خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۱۲ مطلب توسط «میثم ملکی» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ میثم ملکی
انجمن تولید و کنترل موجودی امریکا، انجمن زنجیره تامین را قورت داد!

انجمن تولید و کنترل موجودی امریکا، انجمن زنجیره تامین را قورت داد!

The merge of APICS and SCC is complete.

by Meysam Maleki



انگلیسی ها می گویند better late than never (دیر شود بهتر از آن است که هرگز نشود). حالا شرح حال ماست. بنا داشتم این نوشته را مدتی پیش بنویسم اما نشد که بشود و حالا که آخرین هفته های سال 1393 را می گذرانیم لازم است این خبر که از مهم ترین اخبار زنجیره تامین در سال 1393 بود را در همین هفته ها و روزهای پایانی بیاوریم.

تا پیش از این یکی از مهم ترین منابع اخبار و اسناد مرتبط با زنجیره تامین، سایت «انجمن زنجیره تامین (SCC)» در آدرس http://www.supply-chain.org بود. به عنوان نمونه آخرین نسخه مدل مرجع زنجیره تامین (SCOR) از طریق این سایت روزآمد و اطلاع رسانی می شد. اما در آوریل 2014 سایت «انجمن تولید و کنترل موجودی امریکا (APICS)» در آدرس http://www.apics.org که خود نیز از منابع معتبر در حوزه زنجیره تامین است، سایت SCC را در خود حل کرد و برای مدتی تصویر زیر روی سایت SCC بود. البته الآن این تصویر برداشته شده است و شما از آدرس سایت SCC مستقیم به APICS منتقل می شوید.

SCC is merged with APICS


این اقدام برای افرادی که مباحث زنجیره تامین را دنبال می کنند خبر خوبی است. چرا که به جای مراجعه جداگانه به هر کدام از این دو سایت، تنها به یک سایت را مطالعه می کنند. اما از لحاظ کارکردی باید دید که آیا ساز و کار SCC تغییر پیدا کرده است؟ و آیا بعد از این ترکیب، همچنان مدل SCOR به دقت و در بازه های زمانی منطقی روزآمد می شود؟


-----------------

SCC: Supply Chain Council

SCOR: Supply-Chain Operations Reference

APICS: American Production and Inventory Control Society


۱۹ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۴۱ ۰ نظر
میثم ملکی
چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ میثم ملکی
یکپارچه، یکپارچگی، یکپارچه سازی

یکپارچه، یکپارچگی، یکپارچه سازی

Integrate, Integration, Integrated

by Meysam Maleki


یکپارچه، یکپارچگی، یکپارچه سازی، اینها کلید واژه هستند، شاه کلیدند.

از پنجره های مختلف می توان به منافع یکپارچه سازی نگاه کرد. مثلا چه خوب است که کارت سوخت به حساب بانکی وصل باشد و هر مقدار که بنزین زدیم از حساب کم شود در این حالت هم نیازی به حمل پول نقد و صرف وقت برای رفتن به خودپرداز نیست و هم مجبور نیستیم ذره ذره میزان بنزین را رند کنیم. یا سامانه های Cloud management نظیر Dropbox و iCloud کمک می کنند که داده ها را در یک جا (در ابر!) مجتمع داشته باشیم و با ابزارهای مختلف (موبایل، تبلت یا رایانه) از آن استفاده کنیم. یا مثلا در سازمان ها تلاش بر این است که به جای استفاده از نرم افزارهای جداگانه (یکی برای حسابداری، یکی برای ورود و خروج، یکی برای انبار، یکی برای حقوق و دستمزد، یکی برای خدمات مشتریان) از یک سامانه یکپاچه استفاده کنند که همه را در دل خود داشته باشد.

گفتنی است که انسان پیش از این هم در فکر یکپارچه سازی بوده و این کشف انسان مدرن (یا پست مدرن، یا پست پست مدرن!) نیست. مثلا یک چوپان گاو و گوسفندان همه را جمع می کرد و همه را با هم به چرا می برد یا بکارگیری سکه در معاملات از دستاوردهای تاثیرگذار بشر در طول تاریخ بوده است. امروزه با وجود بستر تکنولوژی اطلاعات پتانسیل های بیشتری برای یکپارچه سازی دردست هست. به عبارت دیگر، امروز بیشتر از گذشته می توانیم یکپارچه کنیم. 

می بایست توجه داشت که یکپارچه سازی اگر درست اجرا نشود می تواند آسیب برساند. در اینجا از آسیب یکپارچه سازی می نویسیم چون به اندازه کافی در بوق مزایای آن دمیده شده است. موضوع داغی شده و همه دارند هر چه که دارند را یکپارچه می کنند. تایید می کنم که مسیر حرکت درست است و مثلا خوب است که ایمیل ها را هم مثل پیامک در موبایل یکجا ببینیم یا خوب است که در یک سامانه یکجا بتوانیم حساب های بانک های مختلف را مدیریت کنیم. یکپارچگی کلا چیز خوبی است. اما لب کلام این است که می بایست آگاهانه باشد و بدانیم چه چیز را چطور با چه چیز یکپارچه کنیم.

