خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسأله ها» ثبت شده است

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۳۰ ب.ظ سیدعلیرضا کاشی‌زاد
19,000,000,000,000 تومان!

19,000,000,000,000 تومان!

Traffic accidents on Iran's roads
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

 

  • ایران؛ رتبه نخست سوانح جاده ­ای
  • 20 دقیقه = مرگ یک انسان
  • 24 ساعت = 72 نفر کشته
  • مجروحان ؟
  • فقدان سیستم ایمنی در جاده­ های کشور

راه ؟

  • علایم
  • دوره عمر علایم و سازه­ های جاده­ای
  • آسفالت جاده­ای
  • کیفیت
  • افزایش هزینه­ های پیگیری
  • شرایط اقلیمی و آب و هوایی
  • قابلیت دید برای رانندگان

تاثیر محصول فرهنگی ؟

  • همیار پلیس
  • سیا ساکتی

ویژگی­ های مطلوب حمل و نقل ؟

  • روان
  • اقتصادی
  • راحت
  • ایمن
  • سازگار با محیط زیست

مقصر ؟

  • راننده
  • نقص فنی خودرو

هزینه سوانح رانندگی در سال = بیش از هشت هزار میلیارد تومان


فکرهایی را خواندید که در هنگام خواندن مقاله­ ای از خانم نرگس رسولی بر حاشیه­ ی صفحات ۱۳۰ تا ۱۳۲ همشهری اقتصاد شماره تیرماه ۹۱ نوشته ­ام. در خبری که مربوط به مهر ماه 1393 است هزینه سوانح رانندگی نوزده هزار میلیارد تومان عنوان شده است.

  • سوانح رانندگی 25 درصد بودجه سرانه کشور را به خود اختصاص داده و سالانه 19 هزار میلیارد تومان صرف هزینه تصادفات رانندگی می‌شود.
۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۰ ۰ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد
يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۵ ق.ظ بهزاد معظمی
دانشجویی

دانشجویی

Studying at university

 

Studying at university may be a little different from what you think! Sometimes you find situations quite far from what you think of!

        

 

ورود به دانشگاه: همه ی ما قبل از ورود به دانشگاه به این فکر می کنیم که داریم وارد محیطی متفاوت تر از قبل می شیم که حتما از جایی که الآن درش هستیم بهتره. شاید از خاطرات خوب بزرگترها درباره دانشگاه شنیدیم، از محیط جذاب و پر جنب و جوش دانشگاه و حتما با چند نفری راجع بهش صحبت کردیم. به این فکر کردیم و کلی مشاوره گرفتیم که کدوم رشته رو انتخاب کنیم که بعدا در کاری که دوست داریم یا کاری که درآمد خوبی داره استخدام بشیم. شنیدیم که توی دانشگاه قراره یاد بگیریم که چطور در گروه های مختلف فعالیت کنیم و در جامعه فعال باشیم، چطور با افراد مختلف با طرز فکرهای مختلف برخورد کنیم و ...

بعد از کلی درس خوندن برای کنکور دادن آماده می شیم، کنکور می دیم، منتظر نتیجه می مونیم. نتیجه ها رو که می دن خیلی هامون می فهمیم اون چیزی که فکر می کردیم و دوست داشتیم نشده و باید در دانشگاهی که حتی اسمشو هم نشنیدم درس بخونیم!!

با خودمون فکر می کنیم: "حتما اینم یه دانشگاه مثل بقیه دانشگاه هایی که راجع بهش شنیدم، قراره دوران خوبی باشه".

شغل آینده: بعد از چند ترم درس خوندن، متوجه می شی که رشته ای که می خونی در عمل اون چیزی نیست که بتونی باهاش بری سر کار. چون درسهایی که پاس می کنی اصلا ربطی به اون شغل و کارش نداره. پس می فهمی که خواستن پنج سال سابقه کار برای استخدام در شرکتها خواسته ای کاملا منطقیه.

فعالیت گروهی: اصلا توی دانشگاه گروهی نمی بینی که بخوای توش فعالیت داشته باشی! گروه ها و انجمن های دانشگاه چند نفرین که برای اینکه اتاقی داشته باشن که توش دور هم جمع بشن انجمن تشکیل دادن. فعالیت ها هم اگر باشن اکثرا در مرحله اعلامیه می مونن و در همون مرحله هم game over می شن. به فکر می افتی که انجمنی تشکیل بدی ولی ......  به پاراگراف بعد رجوع کنید!

محیط جذاب و پر جنب و جوش: بلاخره صبح یه روزی میرسه که اگه بری دانشگاه احتمالا دنبال این می گردی که ببینی کدوم استاد امروز نیومده که کلاسش تشکیل نشه و در نتیجه کلاسهای استادای دیگه رو - که حتما از کاری که بیرون داری کم اهمیت تره - بپیچونی و از دانشگاه بزنی بیرون. کم کم دانشگاه برات مثل یه زندان می شه. خب کی حال داره تو همچین وضعی، انجمن یا گروه یا هر چیز دیگه ای تشکیل بده!

یادگیری برخورد با افراد مختلف: بعد از امتحانا بچه ها رو می بینی که دنبال استاد تو راهروهای دانشکده و توی حیاط راه افتادن و برای یک یا چند نمره ی بیشتر، چه التماسی که به استاد نمی کنن و چه دروغهایی که سر هم نمی کنن و چه تعریف هایی که از استاد نمی کنن - همونهایی که تا قبل از دیدن استاد بیرون کلاس داشتن پشت سرش حرف می زدن -  استاد هم که انگار لذت التماس شنیدن رو زیر قیافه ی جدی و گاهی نیشخندها، با ادامه دادن به حرکتش در راهرو قایم میکنه، به احتمال زیاد بالاخره راضی می شه که نمره رو بده. اگرم نمره نده که به چشم همون بچه ها یکی از بدترین و بی سواد ترین استادای دانشگاست!

فارغ التحصیلی: تصور کنید رفتید دنبال کارهای فارغ التحصیلیتون. تمام کارها رو انجام دادید و حالا مونده رفتن به آخرین اتاق و گرفتن آخرین نامه. به سمت اتاق مربوطه که میری، به در بسته می خوری. می گی حتما رفته برای ناهار، بعد از ناهار حتما میاد. بعد از یک ساعت که تمام کارمندای دیگه از ناهار برگشتن و دیگه وقت اداری داره تموم می شه، مطمئن می شی که قرار نیست امروز ناهار این کارمند عزیز تموم بشه و یک بار دیگه باید بیای دانشگاه تا بتونی کارتو تموم کنی...  توی راه برگشت، دم در دانشگاه همون شخصی رو که کلی منتظرش بودی می بینی.

 

  • آقای فلانی سلام. شما اینجایید، من 2 ساعته دم دفترتون منتظر شمام. یک برگه دارم که شما باید امضا کنید.
  • من که الآن نمی تونم مهر و امضا کنم.
  • پس کی می تونید
  • توی دفترم!
  • شما الآن 2 ساعته توی دفترتون نیستید که
  • ماشینم خراب شده، دارم درستش می کنم. مرخصی رد کردم. برو فردا بیا!

میگی: ایول! "عجب جواب منطقی ای!" مخصوصا وقتی که دانشگاهتون بیرون از شهره (نه جایی مثل میدون ونک یا انقلاب یا هر جایی توی شهری مثل تهران) و حدود یک ساعت و نیم طول می کشه از خونه برسی دانشگاه، و با احتساب زمان برگشت، حدود سه ساعت باید توی راه باشی تا فقط یک امضا و مهر از یک نفر بگیری. تازه اگه ماشینش سالم باشه!

احساس آمادگی: حالا بعد از چهار، پنج سال درس خوندن برای گرفتن مدرک کارشناسی، برای حضور در جامعه، محل کار، گروه های فرهنگی و سیاسی و هنری و ... کاملا احساس آمادگی می کنی. ولی احتمالا تمام این ارگانها هم باید برای پذیرفتن شما احساس آمادگی کنند که نمی دونم چرا اکثرا این احساس رو ندارن!