یکپارچه سازی نوعی توسعه و پیشرفت است که شناخت وضعیت موجود، گام اول آن است. مثلا پیش از آنکه گوسفندان همه اهالی را در یک گله با هم به چرا ببرند پشت آنها رنگ می مالند تا معلوم باشد که بنفش ها گوسفندان مشهدی حسن هستند و زردها گوسفندان کربلایی اکبر. مثال امروزی تر، مثلا اگر دو جزء داریم به نام سامانه انبارداری (که در آن موجودی و ورود و خروج اجناس را کنترل می کنیم) و یک سامانه دیگر داریم برای امور مالی (که در آن موجودی و ورود و خروج مالی را کنترل می کنیم) و می خواهیم این دو را با هم در یک سامانه یکجا ببینیم، نخست می بایست فرآیندهای درونی هر جز را بشناسیم.  مثلا فرض کنید می خواهیم یک کامیون ذرت بخریم. حال سوال این است که آیا وقتی سفارش خرید یک کامیون ذرت در سیستم ثبت شد هزینه آن از حساب کم شود یا وقتی که بار آن کامیون به انبار اضافه شد این کار انجام شود؟ فرقش این است که ممکن است ما یک کامیون 10 تنی ذرت بخریم اما 9 تن به موجودی انبار اضافه شود، فرضیه های مختلفی در مورد یک تن مفقوده می توان ارائه کرد (در راه ریخته، راننده برداشته، فروشنده کم داده، انباردار برداشته) اما اگر بنا را بر مقدار تحویل در انبار می گذاشتیم نیازی به فرضیه سازی نبود. 

برای یکپارچه سازی نخست لازم است که تفکیک کنیم. اجزاء را جداگانه بشناسیم و بعد بر اساس ورودی ها، خروجی ها و فرآیندهای هر کدام، مدل یکپارچه سازی آنها را طراحی کنیم. 

راستی، پیشنهاد می کنم نگاهی به اصول 5، 6، 7 و 33 بیندازید.

توضیح تصویر: بر اساس تئوری بیگ بنگ، جهان از یک نقطه بسیار داغ و بسیار چگال به وجود آمده است
۱۰ دی ۹۳ ، ۱۸:۳۰ ۴ نظر
میثم ملکی
چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ق.ظ میثم ملکی
سطح نوآوری در زنجیره تامین چگونه است؟

سطح نوآوری در زنجیره تامین چگونه است؟

Most innovations in supply chain management build on existing achievements and reconfigure known methods and technologies rather than invent new ones.


وقتی به پیشینه نوآوری در زنجیره تامین نگاه می کنیم متوجه می شویم که نوآوری هایی که در زمینه زنجیره تامین انجام شده بیش از آنکه نوآوری سطح بالا (یعنی بسیار خلاقانه) باشد از جنس توسعه دانش موجود بوده است.  مثال هایی از این نوآوری ها را در زیر ببینید:

سیستم تولید تویوتا: که در کتاب The Machine that Changed the World توسط جیمز وومک معرفی شد. منظور همان Lean Production یا تولید ناب است که برای مدتی هم در کشور ما موضوع جذابی بود و مانند بسیاری از موضوعات جذاب دیگر برای مدت کوتاهی حرفش بود و بعد از آن حرفش هم نبود چه برسد به اجرا.

سیستم بارگذاری مجدد مستمر ارائه شده توسط P & G که بعدها توسط سم والتون در IKEA هم مورد استفاده قرار گرفت.

خط مونتاژ فُرد: هنری فُرد ایده استفاده از خط مونتاژ در کارخانه اتومبیل سازی را از عملیات بسته بندی گوشت در امریکا گرفت و این ایده برای مساله خودش بومی سازی کرد. خط مونتاژی که او طراحی کرد زمان تولید هر اتومبیل را بیش از ده برابر کم کرد و باعث کاهش شدید قیمت خودرو شد. (در روزگار ما هم صنعت خودروسازی ایران به یک هنری فُرد نیاز دارد!!)

نه اینکه نوآوری سطح بالا با خلاقیت زیاد در زنجیره تامین شدنی نباشد اما به دلیل گستردگی موضوعات در زنجیره و تفاوت های ریز و درشت صنایع مختلف، نوآوری هایی که در این فضا بروز می کنند بیشتر از جنس نوآوری های مدیریتی هستند تا محصولی. اما در واقع نکته ای که موجب نوشتن این مطلب شد این است داستان نوآوری در زنجیره تامین هنوز هم دوران رشد خود را می گذراند. حتی اگر به صفحه Supply Chain Innovation دانشگاه MIT سربزنیم مطلب چشم گیری نمی بینیم. اگر در Google Scholar جستجو کنیم تعداد زیادی مقاله پیدا می شود اما وقتی به محتوای آنها سر می زنیم یا مملو از حرف های تکرای هستند یا نوآوری های سطح پایین (با خلاقیت کم) دارند. 

حرف از زنجیره تامین از اوسط دهه 80 میلادی شروع شد و از اواخر هزاره دوم موضوع پربحثی بود. آنچه همه تایید می کنند آن است که در گذشته شرکت ها با هم رقابت می کردند و امروز زنجیره ها با هم رقابت می کنند. راه موفقیت آن است که شرکت ها جایگاه مشخص خود را در زنجیره تامین شان تعریف کنند و با استفاده از تکنیک های توسعه زتجیره به ارتقا سطح عملکرد آن بپردازند. زنجیره تامین کارآمد آن است که بتواند انواع مختلف ضایعات را در مسیر فراهم کردن کالا یا خدمات برای مصرف کننده کاهش دهد بعلاوه یک زنجیره تامین موفق می تواند به سرعت خود را با شرایط جدید (تغییر در تامین مواد اولیه یا تغییر در تقاضا) تطبیق دهد.  

۳۰ مهر ۹۳ ، ۰۶:۳۰ ۰ نظر
میثم ملکی
شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ب.ظ میثم ملکی
خلاقیت دانش آموزان کُشته می شود! تا باسواد شوند

خلاقیت دانش آموزان کُشته می شود! تا باسواد شوند

Pablo Picasso: "All children are artists. The problem is how to remain an artist once he grows up"

 by Meysam Maleki


مدرسه ها و دانشگاه ها دوباره به جنب و جوش افتاده اند. حتی مهدهای کودک هم که در تابستان رونقی نداشتند. با شروع سال تحصیلی، خانواده ها دوباره رقبت بیشتری دارند تا کودکان خود را به مهدها بفرستند. مهدها، مدرسه ها و دانشگاه ها محل آموزش های استاندارد هستند. استاندارد به این معنی که یک نسخه ی آموزشی یکسان ارائه می دهند و مثلا همه دانش آموزان در کلاس دوم راهنمایی مباحث یکسانی به شکل و فرم یکسانی را دریافت می کنند. سوال اینجاست که آیا همه ی کودکان و دانش آموزان و دانشجویان یکسان هستند؟ آیا همه استعدادهای استاندارد دارند؟

سر کن رابینسون در سال 2006 سخنرانی فوق العاده ای در TED داشت با عنوان "How schools kill creativity". در روزهای ابتدای سال تحصیلی خوب است این سخنرانی را دوباره ببینیم و بشنویم. در این سخنرانی رابینسون توضیح می دهد که چگونه سیستم های آموزشی (مهدها، مدرسه ها، دانشگاه ها) خلاقیت دانش آموزان را می کُشند! او می گوید اگر دانش آموزان نتوانند به راحتی آزمون کنند و خطا کنند هیچ وقت به ایده های دست اول نمی رسند. در مراکز آموزشی استاندارد! دانش آموز نباید اشتباه کند. در واقع در مراکز آموزشی استاندارد خلاقیت دانش آموزان کشته می شود تا باسواد شوند.

 

۰۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۵ ۲ نظر
میثم ملکی

قابل اعتمادترین راه برای پیش بینی آینده، درک درست اکنون است

John Naisbitt: The most reliable way to forecast the future is to try to understand the present.


در فیلم های علمی تخیلی پیشگوها را دیده ایم که به گوی شیشه ای خیره می شوند و آینده را پیشگویی می کنند. اگر شما در پی تولید و فروش محصولات خود هستید کلید موفقیت تان در پیش بینی دقیق است. به یاد داشته باشید که در دنیای رقابتی امروز، میزان تقاضا برای هیچ کسب و کاری ثابت نیست. روزگار که با قطعیت می شد تقاضا را پیش بینی کرد و چرخه عمر محصولات طولانی بود گذشته است. آنچه درباره دنیای کسب و کار فعلی می توان گفت این است که همه چیز متغیرر و پویا است. امروزه شرکت ها دریافته اند که سودشان در درک درست تقاضا، برنامه ریزی برای تقاضا و متصل کردن رفتار زنجیره تامین با تقاضا است. البته باید دانست که اثرات زیان بار پیش بینی اشتباه در تمام طول و عرض زنجیره تامین پخش می شود. به همین دلیل است که امروزه روش های پیش بینی مورد توجه هستند و مدیران برای کاهش هزینه های خود از آنها استفاده می کنند. یعنی تلاش می کنند بفهمند در بازه های زمانی مختلف، مشتریانشان چه انتظاراتی خواهند داشت.

به همت دانش تکنولوژی اطلاعات و داده کاوی، پیشرفت چشم گیری از لحاظ نظری در دانش پیش بینی تقاضا به دست آمده است اما از نظر عملی، همچنان بیشتر سازمان ها پیش بینی های ضعیفی انجام می دهند و اغلب در نهایت به دانش افراد با تجربه بیش از خروجی محاسبات پیش بینی اهمیت می دهند. چرا که به تجربه دریافته اند که پیش بینی های علمی در محیط آزمایشگاهی معتبر هستند اما در دنیای واقعی که عوامل تاثیرگذار بر تقاضا بسیار گسترده هستند معمولا فاصله زیادی بین خروجی تکنیک های پیش بینی و تقاضای واقعی وجود دارد. مانند پیش بینی هوای روز 12 خرداد امسال که پیش بینی سازمان هواشناسی "کمی ابری بتدریج با افزایش ابر در پاره‌ای نقاط با رگبار و رعد و برق و وزش باد" بود اما آنچه اتفاق افتاد طوفان کم سابقه با سرعت 118 کیلومتر در ساعت بود. 