انصاف: البته باید اشاره کنم که تمام دانشگاه ها هم مثل هم نیستند. خیلی هاشونم قطعا نمی تونن به این خوبی وظایف تربیت فرد مفید برای جامعه رو انجام بدن! پس دیدن همه به یک چشم هم بی انصافیه واقعا.

منبع عکس: اسینا

 

 

 

۲۷ مهر ۹۳ ، ۰۱:۱۵ ۱ نظر
بهزاد معظمی

من وزیر نفت دولت پانزدهم هستم

یادداشتی از سیدمهدی سیدی

منبع: شماره 6356 روزنامه همشهری


 

اول مهر پارسال به دانشجویان ورودی جدید برگه ای دادیم و خواستیم هدف و آرزوهای خود را برایمان بنویسند.

600 برگه جمع آوری شد.

برخی از پاسخ ها نشان می داد عده ای از دانشجوها سردرگم، نامطمئن و بی هدف هستند. به این جملات که دانشجوهای مختلفی آنها را نوشته اند، توجه کنید:

  1. فعلا به هدف فکر نمی کنم و فقط به دنبال گذر زمان هستم.
  2. تصویری از آینده ندارم و فعلا گیجم.
  3. مثل دیگران کنکور دادم و چاره ای جز این نداشتم. به دلیل اصرار خانواده مجبور بودم.
  4. فعلا یک حس سنگین شکست و بدشانسی دارم.
  5. به نوعی دچار استرس و نگرانی شدید درباره آینده تحصیلی خود هستم. در همین چند روز گاهی فکر ترک تحصیل به سرم زده.
  6. قبل از ورود به دانشگاه خیلی افکار بلندی در ذهنم بود اما همه اش فروریخت و سایه های مبهمی جای تصاویر قبلی را گرفت.

برخی از پاسخ ها تلویحا در بردارنده نوعی نگاه منفعت طلبانه، سودجویانه و فردگرایانه بود:

  1. من برای پول درس می خوانم. از اول دبستان هم برای همین درس می خواندم. بابای من ثروتمند است ولی نمی خواهم زیر بار منت بابایم باشم.
  2. زندگی ارزش وقف کردن را ندارد.
  3. به خودم فکر می کنم و اصلا به راضی کردن جامعه ام فکر نمی کنم.
  4. در کل می خواهم زندگی راحت و بی دردسری داشته باشم.
  5. می خواهم به درآمد بالا برسم تا در بهترین خانه شمال تهران زندگی کنم، بهترین غذاها را بخورم و بهترین ماشین را داشته باشم.

و اما برخی جملات بیانگر اراده قوی و نگاه تیزبین و هدف های روشن دانشجوها بود:

  1. در این چند روز دیدگاه من به دانشگاه تغییر کرده و انگیزه ام نسبت به درس خواندن بسیار بیشتر شده.
  2. روستایی زاده هستم. در مدرسه شبانه روزی تنها زندگی می کردم. تابستان ها می رفتم روستا کمک پدرم در کار کشاورزی. وقتی این دانشگاه معتبر قبول شدم، همروستایی هایم به خانواده من تبریک گفتند. انتظار روستا از من زیاد شده و همه الان از من توقع دارند.
  3. هدفی که دارم خیلی بزرگ و جذاب است. تصمیم گرفته ام حتما به آن برسم.
  4. می خواهم در دانشگاه در همه زمینه ها توانایی هایم را گسترش دهم. 

و از همه جالب تر این جمله بود که دانشجویی نوشته بود: من وزیر نفت دولت پانزدهم هستم.

۰۴ مهر ۹۳ ، ۰۵:۰۰ ۰ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

آقایان ج، چ، ح و خ!

Psychological Inertia Stories, аbout a Project Analysis & Decision Making

صبح تماس می گیرند و  می پرسند: شما با مجموعه الف همکاری می کنید؟

می گویم: نه!

می پرسند: با مجموعه ب؟

می گویم: نه! چطور؟

می گویند: می خواهیم درخواستی را مطرح کنیم، خطاب به کدام مجموعه بزنیم؟

می گویم: ببخشید درخواست تان را می شود تلفنی بگویید؟

می گویند: در خواست ما در زمینه خدمات پ است

می گویم: فرقی نمی کند به هر کدام از این دو مجموعه درخواست را بزنید، نتیجه ای حاصل نمی شود!

می گویند: چطور؟

می گویم: چون زمینه فعالیت این دو مجموعه در زمینه های دیگری است.

می گویند: خب چه کار کنیم؟ کجا را معرفی می کنید؟

می گویم: عطف به جلسه ای که ماه گذشته در دفتر مجموعه ت داشتیم، تحلیل بنده این بود که تعریف پروژه خدمات پ غلط است و بار هزینه ای بسیاری دارد. آقای ث فرمودند که دستور بررسی مجدد می دهند.

می گویند: دستور مجدد دادند

می گویم: خب؛ چه شد؟

می گویند: نوشته اند خدمات پ ضرورت دارد!

می گویم: چه کسی نوشته؟

می گویند: تیم بررسی!

می گویم: تیم بررسی نخست آقای ج و دوستانشان بودند. تیم بررسی دوم چه کسانی بودند؟

می گویند: آقای ج و دوستانشان!

می خندم و می گویم: نامه را برایم ایمیل کنید

می گویند: باشد، تا چند دقیقه.

نامه را دریافت می کنم و در متن ارسال مجدد می نویسم:

حضور محترم جناب آقای ث

سلام

در موضوع خدمات پ موارد زیر را به شما یادآوری می کنم:

  1. تیم بررسی اول آقای ج و دوستانشان بودند.
  2. تحلیل من این بود تعریف پروژه خدمات پ بار هزینه ای بسیاری دارد.
  3. دستور بررسی مجدد دادید.
  4. گویا تیم بررسی دوم هم آقای ج و دوستانشان بودند.
  5. نتیجه را این گونه نوشته اند:  خدمات پ ضرورت دارد!
  6. یک چیزی وجود دارد به نام اینرسی ذهنی! یعنی معمولا آدم ها تمایل دارند همان طور فکر کنند که فکر می کنند!
  7. به نظر شما بهتر نبود که تیم بررسی دوم آقای چ یا ح یا خ و دوستانشان می بودند؟ 
سپاس

نامه مستقیما ایمیل می شود به آقای ث.
بعد از ظهر تماس می گیرند و می گویند: آقای ث نتیجه بررسی دوم را لغو کردند و از آقای چ و دوستانشان خواستند که پروژه را مجددا بررسی کنند. 
لبخندی می زنم و می گویم: ممنونم از اطلاع.
...
دارم فکر می کنم که اگر در مورد شماره 7 نام آقای ح یا خ را اول می نوشتم، در انتخاب یا عدم انتخاب آقای چ اثری می گذاشت یا نه !!!


پ.ن یک:
یک نمونه دیگر را هم اینجا بخوانید:

پ.ن دو:
کلیدواژه ی روسی در ادبیات TRIZ
ترجمه شده در متون انگلیسی
Mental Inertia
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۰۵ ۲ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

چگونه متوجه شویم یک مشتری خوش حساب یا بد حساب است؟

Yogi BerraI wish I had an answer to that because I'm tired of answering that question

by Meysam Maleki


بانک ها، بیمه ها، لیزینگ ها و همه ی سازمان های ارائه دهنده تسهیلات مایل هستند مشتریان خوش حساب را جذب کنند و هزینه ی تسهیلات مشتریان بد حساب را بگونه ای محاسبه کنند که صرفه اقتصادی داشته باشد اما مساله این است که روی پیشانی کسی ننوشته که او خوش حساب یا بد حساب است. به همین خاطر موسسات مالی برای افزایش حاشیه اطمینان خود، مدارک فراوان دریافت می کنند. 