بر اساس تحقیقی که در مجله هندی استاندارد کسب و کار منتشر شده است گرچه در دهه هشتاد میلادی کامپیوتر وجود داشته و محاسبات می توانسته از طریق دستگاه های الکترونیکی انجام شود اما در این دوره اغلب شرکت ها از دانش متخصصان جهت پیش بینی تقاضا استفاده می کرده اند تا آنکه در دهه نود میلادی استفاده از کامپیوتر در انجام اینگونه محاسبات رواج پیدا کرد اما جالب است که دقت این محاسبات بیش از گذشته نبود. سوالی که مطرح می شود این است که آیا از روش درستی برای پیش بینی تقاضا انجام می شده است؟ چه افق های کوتاه مدت و دراز مدتی برای پیش بینی در نظر گرفته می شده و چگونه محاسبات آماری را با نظر متخصصان یکپارچه می کرده اند؟ 

نکته جالبی که در مطالعات موسسه گریت لیک منتشر شده این است که هنوز هم در قرن بیست و یکم در اغلب شرکت ها از روش های کیفی نظیر نظرسنجی از بازاریاب ها برای پیش بینی تقاضا استفاده می شود. حتی در شرایطی که داده ها و روش پیش بینی تقاضا متناسب دردسترس است، همچنان روش نظرسنجی بر محاسبات عددی برتری داده می شود. یکی از دلایل عمده ای که موجب عدم تطابق پیش بینی تقاضا و واقعیت می شود این است که تقاضا در بازه های زمانی مختلف از الگوهای مختلفی تبعیت می کند. به عبارت دیگر اگر داده های تقاضا را به فواصل مشخصی تقسیم کنیم آنگاه الگوهای داده ها دیده می شوند و می شود رفتار آینده تقاضا را در آن فواصل پیش بینی کرد (اصل 1 و 19 تریز را ببینید). این همان چیزی است که به تقاضای فصلی معروف است. در محصولاتی مانند لوازم التحریر مدرسه، آجیل شب عید و کولر وجود تقاضای فصلی بدیهی است اما در بعضی محصولات (بخصوص خدماتی ها) مثل تعداد تماس ها به 118، تعداد وام های درخواستی از بانک ها و حجم ترافیک اینترنت به سادگی قابل تشخیص نیست.

داده کاوی دقیق و پیدا کردن الگوی رفتار تقاضا به پیش بینی دقیق آن کمک می کند. ناگفته پیداست که برای داده کاوی باید داده کافی با کیفیت مناسب وجود داشته باشد. یعنی هم حجم داده ها به اندازه ای باشد که بشود بر اساس آنها نتیجه گیری کرد (مشت نمونه خروار باشد) دیگر آنکه داده ها صحیح باشند. مثلا وقتی از خدمات مشتریان فلان شرکت لوازم خانگی تماس می گیرند و سوالات را به گونه ای می پرسند که شما بگویید راضی هستید و اگر گاهی اعلام نارضایتی کنید توجیه می کنند و در نهایت سعی می کنند از مشتری نمره ی بالا بگیرند (در حالی که خدماتشان در آن حد نبوده) این باعث می شود که کیفیت داده های جمع شده پایین بیاید. در سطوح مختلف زنجیره تامین (تامین، تولید، توزیع، عمده فروشی و خرده فروشی) پیش بینی های متفاوتی انجام می شود که نیازمند داده های کافی و با کیفیت است. برای این منظور می بایست بازیگران مختلف (شرکت های مختلف) داده های خود را در اختیار سایرین بگذارند. آنچه معمولا اتفاق می افتد این است که بسیاری از شرکت از به اشتراک گذاری داده های خود هراس دارند، حتی داده هایی که با جستجو در اینترنت می توان به آنها دست یافت. نکته دیگر در مورد این داده ها آن است که بسیاری از داده هایی که شرکت ها در اختیار دارن و به اشتراک می گذارند در ارتباط با فعالیت های داخلی آنهاست در حالی که عوامل تاثیرگذار بر تقاضا ریشه در متغییرهای داخلی و خارجی (عمدتا متغییرهای بازاریابی) دارند. بسیاری از شرکت ها آنقدر سرگرم کار خود هستند که از مطالعه بازار و شناخت نیاز مشتری غافل می شوند.

کلید موفقیت شفافیت در داده های تقاضا بین اعضای مختلف زنجیره تامین از بالادست (سمت تامین کالا و خدمات) تا پایین دست (سمت پخش و توزیع کالا و خدمات) است. به عبارت دیگر، تامین کننده های مواد اولیه می بایست به تحلیل بازار که توسط واحدهای فروش و بازاریابی انجام می شود دسترسی داشته باشند و بالعکس.

نوشته ای که خواندید ترجمه ی نسبتا آزادی  بود از بخش هایی از مقاله با عنوان Demand forecasting in a supply chain. اصل مقاله به زبان انگلیسی را در این آدرس بخوانید.

 
۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۵ ۳ نظر
میثم ملکی
شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۱۵ ب.ظ میثم ملکی
رشد و توسعه در مسیر کسب و کار سبز: افسانه یا واقعیت

رشد و توسعه در مسیر کسب و کار سبز: افسانه یا واقعیت

Unfortunately, green growth is a myth, or at least an inadequate response to the challenges that lie ahead, because it ignores social, political and personal dimensions of sustainability


دنیای امروزمان را در نظر بگیریم: کسب و کارها به سرعت تغییر می کنند؛ منابع سنتی در حال کاهش هستند؛ بازار رقابتی و بی رحم است، سطح تقاضا نوسانات بسیار دارد و معمولا پیش بینی دقیق آن دشوار است؛ عوامل تاثیرگذار بر سلیقه مصرف کنندگان متنوع تر شده اند، دغدغه های مصرف کننده از سطح فردی به سطوح اجتماعی و زیست محیطی گسترده شده است و غیره و غیره و غیره. در چنین دنیایی کسب و کارها می بایست به ارائه محصولات بهتر / بیشتر با استفاده از منابع کمتر بپردازند یا حتی به جای مصرف منابع، آنها را تولید کنند. مثلا هوایی که از اگزوز خودرو خارج می شود تمیزتر از هوای جلوی آن باشد، یا لپ تاپ به جای مصرف انرژی الکتریکی، باتری خود و دیگر وسایل را شارژ کند. این بحث ها در آنچه به مقوله سبز می شناسیم طبقه بندی می شوند. در نظر داشته باشید که در کشور ما بسیار پیش می آید که سبز و پایدار به یک معنا بکار می روند در حالی که هر پایداری باید سبز باشد اما هر سبزی لزوما پایدار نیست. مثلا منظور از کسب و کار سبز، کسب و کاری است که به محیط زیست را در برنامه های خود اهمیت می دهد اما کسب و کار پایدار، کسب و کاری است که خیرش به جامعه و محیط زیست می رسد و همزمان از لحاظ اقتصادی هم سودآوراست. در واقع این سه، یعنی جامعه، محیط زیست و منفعت اقتصادی سه ستون اصلی کسب و کار پایدار هستند.

Making It 16

 

مجله Making It که هر سه ماه یکبار توسط اداره توسعه صنعتی سازمان ملل متحد منتشر می شود در شماره 16 خود (اینجا بخوانید) با نگاه واقع بینانه ای به مقوله کسب و کار سبز پرداخته است. در این شماره می خوانیم: « متاسفانه اینکه سازمان ها با در نظر گرفتن همه ی عوامل سبز در مسیر توسعه حرکت کنند، افسانه است و در واقع یک یا تعدادی از عوامل ارضا می شوند به قیمت از میان رفتن تعدادی دیگر. مثلا کسب و کارهایی که مسیر رشد خود را از طریق سبز برنامه ریزی کرده اند اصول زیست محیطی را در نظر می گیرند اما از نیازهای اجتماعی، سیاسی و روانشناختی  پرسنل غافل می شوند. » پیشنهاد می کنم اگر به این مقوله علاقه مند هستید، گشتی در صفحات شماره 16 مجله Making It بزنید.

۱۵ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر
میثم ملکی

چگونه متوجه شویم یک مشتری خوش حساب یا بد حساب است؟

Yogi BerraI wish I had an answer to that because I'm tired of answering that question

by Meysam Maleki


بانک ها، بیمه ها، لیزینگ ها و همه ی سازمان های ارائه دهنده تسهیلات مایل هستند مشتریان خوش حساب را جذب کنند و هزینه ی تسهیلات مشتریان بد حساب را بگونه ای محاسبه کنند که صرفه اقتصادی داشته باشد اما مساله این است که روی پیشانی کسی ننوشته که او خوش حساب یا بد حساب است. به همین خاطر موسسات مالی برای افزایش حاشیه اطمینان خود، مدارک فراوان دریافت می کنند. 

بانک ها تمایل دارند هر چه بیشتر وام بدهند (البته با نرخ سودهایی که می دانیم!) اما قبل از دادن وام باید اطمینان حاصل کنند که متقاضی توان یا قصد بازپرداخت آن را دارد و از دیگر سو مایل نیستند به افرادی که با احتمال زیاد نمی توانند یا نمی خواهند اقساط خود را پرداخت کنند تسهیلات ارائه نمایند. اگر شما از بیمه ی اتومبیل خود استفاده نکنید مشتری ایده آل برای شرکت های بیمه گر هستید و این شرکت ها مایل اند با ارائه تسهیلات بهتر (مانند تخفیف و افزایش تعهدات) شما را جذب کنند از طرف دیگر اگر بدانند که احتمال تصادف یک راننده زیاد است منطقی تر است که نرخ بیمه ی او را بیشتر از شما که خوب رانندگی می کنید محاسبه کنند. در واقع سوال این است که کدام مشتریان خوش حساب یا بد حساب هستند؟

سوال مهمی است و نکته جالبش اینجاست که سالهاست پاسخ این سوال وجود دارد اما در کشور ما هنوزهم متقاضیان برای دریافت تسهیلات می بایست سند ملک و سفته ارائه کنند (حتی بیش از مبلغ تسهیلات). تشخیص مشتریان خوش حساب از بد حساب بر عهده علمی به نام "اعتبارسنجی" (credit scoring) است. امروزه همه ی سازمان های ارائه دهنده تسهیلات در کشورهای پیشرفته از اعتبارسنجی استفاده می کنند و با استفاده از امتیاز اعتباری متقاضیان، به آنها تسهیلات ارائه می کنند. از نظر تاریخی از اوسط دهه 1980 میلادی استفاده از این روش متداول شده و در سال 2000 تقریبا 95 درصد شرکت های بیمه گر در امریکا از اعتبارسنجی استفاده می کردند و شرکت هایی نظیر Experian و EquiFax و Trans Union با تحلیل گزارش رفتار مالی افراد، امتیاز اعتباری آنها را محاسبه می کنند و بر اساس این امتیاز به شرکت ارائه دهنده تسهیلات پیشنهاد می کنند که آیا به متقاضی تسهیلات بدهد یا ندهد؟ اگر بدهد چه مقدار؟

سوال: چرا ما از اعتبارسنجی استفاده نمی کنیم؟

پاسخ: چون تا بحال از آن استفاده نمی کرده ایم و نمی دانیم چنین دانشی وجود دارد (طبق معمول!). 