بانک ها تمایل دارند هر چه بیشتر وام بدهند (البته با نرخ سودهایی که می دانیم!) اما قبل از دادن وام باید اطمینان حاصل کنند که متقاضی توان یا قصد بازپرداخت آن را دارد و از دیگر سو مایل نیستند به افرادی که با احتمال زیاد نمی توانند یا نمی خواهند اقساط خود را پرداخت کنند تسهیلات ارائه نمایند. اگر شما از بیمه ی اتومبیل خود استفاده نکنید مشتری ایده آل برای شرکت های بیمه گر هستید و این شرکت ها مایل اند با ارائه تسهیلات بهتر (مانند تخفیف و افزایش تعهدات) شما را جذب کنند از طرف دیگر اگر بدانند که احتمال تصادف یک راننده زیاد است منطقی تر است که نرخ بیمه ی او را بیشتر از شما که خوب رانندگی می کنید محاسبه کنند. در واقع سوال این است که کدام مشتریان خوش حساب یا بد حساب هستند؟

سوال مهمی است و نکته جالبش اینجاست که سالهاست پاسخ این سوال وجود دارد اما در کشور ما هنوزهم متقاضیان برای دریافت تسهیلات می بایست سند ملک و سفته ارائه کنند (حتی بیش از مبلغ تسهیلات). تشخیص مشتریان خوش حساب از بد حساب بر عهده علمی به نام "اعتبارسنجی" (credit scoring) است. امروزه همه ی سازمان های ارائه دهنده تسهیلات در کشورهای پیشرفته از اعتبارسنجی استفاده می کنند و با استفاده از امتیاز اعتباری متقاضیان، به آنها تسهیلات ارائه می کنند. از نظر تاریخی از اوسط دهه 1980 میلادی استفاده از این روش متداول شده و در سال 2000 تقریبا 95 درصد شرکت های بیمه گر در امریکا از اعتبارسنجی استفاده می کردند و شرکت هایی نظیر Experian و EquiFax و Trans Union با تحلیل گزارش رفتار مالی افراد، امتیاز اعتباری آنها را محاسبه می کنند و بر اساس این امتیاز به شرکت ارائه دهنده تسهیلات پیشنهاد می کنند که آیا به متقاضی تسهیلات بدهد یا ندهد؟ اگر بدهد چه مقدار؟

سوال: چرا ما از اعتبارسنجی استفاده نمی کنیم؟

پاسخ: چون تا بحال از آن استفاده نمی کرده ایم و نمی دانیم چنین دانشی وجود دارد (طبق معمول!). 

اعتبارسنجی دانشی بر مبنای علم آمار است که در سازمان های ارائه دهنده تهسیلات استفاده می شود. با بهره بردن از این دانش سازمان های ارائه دهنده تسهیلات در جذب خوش حساب ها و تعیین نرخ منطقی برای بد حساب ها دقیقتر عمل خواهند کرد.

در تریز می گوییم برای آنکه پاسخ خاص مساله ات را پیدا کنی اول آن را تبدیل به یک مساله کلی کن. بعد با استفاده از ابزارها بگرد و راه حل کلی برای مساله کلی ات پیدا کن و در مرحله آخر، آن راه حل کلی را برای مساله خودت بومی سازی کن (شکل زیر). نکته ماجرا اینجاست که برای پرسش ما در مورد اعتبارسنجی، حتی پاسخ اختصاصی وجود دارد و سال هاست که از آن استفاده می شود فقط کافی است کمی سر بگردانیم و اطرافمان را نگاه کنیم. گاهی راه حل اختصاصی مساله ما وجود دارد، نیاز به نوآوری ندارد اما باید تنبلی نکنیم و بخواهیم که جواب را ببینیم. همانطور که برای روشن کردن چراغ اتاقمان باید چند قدم برداریم و دستمان را تا کلید برق دراز کنیم.

 TRIZ Problem  Solving Method

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۰ ۰ نظر
میثم ملکی

تأخیر؛ تأخیر؛ تأخیر ...

Delay, Delay, Delay ...
سیدعلیرضا کاشی‌زاد
 

175 نفر از نمایندگان مجلس از رئیس جمهور خواستند که کابینه قوی تر و مقتدر تری انتخاب کند/ 24 تیر 72

 

این ۱۳ نفر از سال ۱۳۵۷ تاکنون بر مسند وزارتخانه ای نشسته اند که نام امروز آن با علوم، تحقیقات و فناوری پیوند خورده است و در یکی از همین دوره های تاریخی نامش با فرهنگ عجین بوده؛ وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
داستان توسعه در ایران قصه های شنیدنی و خواندنی دارد. به ویژه اگر در حوزه آموزش و مشاوره مدیریت نیز فعالیت داشته باشید، مرور این داستان یک پیشنیاز محسوب می شود. نگارنده در حوزه تخصصی فعالیت اش در زمینه ترویج نوآوری - از سال ۸۷ با راه اندازی یک گروه آموزشی تا به امروز و همراهی با اکسیر نوآوری - داستانهای کوتاه و ناکوتاهی دارد که می تواند تبدیل به آثاری دراماتیک شود. در این قصه ها، یک واژه ی پر تکرار می بینیم: تأخیر؛ تأخیر؛ تأخیر ...
در شرایطی که کمتر از یک ماه دیگر بهار دانشگاه ها آغاز می شود. در لحظه تحویل سال جدید، یکی از کلیدی ترین وزارتخانه های کشورمان با سرپرست ادامه حیات خواهد داد. در نظام اداری پر از کاغذ ما تغییر یک وزیر یعنی تحمیل یک تأخیر!
تأخیر در سیستمهای پیچیده اقصادی و اجتماعی از آن دست مفاهیمی است که اگر در تحلیل ما فراموش شود، امیدی به درستی سیاستهای مان نخواهد بود. جان استرمن، استاد مسلّم تحلیل سیستمها می نویسد: 
« تأخیرها فراگیر هستند. اندازه گیری و گزارش دهی اطلاعات زمان بر است. تصمیم گیری زمان بر است و مدتی طول می کشد تا تصمیمات وضعیت سیستم را تحت تأثیر قرار دهند. برخی تأخیرها با ایجاد ناپایداری و نوسان حامل خطرند. برخی دیگر با جدا کردن تغییرات ناخواسته و قادر ساختن مدیران به جداسازی سیگنال ها (پیامها) از نویزها (اختلالات)، چراغ روشن تری را در اختیار افراد قرار می دهند. »
در نوآوری نظام یافته نیز پیوند گذشته، حال و آینده یک مسیر پیوسته و برقرار است. اهمیت این پیوند، زمانی درک می شود که از دریچه ی کشف و حل مسأله های ناآشنا به تصویر بزرگ مسأله ی خود فکر می کنیم.
استیضاح وزیری که روز گذشته سخنان خود را در مجلس با یک بیت شعر به پایان رساند، بهانه ای شد برای نوشتن این یادداشت و اشتراک گذاری یک ایده.

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم /  که در طریقت ما کافریست رنجیدن

بیایید خلاقانه تصور کنیم:
به احترام خواجه شمس‌الدین محمد (حافظ شیرازی) رنجیده نمی شویم تنها به قدر یک نشست! در این نشست تمامی این سیزده نفر - البته با احتساب روح مرحوم حسن حبیبی - نشسته اند و یک صورت مسأله ابداعی روی میز است:
 
چگونه وزیر علوم، تحقیقات و فناوری آینده در طول کمتر از سه سال می تواند این وزارتخانه را به اندازه ی سی سال پیش ببرد. و در پایان دوره وزارت، از این وزیر تقدیر شود.
 
تردید ندارم که با تسهیلگری این نشست توسط حرفه ای های تفکر خلاق و تحلیل مسأله ها، می توان به نتایج شگفت انگیزی رسید. نتایجی که هیچ وقت رسانه ای نمی شود و می رود روی میز کار وزیر جدید.
 

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۰ ۲ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

بحران آب در ایران

Crisis of Water in Iran

حرف تازه ­ای نیست، چند سالی هست که به طرق مختلف مسئولان، دانشگاه­ها و دیگر نهادها یادآور این خطر می ­شوند. یادمان نرفته که چندی پیش علت جنگ جهانی سوم را نیز همین کمبود آب نام نهادند. 