اعتبارسنجی دانشی بر مبنای علم آمار است که در سازمان های ارائه دهنده تهسیلات استفاده می شود. با بهره بردن از این دانش سازمان های ارائه دهنده تسهیلات در جذب خوش حساب ها و تعیین نرخ منطقی برای بد حساب ها دقیقتر عمل خواهند کرد.

در تریز می گوییم برای آنکه پاسخ خاص مساله ات را پیدا کنی اول آن را تبدیل به یک مساله کلی کن. بعد با استفاده از ابزارها بگرد و راه حل کلی برای مساله کلی ات پیدا کن و در مرحله آخر، آن راه حل کلی را برای مساله خودت بومی سازی کن (شکل زیر). نکته ماجرا اینجاست که برای پرسش ما در مورد اعتبارسنجی، حتی پاسخ اختصاصی وجود دارد و سال هاست که از آن استفاده می شود فقط کافی است کمی سر بگردانیم و اطرافمان را نگاه کنیم. گاهی راه حل اختصاصی مساله ما وجود دارد، نیاز به نوآوری ندارد اما باید تنبلی نکنیم و بخواهیم که جواب را ببینیم. همانطور که برای روشن کردن چراغ اتاقمان باید چند قدم برداریم و دستمان را تا کلید برق دراز کنیم.

 TRIZ Problem  Solving Method

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۰ ۰ نظر
میثم ملکی

ایده های نو از هر گوشه سرک می کشند، چشم و ذهن باز داشته باشیم

Failure in a project may lead to outstanding innovations, stay ALERT

By Meysam Maleki

شکست همیشه چیز بدی نیست. در دنیای نوآوری، هر اتفاقی با چشم و ذهن باز دیده و سنجیده می شود. نمونه های زیادی را در ذهن داریم که تولید کننده در مسیر تولید خود به محصولی غیر از آنچه به دنبالش بوده، رسیده. او با چشم و ذهن باز به محصولی که ناخواسته تولید شده نگاه کرده و توانسته کارکرد متناسب با آن را بیابد. همه ی ما روزانه با اتفاق های مشابه فراوانی روبرو می شویم، اتفاقاتی که قرار نبوده رخ دهند اما ناخواسته اتفاق افتاده اند و می بایست در  بیشترین بهره را از آن برد. ویلسون گریتبچ تجربه جالبی دارد: 

ویلسون می خواست دستگاهی بسازد که ضربان های نامنظم قلب را ثبت کند. او که در پی ساخت دستگاهی با مقاومت ده هزار مگا اهم بود با کمال ناباوری و تاسف به مقاومت یک مگا اهم رسید. گرچه او نتوانسته بود مقاومت ده هزار مگا اهم دست پیدا کند اما متوجه شد که پالس های مدار یک مگا اهمی شباهت بسیاری به ضربان قلب انسان دارد. او از همین نقطه مسیر تحقیقش را تغییر داد و توانست اولین Pacemaker قابل نصب در داخل بدن انسان را بسازد. آنهایی که خودشان یا یکی از آشنایانشان از Pacemaker استفاده کرده اند اهمیت فوق العاده آن را بهتر لمس می کنند. به یاد داشته باشید که Pacemakerهایی که پیش از این اختراع ویلسون گریتبچ استفاده می شدند خارج از بدن بیمار قرار داشتند و حجمی به اندازه یک تلوزیون بیست و یک اینچ داشتند بعلاوه به دلیل ولتاژ بالا گاهی موجب سوختن بدن بیمار می شدند. امروز بیماران قلبی می توانند از Pacemakerهای کوچک با ولتاژ پایین استفاده کنند تنها به این دلیل که ویلسون چشم و ذهن بازی داشت. 

learning from failure
۲۵ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۹ ۰ نظر
میثم ملکی

زنجیره تامین هنوز به سرنوشت ایزو 9001 دچار نشده است

When studying integration of your supply and distribution network don't forget about principles 5 and 7, they often help you breaking into mental inertia


By Meysam Maleki

یکی از مباحثی که چند سالی است در مدیریت زنجیره (شبکه) تامین داغ است و هر روز به داغی آن اضافه شده مبحث "یکپارچه سازی" است. زنجیره تامین در واقع زنجیره ای است از شرکت های مختلف که محصولات خود را دست به دست می کنند و هر کدام در این بین کاری انجام می دهند تا در نهایت محصول به دست مصرف کننده برسد. برای نمونه شرکت بطری سازی من بطری برای شرکت شما تولید می کند، شرکت شما آب معدنی در بطری ها می ریزد و شرکت دیگری محصول آب معدنی را توزیع می کند. دنیای ارتباطات موجب شده که شرکت ها در گستره بزرگتی از یک زنجیره کوتاه عمل کنند یعنی مثلا بطری های تولیدی خود را به چندین شرکت با اندازه و فرم های متفاوت بفروشند و خریداران بطری هم بطری های مورد نیاز خود را از چندین شرکت تولید کننده تامین کنند و در نهایت محصول خود را از طریق چندین کانال توزیع به فروش برسانند. با این مثال ساده معلوم می شود که این زنجیره به مرور پیچیده شده است. وضعیت پیچیده تر آن است که شرکت ها نقش های مختلفی را در زنجیره بازی می کنند و گاهی خریدار و گاهی فروشنده هستند یعنی تعامل دو طرفه دارند. به این ترتیب نه تنها زنجیره ها پیچیده شده اند بلکه از حالت زنجیره به فرم شبکه تغییر حالت داده اند. البته اسم زنجیره تامین همچنان "زنجیره" تامین است اما در ذهن داشته باشیم که این زنجیره گاهی رفتار "شبکه ای" از خود نشان می دهد.

داستان یکپارچه سازی به این نکته اشاره دارد که شبکه ای که شرکت ها در آن قرار دارند و محصولات مختلف بین آنها رد و بدل می شود تا در گام نهایی به مصرف کننده می رسد، برای رسیدن به منافع حداکثری شبکه می بایست مانند یک بدن یک تکه عمل کند. مانند دست و پا و سر و گردن یک شناگر که برای اینکه او بتواند رو به جلو حرکت کند (و البته غرق نشود) می بایست هماهنگ با هم عمل کنند.

توضیح بالا به ما می گوید که یکپارچه سازی چیز خوبی است و چه خوب می شد اگر زنجیره (شبکه) تامین ما یکپارچه  می بود تا می توانستیم در زمان کم و با کمترین هزینه منافع مان را تامین کنیم. اما رسیدن به یکپارچگی یک شبه اتفاق نمی افتد، دستوری هم نیست که با صدور بخشنامه بتوان به آن رسید. مقدمه ی دستیابی به یک شبکه ی یکپارچه، مطالعه فرآیندها، افزایش کارآیی فرآیندها، حذف ضایعات و اضافه کاری ها و ایجاد جریان روان و سیال مواد، خدمات و اطلاعات است. نکته خوب زنجیره (شبکه) تامین این است که فعلا قابلیت تبلیغاتی زیادی ندارد، مثلا فلان شرکت تبلیغ نمی کند که ما از این نظر در سطح بالایی هستیم، اصلا آهنگ زیبایی ندارد، شعر و شعار گوش نواز هم فعلا برایش ساخته نشده تا قبل از ورود به داخل شرکت ها در ویترین آنها متوقف شود. اتفاقی که متاسفانه در مورد ایزو 9001 افتاد، بسیاری ادعا کردند که گواهینامه این ایزو را دارند و واقعا داشتند! اما کیفیت مدیریت شان قبل و بعد از گرفتن گواهینامه یکسان بود و عدم انطباق ها در سازمان شان بیداد می کردند.

از نگاه 40 اصل، معمولا بررسی مثالهایی که در آنها از اصول پنج و هفت استفاده شده برای غلبه بر اینرسی ذهنی و رفع تضادهایی که در یکپارچه سازی پیش می آیند مفیدند.

۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۰۰ ۰ نظر
میثم ملکی

هر چقدر پول بِدی، آش می خوری!

!You get what you pay for

By Meysam Maleki

از قدیم گفتن "هر چقدر پول بِدی، آش می خوری". یعنی هر چه بیشتر تلاش کنی به نتایج بهتری می رسی. آلتشولر در بررسی اسناد ثبت اختراع هم به نتیجه مشابهی رسید. او خلاقیت مخترعان را در پنج سطح دسته بندی کرد (سطح بالاتر یعنی خلاقیت بیشتر) و دریافت که هر چه تلاش فرد برای رسیدن به پاسخ بیشتر باشد، پاسخ نهایی خلاقانه تر است. در اینجا منظور از تلاش تعداد راه حل هایی هست که فرد به عنوان پاسخ احتمالی بررسی می کند. آلتشولر به این نتیجه رسید که برای رسیدن به پاسخ های سطح یک (یعنی پاسخ های ساده) معمولا فرد بین یک تا ده راه حل احتمالی را بررسی می کند اما برای رسیدن به پاسخ های سطح پنج (پاسخ های کاملا نوآورانه یا کشف) فرد بیش از صد هزار راه حل را بررسی می کند. پشت صحنه منظور این است که ذهن فردِ کاشف یا مخترع باید آنقدر ورزیده باشد تا این تعداد راه حل را اول به عنوان گزینه های روی میز! مطرح و مطالعه کند و بعد تایید را رد کند. ذهن تمرین کرده و چالاک می تواند هم گزینه هایی در حد توسعه های محدود را بیابد و هم با غلبه بر اینرسی ذهنی، پاسخ های خارج از فضای مساله را بررسی کند. مثلا برای حل مسایل فرهنگی از علم کوآنتوم استفاده کند یا برعکس!

۱۲ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۲۳ ۱ نظر
میثم ملکی

همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود!

Everything changes over time, but the method of trial and error remains the same

By Meysam Maleki

چند روز گذشته، روزهای بسیار گرمی را گذراندیم. سر ظهر تقریبا پیاده روها خالی بود. گرچه ماشین را در سایه پارک کرده بودم اما بعد از یک ساعت که درش را باز کردم تبدیل به یک سونای خشک تمام عیار شده بود. به یاد داستانی افتادم که آلتشولر در ابتدای کتاب And suddenly the inventor appeared نقل می کند. آلتشولر می گوید:

"قبل از جنگ جهانی دوم بود. ما در باکو زندگی می کردیم و من کلاس چهارم ابتدایی بودم. در یکی از روزهای اواخر بهار در راه برگشت از مدرسه تعدادی تکنسین و کارگر را دیدم که دور یک ترانسفورماتور بزرگ سیاه برق که روی سکوی آجری بزرگی قرار داشت حلقه زده بودند، با ناراحتی به آن زل زده بودند و سیگار می کشیدند. ارتفاع سکوی آجری بیش از یک متر بود و ترانسفورماتور بالای آن شبیه یک مجسمه ی زمخت و بدقواره نشسته بود. ترانسفورماتور خراب شده بود و کارگرها و مردمی که حالا به آنها اضافه شده بودند منتظر جرثقیل بودند تا آن را پایین بیاورد.
به خانه رفتم و با چراغ نفتی مشق هایم را نوشتم، آن روز و روز بعد و روز بعدترش برق نداشتیم. جرثقیل آن روزها ماشین کمیابی بود و پیدا کردن و آوردنش کار آسانی نبود. تکنسین ها غر می زدند و نمی دانستند چگونه ترانسفورماتور با آن عظمت را پایین بیاورند.
داستان را همین جا نگهدارید. در محله ما مردم معمولا همدیگر را با عنوانی مثل عمو یا دایی صدا می کردند اما کسی در آپارتمان شماره 11 زندگی می کرد که فقط به او Bookkeeper می گفتند. هر کسی عنوانی داشت اما Bookkeeper  همان Bookkeeper بود.
شایعه شده بود که Bookkeeper قرار است ترانسفورماتور را از روی سکوی آجری پایین بیاورد. آن روز زنگ آخر مدرسه را نرفتم و زودتر برگشتم تا ببینم چه می خواهد بکند و از قضا کاملا به موقع رسیدم. دم در ورودی حیاط پشتی یک گاری پر از یخ پارک شده بود و کارگرها داشتند خالی اش می کردند و یخ ها را کنار سکو می چیدند. باید توضیح بدهم آن زمان یخچال نبود و از بهار تا پاییز گاری های یخ در شهر می گردیدند و مردم از آنها برای استفاده یک روزشان یخ می خریدند. بعد از تهیه انباشتی از یخ کنار سکوی ترانسفورماتور، Bookkeeper با دقت، سکویی از یخ مشابه سکوی آجری چسبیده به آن ساخت تا دقیقا هر دو سکو هم سطح شدند. بعد به کمک چند کارگر ترانسفورماتور را هل دادند تا از روی سکوی آجری خارج شد و روی سکوی یخی قرار گرفت. از اینجا به بعد کار آسان بود. خورشید کارش را خوب بلد بود فقط باید صبر می کردیم تا یخ ها آب شوند و ترانسفورماتور پایین بیاید. البته Bookkeeper اطراف سکوی یخی را با پارچه پوشاند تا نرخ آب شدن یخ ها یکسان باشد و ارتفاع سکوی یخی هم سطح کم شود. از آن روز به بعد Bookkeeper تبدیل شده بود به عمو مایکل که مردم محله ی ما و محله های اطراف او را خوب می شناختند.
آلتشولر می گوید قبل از این تجربه، یخ برای من که سن و سالی نداشتم فقط برای سرد کردن استفاده می شد اما این تجربه نشان داد که یخ می تواند جایگزین جرثقیل شود. ناگهان به ذهنم رسید که هر چیزی می تواند برای مقصودی غیر از آنچه برای آن ساخته شده بکار برده شود اما این ذهن ماست که عادت دارد در قالب های تکراری که با سعی و خطا یاد گرفته عمل کند. روش سعی و خطا ریشه در سال های سال پیش دارد. حتی شاید از زمانی که بشر بوده سعی و خطا هم بوده است. همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود."

 
۰۷ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۵ ۳ نظر
میثم ملکی

آیا سازمان شما سوپرمارکت! دارد؟

ژاپنی ها در اوایل دهه 40 میلادی (اواخر حکومت رضا شاه) سوپرمارکت نداشتند، احتمالا ما هم در آن تاریخ چیزی بیش از بقالی با این کاربرد نداشتیم. ژاپنی ها هم مثل ما ماست را از لبنیاتی، باتری را از الکتریکی، نان را از نانوایی، خودکار را از لوازم التحریری، ... تهیه می کردند. در دهه 40 میلادی مدیرشرکت تویوتا (که یکی از اعضای خانواده تویودا بود) به امریکا سفر کرد و دید که امریکایی ها برای تهیه بسیاری از کالاهای مصرفی روزانه خود به مغازه هایی به نام سوپرمارکت می روند. مساحت سوپرمارکت ها از یک مغازه ساده لبنیاتی بیشتر نبود اما تنوع کالاهایشان بسیار بیشتر و حجم انبارشان بسیار کم بود. همین ایده ی ساده جرقه طراحی سوپرمارکت صنعتی در کارخانه تویوتا را زد. 

سوپرمارکت صنعتی، محلی است یا بهتر بگوییم انباری است داخل یا بین ایستگاه های تولیدی که موادی که زیاد مصرف می شوند را در آن می گذارند. نکته مهم در طراحی سوپرمارکت ها، انتخاب اقلام و روش بارگذاری مجدد آنهاست. یعنی طبق چه برنامه ای موجودی این انبار پر شود تا هم سطح موجودی خیلی زیاد نشود و هم همواره به اندازه مورد انتظار موجودی داشته باشد. راستی، فراموش نکنیم که انبار در تفکر تویوتا اصلا چیز خوبی نیست و تلاش بر کاهش سطح انبار است تا سرمایه ای که به صورت انبار خوابیده، آزاد شود. تاثیر قابل توجهی که سوپرمارکت های صنعتی بر کاهش سطح موجودی ها گذاشتند موجب شد که امروزه شرکت های مشاوره ای داشته باشیم که کارشان بطور تخصصی طراحی سوپرمارکت صنعتی است.

ادامه مطلب...
۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۳۲ ۱ نظر
میثم ملکی