براساس آمار منتشر شده، جمعیت کشور در حال افزایش می ­باشد. به­ طوری که نرخ رشد جمعیت  کشور در سال­های اخیر 1.3% می­باشد. میزان کاهش ذخایر آبی نیز در همین یکسال گذشته 16% بوده است. افزایش سطح بهداشت و درمان، میزان مرگ و میر را نسبت به گذشته کاهش داده است. البته نباید از وجود تاخیر زمانی در این فرآیند ساده گذشت. آیا این اتفاق در همین یک سال گذشته باعث کاهش سطح منابع آبی شده؟ از چه زمانی این پدیده رخ داده است؟

اشتغال­زایی و میزان درآمد سرانه خانوارها از اصلی ­ترین دلایل مهاجرت مردم به شهرهای بزرگ همچون تهران و اصفهان می­ باشد که زیر سیستم سیاست­های اقتصادی دولت را وارد این سیستم پیچیده می ­نماید. گرم شدن آب و هوای کره زمین هم در این پدیده موثر بوده است. همزمان با کاهش ذخایر آبی و افزایش جمعیت به دلیل خشک شدن دریاچه ­ها و رودخانه، بادهای فصلی و طوفان­های شن در منطقه ایجاد شده که باعث بروز مشکلات بهداشتی برای مردم منطقه می­ شود (نمونه موردی کرمان و اصفهان). 92% مصرف آب در کشور برای کشاورزی می ­باشد که افزایش جمعیت میزان مورد نیاز محصولات کشاورزی را افزایش می ­دهد و این امر موجب افزایش میزان آب مورد نیاز شده، همچنین در اثر توسعه یافتن شهرنشینی میزان زمین ­های کشاورزی نیز رو به کاهش است. قدیمی بودن سیستم آب و فاضلاب شهرها و نرخ بالای از دست رفتن آب شرب از طریق خطوط انتقال آب نیز باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد.

یادآوری این نکته ضروری است که پژوهشی  که با رویکرد تحلیل سیستم­ها در سال 1390 در دانشگاه صنعتی اصفهان صورت گرفته است، پیش بینی خشکسالی را در استان اصفهان ظرف دو دهه آینده ارایه داده بود.

* عکس: علی خدایی/ خبرگزاری تسنیم

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۵ ۰ نظر
آرمان صدرالدین

خواب کلاس پرید!

The Sleepy Class Waked Up

بین جمعی از کارکنان باتجربه ولی تازه استخدام یک سازمان دولتی، بعدازظهر داغ تابستانی در ماه رمضان، درباره حل مسأله کلاسی برقرار بود. برای پیش‌گیری از خوابیدن حاضرین در کلاس به دلیل سرفصل­‌های کسل­‌کننده و بی­‌فایده جزوه حل مسأله (مصوب سازمان مدیریت دولتی)، با رویکرد فرار به جلو تصمیم گرفتم کمی اطلاعات آنها را پیرامون خلاقیت و TRIZ تحریک کنم.

بعد از نیم ساعت بحث درباره تعریف مسأله از تک تک حاضرین در کلاس خواستم یک مسأله موجود در اطراف خود را مثال بزنند. هدفم این بود که به عنوان تمرین کلاسی و با توجه به مطالب بیان شده پیرامون تعریف مسأله، یک مسأله واقعی را از محیط کار یا زندگی خود شناسایی و با ادبیات تعریف مسأله در تریز بیان کنند.

نوبت رسید به مدیر روابط عمومی که اتفاقا باتجربه هم بود. جوانی پرمایه هم در ظاهر و هم در باطن. خوشبختانه طرح مسأله طنزگونه ایشان علاوه بر شکستن فضای خواب­‌آلود کلاس، توجه همه را بیشتر به تعریف مسأله جلب کرد.

فضای کنفرانسی کلاس، ایشان رو در یک رأس و بنده رو در رأس دیگر چیدمان بیضی­‌گونه صندلی‌­ها قرار می‌داد.

مسأله را این گونه تعریف کردند:

«ما در واحد روابط عمومی هستیم. متشکل از 20 نفر که 5 خبرنگاریم. مشکل ما کمبود جا و نامناسب بودن فضای اداری است. به دلیل الزام شغلی، فضای اداری ما باید در همسایگی اتاق ریاست باشد. پیامد آن، تردد بیش از حد، سر و صدای تعاملات برون‌سازمانی، ترددهای طبیعی واحد ریاست و در کنار این‌ها مسأله کمبود جا، همه پرسنل و به ویژه خبرنگاران را به ستوه آورده است.

یادآوری مدام موضوع به رؤسا هم با شنیدن یک چشم و لبخندی پرمعنا همراه است. معنایش این است که دلتان را خوش نکنید چون این ساختمان جای خالی برای جابه‌جایی شما ندارد! و البته واقعا خود ما هم جایی را در ساختمان سراغ نداریم که به درد ما بخورد!»

این قسمت را با چنان آه و ناله‌ای تعریف کرد که اگر امکاناتی در اختیار داشتم بدون شک برای ایشان یک طرح توسعه مصوب می‌کردم.

صحبت وی تمام شد و نوبت به من رسید. باید بنا بر ادعای خودم سعی می­‌کردم با اصلاح بیان مسأله، کمی در تعریف مسأله بهبود ایجاد کنم. ذهنیتی نداشتم! ولی از او پرسیدم: شما وضع موجود را خوب تشریح کردید ولی از وضع مطلوبتان چیزی نگفتید!

ادامه دادند: «من اگر 2 متر جا داشته باشم که برای مواقع لازم بچه­‌ها بتوانند حداقل برای نوشتن محتوای خبری در یک جای ساکت و راحت تمرکز کنند کفایت می­‌کند! ما که چیز زیادی نمی‌خواهیم»

نوبت من شد!

پرسیدم: «پس به این ترتیب ما با چند خواسته متضاد روبه‌رو هستیم!»

  • هم شما باید نزدیک اتاق ریاست باشید، هم نباشید!
  • محل کار شما هم باید تحمل سر و صدا داشته باشد، هم نداشته باشد!

ایشان به همراه چند نفر دیگر از همکارانشان که در کلاس حضور داشتند به اتفاق پاسخ دادند: «دقیقا! همینطور است و خندیدند.»

من که هدفم از این تمرین فقط صحبت راجع به چیستی تریز بود، انگار از جیب ساعتی ذهنم یکی از اصول ابداعی تریز بیرون پرید.

به آقای مدیر گفتم: «یکی از اصول ابداعی تریز به نام اصل کیفیت موضعی می‌گوید سعی کنید مسأله را فقط برای بخشی از موضوع حل کنید! یعنی اگر نمی­‌توان برای همه 20 نفر شما فضای اداری جدید پیدا کرد، آیا نمی‌شود برای 2 نفر از شما یک اتاق کوچک ساکت و دنج (حتی یک زیرپله) اختصاص داد تا مواقعی که نیاز به نوشتن و تمرکز دارید نفرات مربوطه به راحتی به آن اتاق مراجعه کنند؟»

مدیر با لبخند پاسخ داد: «چرا نمی‌شود. اتفاقا چنین فضایی همین حالا در دسترس است!»

گفتم: «خب! به همین می‌گویند تغییر در تعریف مسأله که منجر به پیدا شدن راه حل می‌شود. تریز از اینجا شروع می‌شود.»

تا وقتی که ما برای مدیران بالادستی مسائلی مطرح می‌کنیم که پر از تضاد هستند، نباید توقع داشته باشیم که آن‌ها بین همه مشغله‌هایشان بنشینند و یک راه حل مطلوب تقدیم ما کنند!

ولی اگر مسأله را بشکافیم و پیشنهاد وضع مطلوبمان را هم کنارش بگذاریم، فقط به اندازه یک امضا برای آن مدیر زحمت ایجاد کرده‌ایم. که معمولا دست‌یافتنی است.

۰۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۳ ۰ نظر
مسعود نظری­‌منش

به ایران خوش آمدید

توریست، پیشران کلیدی توسعه بخش مهمی از خدمات کشورها است. این یادداشت نگاهی دارد به تاثیر حضور توریست در کشور ما ایران.

کل فعالیت‌های اقتصادی هر جامعه به دو دسته تقسیم می‌شود: تولید و مصرف. عاملین و کارگزاران اقتصادی نیز به دسته بنگاه‌ها، خانوارها، بخش مالی، دولت و بخش خارجی دسته‌بندی شده‌اند. در محاسبه تولید ناخالص داخلی و اجزای تشکیل‌دهنده آن گروه‌های چهارگانه کشاورزی، نفت، خدمات و صنایع و معادن، آورندگان اصلی درآمد ملی فرض می‌شوند. گروه خدمات زیربخش‌های بازرگانی، رستوران و هتلداری، حمل و نقل، انبارداری و ارتباطات، خدمات مؤسسه‌های پولی و مالی، خدمات مستغلات، حرفه‌ای و تخصصی، خدمات عمومی و خدمات اجتماعی، شخصی و خانگی را در برمی‌گیرد.

این بخش، یعنی خدمات در کشور ما رو به رشد است. کسب‌ و کارهای نوپای زیادی متولد شده یا در حال شکل‌گیری هستند. سرمایه‌بری کمتر بخش خدمات نسبت به صنعت و معدن و نفت، ملموس بودن آن و بکر بودن بسیاری از حوزه‌ها، در بازار کشور ما اشتهابرانگیز است.

اگر بخواهیم خدمات در کشورمان رونق یابد، باید توریسم را در اولویت‌های دستور کارمان بگذاریم. توریست، خواهان و پیش‌ران ایجاد و ارایه خدمت در هر کشوری است. کسب و کارها و دانش عمومی و شناخت فرهنگ و زبان‌زد شدن کشور به خوشنامی، از مسیر توریست است؛ توریست علمی، توریست ورزشی، توریست فرهنگی، توریست مذهبی، توریست پزشکی. همه مشتریان سیستم خدماتی کشور ما هستند. سیستمی که اعضای آن ارایه‌دهندگان این خدمات، در تمام زنجیره انتظارات توریست پرتوقع و دنیا دیده است. با خود پول می‌آورد که بهترین را تجربه کند.

توریست، از تحریک تا تصمیم آمدن به ایران و تا بازگشت به خانه‌اش، خدمت می‌خواهد. معرفی ایران، اطلاع‌رسانی و تبلیغات داشته‌های ما، فرایند مجوز ورود و ویزا، تهیه بلیت و تعیین مسیر سفر، رزرو محل اقامت، برنامه گشت و گذار داخلی، ارزآوری و پرداخت‌های مالی، رفت و آمدهای داخلی، خورد و خوراک، خرید هدیه،‌ گشت و گذار و همه خدمات دیگر را راحت، بی‌دردسر و در کسری از ثانیه انتظار دارد. علاوه بر برقراری زیرساخت‌ها، وجود خدمات مختلف و قابل مقایسه برای او مهم است. استانداردها را بالا می‌برد. دانش و کیفیت ما را افزایش می‌دهد. خاطره‌های خود را می‌برد و برای‌مان بازاریابی می‌کند.

همین حالا، تفاوت شوق توریست برای سفر به اصفهان، یزد، شیراز، کاشان، کرمان، تهران و دیگر شهرها را با هم مقایسه کنیم. از بازار و کالا و خدمات گرفته تا دانش و سواد و برخورد مردم. تاثیر توریست داخلی بر استان‌های مازندران و گیلان را هم ببینیم. اثر توریست بر بازار ترکیه را هم مدنظر داشته باشیم.

هفت سال پیش، یکی از زیرمجموعه‌های وزارت بازرگانی وقت، تصمیم داشت برای معرفی فرش ایرانی در بازارهای خارجی، به شبکه یورو نیوز چند آگهی بازرگانی سفارش دهد. نمایندگان این شبکه اصرار داشتند که اول باید آگهی‌ها تایید شود و کیفیت استاندارد پخش در شبکه‌شان را داشته باشد و حاضر نبودند هر ویدئویی که می‌گیرند را با هر قاب‌بندی و محتوای تصویری پخش کنند. با وجود این که کارفرما آن سازمان ایرانی بود و آن‌ها باید مشتاق جذب درآمد و گرفتن سفارش آگهی رفتار می‌کردند.

این یادداشت روز  شنبه 4 مرداد 1393 در خبرآنلاین منتشر شده است.

۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۰۶ ۰ نظر
محمود کریمی

رد کارپت و ماجرای کنفرانس سال 2006 انجمن TRIZ اروپا

جلسه‌ای در خیابان دانشگاه (ضلع شرقی دانشگاه تهران) پایان یافت. قدم‌زنان آمدم به سوی کتاب‌فروشی‌ها. کتاب «زندگی سراسر حل مساله است» کارل پوپر (نشر مرکز، شابک 9789643057916) را خریدم. کتاب تازه‌ای با نام «نوآوری» و زیرعنوان «از نان شب واجب‌تر است» (انتشارات صبح صادق، قم، شابک 9789648403930) را هم دیدم. به سبد اضافه شد. از کتاب «تغییر ذهن» هوارد گاردنر که آقای دکتر سیدکمال خرازی ترجمه‌اش کرده‌اند (نشر نی، شابک 9789643129535) هم نتوانستم بگذرم.
رسیدم جلوی سینما بهمن در میدان انقلاب. «رد کارپت» ساخته رضا عطاران روی پرده بود. سئانس بعدی فیلم 15 دقیقه دیگر شروع می‌شد. وقت داشتم. بلیت خریدم و رفتم داخل. ضمن تماشای فیلم مدام یاد تجربه‌های مشابه دوستان و آشنایانی افتادم که «چیزی را خواستند» و از ته دل خواستند و با همه وجود برای به دست آوردنش تلاش کردند.
قصه تصمیم به رفتن و شرکت در کنفرانس TFC2006 که کنفرانس سالانه انجمن TRIZ اروپا (ETRIA) است، به خاطرم آمد.
سال 1384 قراری داشتیم از سوی مؤسسه مطالعات نوآوری و فناوری ایران با شبکه 4 سیما برای تولید مجموعه 5 قسمتی «آشنایی با نوآوری نظام‌یافته TRIZ». پروژه پر پیچ و خمی بود. ما 13 قسمت پیشنهاد دادیم. شبکه محافظه‌کارانه 5 قسمت مصوب کرد. تغییرات مدیریتی این میان و قصه‌هایی که روایتش حوصله مستقل می‌خواهد، بماند برای فرصتی دیگر.
سؤال ما این یود: چطور می‌توانیم به دانش روز و دست اول TRIZدست یابیم؟ و آن را با همه دیگر علاقه‌مندان ایرانی به اشتراک بگذاریم؟
پاسخ در دسترس چنین بود: باید بهترین‌های TRIZ دنیا را ببینید و از آن‌ها در رابطه یادگیری حضوری و ارتباط رو در رو بیاموزید. گفتند منبع منتشر شده و خودآموز معتبر مرجع و کامل موجود نیست و یادگیری از راه دور هم با ابزارها و شرایط کنونی ممکن نیست (آن زمان واقعا ممکن نبود).
بر اساس آموخته‌های‌مان از خود TRIZ از خودمان پرسیدیم: چطور می‌شود به بهترین‌ها دسترسی داشت؟
پاسخ: باید یک به یک به دیدارشان بروید. از ژاپن تا آمریکا.
طبیعی است که نشدنی باشد!
پرسیدن‌ها را بر اساس ابزار «ایده‌آلی» تریز دنبال کردیم.
راه‌حلی این چنین ساخته شد: اگر با دوربین به بهترین کنفرانسی که همه این بهترین‌ها در آن جمع می‌شوند بروید، بیشترین شانس رسیدن به بهترین جواب ممکن را دارید. و تازه می‌توانید سؤال‌های اختصاصی خود و دیگر علاقه‌مندان را هم بپرسید و پاسخ مستند و ضبط شده‌اش را بیاورید. این آرشیو در اختیار همه دنیا می‌تواند قرار بگیرد.
و این طور شد که عرم سفر به کنفرانس سال 2006 جدی و برایش اقدام شد. به اتفاق مهدی پروین (که الان در دانشگاه پلی‌تکنیک میلان ایتالیا، دکترا می‌خواند) از طرف همه دوستان و همکاران مؤسسه مطالعات نوآوری و فناوری ایران، تدارک سفر کردیم. و البته ویزای شنگن صادره از سوی سفارت بلژیک، به تاریخ یک روز پس از شروع کنفرانس آن سال صادر می‌شد. و زودتر ممکن نبود. وقت کافی هم برای اقدام ویزای ملی نداشتیم (آن زمان ویزای ملی در محدوده کشورهای شنگن صادر می‌شد: یعنی تردد فقط در خاک بلژیک). پس: نرفتیم! یعنی نشد که برویم.

مساله‌ای داشتیم. برای یادگیری TRIZ با خود TRIZ به آن فکر کردیم. ایده راه‌حل متولد شد. مانع سر راه اجرای راه‌حل جدی و خارج از اختیار ما بود. راه‌حل اجرا نشد اما خوشحال بودیم که ایده نو و کاربردی یافتیم. پس از آن چند بار به کنفرانس TFC رفتیم. و می‌دانستیم چرا می‌رویم.

۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۹:۵۹ ۰ نظر
محمود کریمی

فرقی نمی کند نتایج مذاکرات وین 6 چگونه رقم بخورد

سیدعلیرضا کاشی زاد


جلسه آغاز می شود. همه منتظر آقای مهندس هستند. آقای مهندس شش سال است که مدیر یکی از پروژه های مهم مرتبط با صنایع نفت، گاز و پتروشیمی کشور است. ایشان فردی با تجربه و از موی سپیدان صنعت اند و نقش بسیار کلیدی در تصمیم گیری برای سرنوشت این پروژه دارند. این را یکی از اعضای مجموعه ای می گوید که بنده و دوستانم را به عنوان تیم مشاور به سازمان پروژه معرفی کرده اند.

آقای مهندس می آیند و در صدر مجلس می نشینند و می فرمایند: شروع کنیم!

پس از معرفی فرآیند توسط یکی از دوستان ما، آقای مهندس می فرمایند که به اهمیت اجرای این حوزه از خدمات مشاوره فنی باور دارند و بر اساس تجربه هایشان این متدلوژی می تواند تاثیر به سزایی در آینده پروژه بگذارد.

خب! معمولا اگر شما هم این سوی میز نشسته باشید، ته دلتان خوشحال می شوید که دست کم مدیریت ارشد سازمان کارفرما در ادامه داستان می تواند همراهی اثربخشی با شما داشته باشد. این که می گویم دست کم! چون تجربه شده که مدیریت ارشد انگاری باور به بهبود دارد اما از معاونانش گرفته تا کارشناسان اجرایی، نگاه شان به بهبود مانند نگاه شان به روزمرگی است. نگاهی که نمی بینندش! طبیعی است، روزمرگی است ...

بگذریم. جلسه از نیمه گذشته است و همه ی اعضا می دانند که بخش خاصی از پروژه که موضوع اصلی نشست هم هست از نظر اجرایی بیش از دو ماه تأخیر زمانی دارد. بهتر است وارد این داستان نشویم که یکی از اعضای مسئول حوزه کنترل پروژه، ماه ها قبل هنگام ترسیم گانت چارت پروژه بر اساس شنیده هایش یک عددی را برای اجرای این بخش از پروژه در نظر گرفته است.

بله! در مدیریت و کنترل یک پروژه، کارشناسی صرفا بر اساس شنیده هایش از فرآیند اجرای یک متدلوژی فنی، تخمین زمانی انجام می دهد. شاید باید گفت حیرت انگیز است. چون فرقی نمی کند نتایج مذاکرات وین 6 چگونه رقم بخورد. مهم این است که ما اشکالات جدی در ذهنیت طراحی و اجرای یک فعالیت حرفه ای داریم! و اگر رفع تحریم هم شود یا نشود در اذهان برخی از مدیران و کارشناسان ما تفاوتی رخ نمی دهد! عادت کرده ایم دانش را در دانشگاه، کار را در محیط کار و اخلاق حرفه ای را در پای سخنرانی همایش ها جای بگذاریم و به زندگی ادامه دهیم.

ای کاش قصه به همین جا ختم می شد. خبرگان این حوزه از مشاوره فنی می گویند: در نظر گرفتن مدت زمان 30 روز کاری برای انجام مراحل مختلف خدمات پایه معقول به نظر می رسد. در این میان تصور کنید همان آقای مهندسی که آگاهانه باور به بهبود داشت، می فرمایند: پروژه تأخیر دارد و امیدواریم نتیجه مطالعات شما را 2 روزه دریافت کنیم!

...

بخشی از قصه ای را خواندید که به یکی ازتابستان های گذشته باز می گردد. اجرای خدمات مشاوره ای ما در آن پروژه دو ماه به طول انجامید. آن هم به دلیل لغو برخی از جلسات کارگاه های مشاوره توسط کارفرما. با مزه تر آن است که چند روز پیش یکی از همکاران بخش مالی می گفت: بدهی دارند و پرونده مالی آن پروژه مشاوره فنی، هنوز باز است.

اتفاقا این باز بودن پرونده مالی پروژه های مشاوره هم از آن دست موضوعاتی است که به مذاکرات وین مربوط نمی شود. چون همان گروه از مدیران و کارشناسان ما عادت کرده اند به پروژه های بی پایان.

تصویر: حاشیه ی یکی از دیدارهای وزیر امور خارجه و مذاکره‌ کننده ارشد هسته‌ای ایران / عکاس: مقداد مددی / تسنیم

۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۱:۴۳ ۰ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

زحمت فکر کردن ...

هادی آقازاده


یک وبگردی ساده باز نا امیدت می کند! سریالی که این روزها مهمان سفره های افطار ماست گویا کپی ناقصی از یک سریال پر طرفدار آمریکایی است. جدا از بجث های توهین به شعور مخاطب و دیگر قضایا، به این فکر می کنم آیا قحطی سوژه بود که باید از یک فرهنگی که کاملا در تضاد با داشته های فرهنگی ماست ایده بگیریم؟ البته نباید تر و خشک را با هم بسوزانیم؛ اما قضیه ی کپی کردن کما بیش تبدیل به یک عادت شده. اشتباه نکنید! من مخالف ایده گرفتن به طرز صحیحش نیستم (کاری که شاید TRIZ خوب بلده) ولی ایده گرفتن فرق دارد با کپی کردن کامل تمامی جوانب کار.

رد پای این طرز تفکر در صنعت و تجارت ما هم خیلی پیش تر از اینها وجود داشته و دارد. یاد جمله ای می افتم که در کتاب کلید در وضعیت روشن خوانده ام. نویسنده اقرار می کند که محصولی را تولید می کردند که خودشان نمی دانستند چگونه ساخته می شود! این روزها که دوباره زمزمه های حضور پژو در ایران شنیده می شود باید دوباره شاهد کشتی های بزرگ قطعات خودرو باشیم که در بندرگاه های ما منتظر بارگیری هستند . صنعت مونتاژی ما تقاضایی برای نوآوری ایجاد نکرده است و نمی دانم چه کسی قرار است این دور باطل را بشکند و طرحی نو در اندازد. اقتصادی که کپی ناقصی از سیستم اقتصادی "الف" با آمیزه هایی از فلسفه  "ب" است و ادعا دارد نظام اقتصادی "ج" را اجرا می کند! چگونه می تواند تعریف سیستم را که انگاری همه مان بلدیم، در عمل نشان دهد. نظام اقتصادی که در آن فقط اسم اوراق بهره به اوراق بهادار تبدیل می شود و چه سمینارها و همایشهایی که برای توجیه و حتی جا انداختن این سیستم ناقص برگزار نمی شود ...

تا کی باید زحمت فکر کردن برای حل مسئله های خودمون را به دیگران واگذار کنیم؟ چه تعداد از رساله ها و مقاله ها دردی از درد های این مملکت رو درمان کرده؟ مسئله های ما آن قدر ها هم پیچیده نیست که نیازمند عنوان هایی باشد که خود نیازمند تفسیر هستند چه برسد به معادله ها و فرمول های چند صفحه ای ریاضی که در آخر انسان را از ادامه خواندنش منصرف می کند. هر گونه حساب کنیم در نهایت این خود ما هستیم که باید راه حلی برای مسئله هایمان پیدا کنیم . پس بهتر است شروع کنیم.

۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۹:۰۵ ۱ نظر
هادی آقازاده

آزمون اجباری، امضای تحت فشار

محمود کریمی

روز دوم کارگاه دو روزه‌ای هستیم. موضوع تفکر خلاقانه است. هماهنگ‌کننده محترم مدیریت آموزش می‌فرمایند فلانی، نمره‌ها را کی می‌دهید؟

عرض می‌کنم: نمره! شما که این دو روز همراه ما بوده‌اید، راهنمایی کنید که چطور می‌توانم نمره‌ای اعلام کنم؟ کدام ارزیابی منصفانه می‌تواند ما را به نمره برساند؟ آن هم برای موضوعی که هنوز تا دم کشیدن و لعاب دادنش باید صبوری کرد. تازه دیگ را گذاشته‌ایم روی چراغ و این دوستان مشتاق به‌کار بستن یادگرفته‌هایشان هستند. بعد هم که ورود و خروج و نظم و حضور شش دانگ هم که همه نداشته‌اند با شیوه‌ای که اطلاع‌رسانی درون‌سازمانی شد.

می‌فرمایند که راست می‌گوییدها! پس بگذارید بپرسم و با مدیرمان هماهنگ کنم.

به تهران برمی‌گردم. چند روز بعد تماسی گرفته می‌شود. فرمایش می‌کنند که هماهنگ شد. مدیرمان بر اساس شناخت‌ از افراد، نمره‌ای برایشان ثبت کردند. اگر می‌شود شما فکس را دریافت کنید و امضا شده به ما برگردانید.

در پاسخ اما و اگر من می‌فرمایند که اگر این نمره‌ها نباشد انگار دوره برگزار نشده و چیزی در سابقه فراگیران ثبت نمی‌شود و چند دلیل دیگر.

یاد ویدئوی کوتاهی می‌افتم که در همین کارگاه دیدیدم و کاستی‌های دستوری بودن نظام آموزشی تولید انبوه را روایت و پیامدهای آن را نقد می‌کرد و همه هم گفتند صحیح است. آزمون، یکی از ایرادهای جدی همان ویدئو بود.

یاد اعتراف‌های زیر شکنجه می‌افتم. حالا نمی‌دانم چه کسی باید چه چیزی را چرا امضا کند!

عنوان آن ویدئوی در دسترس برای تماشا چنین است: RSA Animate - Changing Education Paradigms نسخه فارسی‌ شده‌اش را هم در بخش دیدنی‌های پایگاه «اکسیر نوآوری» خواهیم گذاشت.

۱۱ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۲ ۱ نظر
محمود کریمی

آیا وزیر یا مدیر ارشد یک دستگاه بزرگ، سوپرمن است؟

محمود کریمی


این یادداشت در خبرآنلاین منتشر شده است

در تجربه تاریخی عمرمان و حتا بدون استناد به منابع تاریخی قبل از دوره حضور عاقلانه و عالمانه‌مان در جامعه، بارها دیده‌ایم که کسی بر صندلی بالاترین مقام اجرایی و تصمیم‌گیر یک سازمان نشسته و گفته‌اند که با آمدن او، چنین و چنان می‌شود و فلان و بهمان نمی‌شود.

اما چند سالی که گذشته دیده‌ایم که نه چنین و چنان شد و نه خیلی هم، دوران فلان و بهمان به سر رسید. چرا چنین می‌شود؟ درباره این پرسش، کارشناسان می‌توانند از منظرهای مختلفی مثل روان‌شناسی سازمانی، جامعه‌شناسی، نظریه‌های مدیریتی، اصول حکمرانی، اقتصاد، محیط کسب و کار و ... بنویسند.

در جامعه ما که همیشه پتانسیل خوبی برای هیجان‌زدگی دارد و از پیش‌بینی‌ نشده‌ها بیشتر ذوق می‌کند تا به ثمرنشستن  برنامه‌ریزی‌ها، اجازه دهید که عامیانه بپرسم: «وزیر کیست؟» و ادامه‌اش دهم که «آیا او یک سوپرمن است؟»

وقتی مصوبه‌های مختلف اجرا نشده و سطحی بودن پای‌بندی به قرار و چارچوب‌ها و «پس نفع من چه می‌شود؟» و نگاه‌های فردی این‌چنین در لایه‌های مختلف جامعه دیده می‌شود، آیا باور و انرژی و عزم یک وزیر، می‌تواند تغییراتی منجر به هیجان‌زدگی ما را در پی بیاورد؟

پاسخ پیش‌فرض: خیر

توضیح: مگر همه چیز دست اوست. لایه‌های مختلف مدیریتی در مجموعه تحت امر او هستند که تا بخواهد تصمیمش را به اجرا برساند، هزار تغییر در محتوا و شکل رخ می‌دهد. تا حد امکان او را سر کار می‌گذارند و پیج و تاب می‌دهند تا او هم خسته شود و با روزمرگی مجموعه‌اش را تا دم تغییر مدیریت پیش ببرد.

پاسخ هیجان‌زده: بله

توضیح: الگو بودن مدیر ارشد و تصریح در باورها و ارزش‌های مهم و کلیدی برای سازمان می‌تواند جریان تغییر فرهنگ را در پی داشته باشد. تصمیم‌های کلیدی او، انتخاب‌های با درایت و سپردن کلیدهای مهم به افراد لایق در دست داشتن آن، گره زدن ساز و کارهای سازمانی با ذی‌نفعان و خواسته‌های شفاف و قانونی و مشروع ایشان، تعریف برنامه‌های منجر به خروجی‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت، می‌تواند امیدوارانه مجموعه تحت امر او را به پیش ببرد.

در نشست‌های مختلفی که تجربه کرده‌ام، هم مدیرانی در قامت وزیر و هم در کسوت مدیرعامل بنگاه‌های خصوصی را دیده‌ام که شاهدی بر هر دو نوع پاسخ پیش‌فرض بوده‌اند؛ هم سوپرمن و هم طبل توخالی!

دغدغه مهمی که از روی کار آمدن دولت محترم کنونی ذهنم را مشغول کرده، این است که آیا در کنار همه مشغله‌های اجرایی و راه‌انداختن امور متوقف یا نیمه‌کاره و تدوام کارهای خوب گذشته، مجال و برنامه جدی هم برای تربیت نسل دارند؟ آیا مدیران آینده ایران ما، همچنان از میان کهنه‌کاران و قدیمی‌ها خواهند بود؟ آیا جوان‌هایی به میان گود مدیریت اجرایی و کلان کشور می‌آیند که با دیدن کارنامه و بروز استعدادهایشان، تحسین‌شان نماییم و اول نپرسیم که فرزند کدام آقازاده‌ یا داماد کدام حضرت اجل است که چنین مسؤولیتی به او داده‌اند؟

پاسخ پیش‌فرض: بله

پاسخ هیجان‌زده: خیر

۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۵۶ ۰ نظر
محمود کریمی

15 فرمان برای از دست ندادن فرمان

محمود کریمی


این یادداشت در خبرآنلاین منتشر شده است

این یادداشت به مساله‌ای پرتکرارو بنا به شواهد، بسیار مورد غفلت واقع شده و خطرناک در زندگی شهری مربوط است: رانندگی در خیابان‌های کلان‌شهری مانند تهران و دربردارنده فهرستی است از چیزهایی که باید هنگام رانندگی در ایران و به ویژه تهران، مراقبشان باشیم. برای همه این موارد نیز سند و مدرک تصویری وجود دارد. برای از دست ندادن فرمان، مراقب این‌ 15 فرمان باشیم.

این یادداشت به مساله‌ای پرتکرارو بنا به شواهد، بسیار مورد غفلت واقع شده و خطرناک در زندگی شهری مربوط است: رانندگی در خیابان‌های کلان‌شهری مانند تهران.

کاری به ظاهر ساده که توسط افراد دارای گواهینامه رانندگی، یعنی آگاه از قانون و آموزش دیده و آزمون داده، به تجربه‌ای هیجان‌انگیز تبدیل شده است. عده‌ای که تاب و تحمل این هیجان را ندارند عطای رانندگی را به لقایش بخشیده‌اند و با پشت فرمان نشستن وداع کرده‌اند. دیگرانی که ناچارند در این شهر رفت و آمد کنند، با توکل به خدا، مبدا را ترک و با امید و نذر و نیاز راهی مقصد می‌شوند. عده‌ای دیگر هم می‌روند و می‌آیند و تنها برایشان این مهم است که به کار و مقصد خودشان برسند. برخی هم گویا سپری نامرئی دارند و در این همهمه، امن و امان رفت و آمد می‌کنند.

جزو هر دسته‌ای که خودمان را فرض کنیم، این یادداشت دربردارنده فهرستی است از چیزهایی که باید هنگام رانندگی در ایران و به ویژه تهران، مراقبشان باشیم. برای همه این موارد نیز سند و مدرک تصویری وجود دارد. اگر مسؤولان محترم نیاز داشتند اطلاع دهند تا در یک فراخوان عمومی، نمونه‌های بسیاری برایشان ارسال کنیم. برای از دست ندادن فرمان، مراقب این‌ 15 فرمان باشیم:

  1. شاخ و برگ‌های هرس شده درختان و شمشادهای وسط بزرگراه یا بلوار که کنار گارد ریل یا خیابان یا خط سرعت، ریخته شده تا بعدا جمع‌آوری شود؛
  2. پاشش آب از فواره‌های آبیاری فضای سبز وسط بلوار، اتوبان یا خیابان و حاشیه بوستان، روی شیشه و بدنه خودرو؛
  3. ترمز‌های ناگهانی و توقف اتوبوس‌هایی که برای از دست ندادن حتا یک مسافر، هر کجا ممکن است بی‌درنگ تصمیم به توقف بگیرند؛
  4. واکنش‌های آنی راننده جلویی، عقبی یا کناری که مشغول گپ صمیمانه یا عاطفی با کناردستی یا دیگر سرنشین‌های خودروی خود است؛
  5. خانم راننده جلویی، عقبی یا کناری و یا آن‌طرف‌تر، که بیشتر مراقب تدارکات ظاهری خود برای خوب رسیدن به مقصد و دیدار بعدی خود است و کمتر نگران نیازمندی‌اش به چابکی و تسلط هنگام رانندگی؛
  6. موتورسواری که از دوربرگردان و خلاف جهت یا مسیر دو حاشیه بزرگراه البته در جهت مخالف گذر قانونی، با سرعت می‌راند و هر لحظه ممکن است تعادلش به هم بخورد؛
  7. تیرآهن و میل‌گردی که یک رشته نخ کاموا یا طنابی کوتاه به انتهای آن گره خورده یا سطل ماستی به آن آویزان است و همه این‌ها بار یک وانت، نیسان یا بارکش بزرگتر شده؛
  8. نوع مکالمه راننده خودروهای جلو، عقب یا دو طرف شما با تلفن همراهی که دست اوست و شدت هیجان یا عصبانیت قابل تصور وی و پیامد آن واکنشی که حین رانندگی بروز خواهد داد؛
  9. راننده خودروی مسافرکش اطراف شما که هر لحظه ممکن است حتا وسط خیابان ترمز کند تا مسافری سوار یا پیاده شود؛
  10.  موتورسواری که باری به اندازه یک وانت یا صندوق عقب سواری را ترک موتورش جا داده و تقریبا روی فرمان یا جلوی باک بنزینش نشسته و هر آن ممکن است تعادلش را از دست بدهد؛
  11. موتورسواری که به جای طول خیابان، عرض آن را طی می‌کند تا از وسط بزرگراه، بلوار یا خیابان زودتر عبور کند؛
  12. عابر یا پلیس کنار خیابان، بزرگراه یا بلوار که از سر دلسوزی به راننده دوبله یا سوبله توقف کرده،  آدرسی را راهنمایی می‌کند یا مشغول صدور برگه جریمه برای اوست؛
  13. پاشش آب شیشه‌شوی خودروی جلویی یا پوست موز یا ته سیگار یا هر زباله دیگری که راننده و سرنشین‌های آن خودرو از شیشه بیرون می‌اندازند؛
  14. رفتار و البته ظاهر غیرعادی راننده‌هایی که در آینه یا اطراف خود می‌بینید و ممکن است در یک آن به ویژه شب‌ها و آن هم شب‌های تعطیل، توهم بزنند و خیابان و گذر شهری را با پیست اتوموبیل‌رانی اشتباه بگیرند؛
  15. پدر و مادر دلسوزی که کودک خردسالشان را در آغوش خود و پشت فرمان نشانده‌اند و هنگام رانندگی، گاهی هم فرمان را به او می‌سپرند.

از مدیران ارشد پلیس راهور که سال‌ها است برای فرهنگ‌سازی تلاش می‌کنند و رویکردهای متنوع ترویج قانون‌مداری را نیز مدنظر دارند، تقاضا می‌شود پیش از آن که از ترس، اصلا پا به خیابان‌ها نگذاریم، عنایتی ویژه به موتورسواران محترم داشته باشند که از آسمان و زمین و چپ و راست، ممکن است هر لحظه و در هر شرایطی سر راه رانندگان دیگر، سبز شوند و چهره ایشان را از عصبانیت یا هیجان، سرخ کنند.

یاد آن موش کوچولویی می‌افتم که در یکی از برنامه‌های کودک سال‌های دور فریاد می‌زد: «بچه‌ها مواظب باشیــــــــــــــــــــــــــــــــــد!»

شما که تجربه و مشاهداتی در رانندگی دارید چه مواردی به این فهرست اضافه می‌کنید؟ کدام‌ها در شهر شما متفاوت یا مشابه تهران است؟

۱۶ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۴۴ ۰ نظر
محمود کریمی

مثل آدم مساله رو حل کردن ...

 سیدعلیرضا کاشی زاد

  • راننده بنز قمه داشته ولی فرهنگ نداشته، راننده بی ام و هم کلا اعصاب نداشته،
  • من میگم بنز و بی ام و رو از رده خارج کنید مقصر این 2 تا هستن
  • واقعاً جای تاسف داره که چه کسانی بنز و بی ام و سوار میشن که حتی فرهنگ مثل آدم مساله رو حل کردن هم ندارند!
  • ملت روانین ...
  • انسانیت بنز و بی ام و و پیکان و نیسان نمیشناسه
  • واقعا به سر ما ایرانیا چی اومده؟
  • (ماموران بلافاصله در محل حاضر شدند) در این قسمت منظور 1 ساعت بعد بوده
  • همه قمه بدست شدن!!! خوبه هنوز کارمون به اسلحه نکشیده فعلا با قمه داریم میریم جلو ببینیم می تونیم آمریکا رو بگیریم یا نه
  • نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!!
  • تازه به دوران رسیدگی...!!!
  • وضع امنیت جامعه از این هم بدتر خواهد شد.
  • تو فقر فرهنگی داریم دست وپا میزنیم
  •  اون ساعت های شب تو سعادت آباد دور دور راه می اندازند
  • مگر آقازاده ها هفت تیر ندارند
  • این است عاقبت پول داشتن و شعور نداشتن
  • این حادثه واقعییه؟ یا یک سکانس از فیلم بود؟!!!!
  • مگه جنگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • خدایا تا وقتی که به ما فرهنگ و اعصاب و جنبه ندادی ، پراید هم نده



متن یک خبر تأسف برانگیز را در خبرآنلاین بخوانید. پیشنهاد من هم مطالعه­ ی تحلیل­ های مردم بود. تا زمان انتشار این یادداشت تعداد برخی از واژه­ ها در میان نظرات عبارت است از:

  • واژه قمه: 22 مرتبه
  • واژه فرهنگ: 13 مرتبه
  • واژه آدم: 6 مرتبه
  • واژه مسأله: 1 مرتبه

پ.ن : ساعتی پیش با یک مدیر فرهنگی دیداری داشتیم درباره چیستی کشف و حل مسأله ­ها!

۰۹ دی ۹۱ ، ۱۸:۰۹ ۱ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد