خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کارکرد» ثبت شده است

نت فلیکس علیه دنیا ( یا: آیا ما واقعا تلویزیون تماشا می کنیم؟! )

How is Internet changing Entertainment: Netflix Vs. TV 

Broadcasting media such as TV channels and radio station haven't change through past century. Their business model haven't changed that much since the beginning.But Internet is here to change the rules,again. Internet has provided a widespread and reliable platform, literally for everyone to create and publish content. Netflix is one of key players who tamed the power of Internet to change the way people access entertainment content. 

الوین تافلر در کتاب موج سوم، در توصیف کسب و کارهای عصر اطلاعات بر این نکته تاکید دارد که خدمات به مشتریان در این دوره به شدت شخصی سازی شده و به طور کامل مطابق نیازهای مشتریان خواهد بود به همین دلیل در این عصر خبری از کارتل ها و شرکتهای بزرگ نخواهد بود و تولید انبوه دیگر وجود نخواهد داشت. در صنعت تلویزیون این اتفاقی که عملا به کندی در چند سال اخیر و با ظهور اینترنت به واقعیت نزدیک شده است.

عملا دوره سلطنت تلویزیون بر دنیای رسانه و سرگرمی از دهه 1960 آغاز شد. در این دهه برای اولین بار درآمد حاصل از برنامه های تلویزیونی از رادیو پیشی گرفت. برنامه های روتین روزانه یا هفتگی به وجود آمدند و  دستگاه تلویزیون در مدلهای مختلف و قیمت مناسب جای خود در اتاق نشینمن خانه ها تثبیت کرد. در آغاز این دهه قدرت در دست ایستگاه های پرسابقه ای بود که پیش از این در رسانه های دیگر مخصوصا رادیو، نفوذ خود بر مخاطبین را تثبیت کرده بودند. هزینه های سرسام آور، امکان ورود رقبای جدید را به بازار نمی داد و قدرت در دست تعداد محدودی از شبکه ها بود. در ایالات متحده سه غول NBC ، ABC و CBS تمامی بازی را کنترل می کردند. این شبکه ها به صورت رایگان پخش می شدند و درآمد آنها از طریق تبلیغات تامین می شد. اولین تغییر عمده در اوایل دهه 70 و با ظهور HBO اتفاق افتاد.

  

این شبکه اولین شبکه ای بود که مدل کسب و کاری آن بر پایه حق اشتراک بود. HBO با پخش سریال و فیلم های تلویزیونی و سینمایی و مسابقات ورزشی مثل بوکس کار خود را آغاز کرد.  در ادامه این شبکه خود دست به کار تولید محتوا شد و بسیاری از فیلم ها و سریال های  محبوب و تحسین شده سال های اخیر دنیا، محصول این شبکه تلویریونی است. این شبکه امروز بیشتر از 140 میلیون مشترک در سراسر دنیا دارد که از طریق کابل و ماهواره این شبکه را دریافت می کنند.

ظهور HBO و شبکه های اشتراکی نظیر آن نقطه عطفی در این صنعت، چه از لحاظ کسب و کاری و چه از لحاظ محتوایی، بود اما هنوز ماهیت اصلی این صنعت بود که از زمان ظهور آن تا آن زمان بدون تغییر باقی مانده بود. مشکل عمده این بود که مخاطبین باید برنامه دلخواه خود را فقط زمانی که شبکه آنرا پخش می کرد تماشا کند. هر چند افزایش تعداد شبکه به تنوع محتوا کمک کرده بود اما باز شبکه های اصلی که دست بالا را داشتند برنامه های خود را با در نظر گرفتن بخش مشخصی از بازار هدف که تحت نفوذ آنها بود تهیه می کردند. دهه نود دهه ظهور دستگاه های ضبط خانگی بود که امکان ضبط برنامه های تلویزیونی را رو نوارهای ویدئویی می دادند. سپس این دستگاه جای خود را به دستگاه دیجیتال ضبظ ویدئویی(DVR) دادند؛ که کیفیت، حافظه و امکانات بسیار بیشتری داشت. اما تحول بزرگ و تحقق نسبی پیش بینی تافلر تا سال 2007 از راه نرسید.

ادامه مطلب...
۱۴ آبان ۹۳ ، ۱۲:۱۵ ۲ نظر
سروش رحیمیان

همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود!

Everything changes over time, but the method of trial and error remains the same

By Meysam Maleki

چند روز گذشته، روزهای بسیار گرمی را گذراندیم. سر ظهر تقریبا پیاده روها خالی بود. گرچه ماشین را در سایه پارک کرده بودم اما بعد از یک ساعت که درش را باز کردم تبدیل به یک سونای خشک تمام عیار شده بود. به یاد داستانی افتادم که آلتشولر در ابتدای کتاب And suddenly the inventor appeared نقل می کند. آلتشولر می گوید:

"قبل از جنگ جهانی دوم بود. ما در باکو زندگی می کردیم و من کلاس چهارم ابتدایی بودم. در یکی از روزهای اواخر بهار در راه برگشت از مدرسه تعدادی تکنسین و کارگر را دیدم که دور یک ترانسفورماتور بزرگ سیاه برق که روی سکوی آجری بزرگی قرار داشت حلقه زده بودند، با ناراحتی به آن زل زده بودند و سیگار می کشیدند. ارتفاع سکوی آجری بیش از یک متر بود و ترانسفورماتور بالای آن شبیه یک مجسمه ی زمخت و بدقواره نشسته بود. ترانسفورماتور خراب شده بود و کارگرها و مردمی که حالا به آنها اضافه شده بودند منتظر جرثقیل بودند تا آن را پایین بیاورد.
به خانه رفتم و با چراغ نفتی مشق هایم را نوشتم، آن روز و روز بعد و روز بعدترش برق نداشتیم. جرثقیل آن روزها ماشین کمیابی بود و پیدا کردن و آوردنش کار آسانی نبود. تکنسین ها غر می زدند و نمی دانستند چگونه ترانسفورماتور با آن عظمت را پایین بیاورند.
داستان را همین جا نگهدارید. در محله ما مردم معمولا همدیگر را با عنوانی مثل عمو یا دایی صدا می کردند اما کسی در آپارتمان شماره 11 زندگی می کرد که فقط به او Bookkeeper می گفتند. هر کسی عنوانی داشت اما Bookkeeper  همان Bookkeeper بود.
شایعه شده بود که Bookkeeper قرار است ترانسفورماتور را از روی سکوی آجری پایین بیاورد. آن روز زنگ آخر مدرسه را نرفتم و زودتر برگشتم تا ببینم چه می خواهد بکند و از قضا کاملا به موقع رسیدم. دم در ورودی حیاط پشتی یک گاری پر از یخ پارک شده بود و کارگرها داشتند خالی اش می کردند و یخ ها را کنار سکو می چیدند. باید توضیح بدهم آن زمان یخچال نبود و از بهار تا پاییز گاری های یخ در شهر می گردیدند و مردم از آنها برای استفاده یک روزشان یخ می خریدند. بعد از تهیه انباشتی از یخ کنار سکوی ترانسفورماتور، Bookkeeper با دقت، سکویی از یخ مشابه سکوی آجری چسبیده به آن ساخت تا دقیقا هر دو سکو هم سطح شدند. بعد به کمک چند کارگر ترانسفورماتور را هل دادند تا از روی سکوی آجری خارج شد و روی سکوی یخی قرار گرفت. از اینجا به بعد کار آسان بود. خورشید کارش را خوب بلد بود فقط باید صبر می کردیم تا یخ ها آب شوند و ترانسفورماتور پایین بیاید. البته Bookkeeper اطراف سکوی یخی را با پارچه پوشاند تا نرخ آب شدن یخ ها یکسان باشد و ارتفاع سکوی یخی هم سطح کم شود. از آن روز به بعد Bookkeeper تبدیل شده بود به عمو مایکل که مردم محله ی ما و محله های اطراف او را خوب می شناختند.
آلتشولر می گوید قبل از این تجربه، یخ برای من که سن و سالی نداشتم فقط برای سرد کردن استفاده می شد اما این تجربه نشان داد که یخ می تواند جایگزین جرثقیل شود. ناگهان به ذهنم رسید که هر چیزی می تواند برای مقصودی غیر از آنچه برای آن ساخته شده بکار برده شود اما این ذهن ماست که عادت دارد در قالب های تکراری که با سعی و خطا یاد گرفته عمل کند. روش سعی و خطا ریشه در سال های سال پیش دارد. حتی شاید از زمانی که بشر بوده سعی و خطا هم بوده است. همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود."

 
۰۷ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۵ ۳ نظر
میثم ملکی

دربست میرداماد!

سروش رحیمیان


مفهوم freelancer (در فارسی از کلمه کارمزدی برای ترجمه استفاده می شود که به نظرم زیبا نیست) مفهوم تازه ای نیست. فریلنسر به عنوان یک شخص در ازای مبلغ مورد توافق کاری را برای شخص یا شرکتی انجام می دهد بدون آنکه استخدام شود. این خدمات بیشتر  در حوزه های مشاوره و خدمات فنی مهندسی رایج هستند.

حالا اما این موضوع به سطوح بالاتری ارتقا پیدا کرده است. امروز افراد با بهره گیری از فرصتهای موجود درفضای مجازی به قول معروف «از آب کره می گیرند». البته نه اینکه کلاه از سر کسی بردارند بلکه ارتباطات وسیعی که به لطف اینترنت و تلفن های همراه میسر شده است فرصت های جدیدی برای کسب درآمد به وجود آورده است که پیش از این حتی به ذهن این افراد هم خطور نکرده بوده است.

نمونه ای که در ادامه مروری بر آن خواهیم داشت سرویس های «ridesharing» یا به اشتراک گذاری سواری است. در این سیستم ها که اصولا مبتنی بر پلتفرم موبایل هستند، در یک سو خدمت دهنده - راننده و صاحب خودرو - قرار دارد و در سوی دیگر مسافر که متقاضی خدمت است. فرض کنید که شما قصد دارید از میدان آزادی خود را به خیابان میرداماد  برسانید. اپ را باز می کنید و روی نقشه موقعیت راننده های نزدیک را می بینید. با کلیک بر روی هر کدام از آنها می توانید مشخصات راننده و خودرو، عکس، امتیازات داده شده توسط مسافران قبلی را ببنید. سپس می توانید تقاضای خود را ثبت کنید. راننده اعلام آمادگی می کند و می توانید از روی نقشه شاهد این باشید که راننده شخصی شما دارد به سوی شما می آید. سوار که شدید، سپس اپلیکیشن مثل یک تاکسیمتر هزینه شما را تا مقصد محاسبه می کند و در پایان هزینه را به صورت خودکار از حساب شما برداشت می کند و به حساب راننده واریز می کند. شما در پایان موظفید که فرم نظرسجی را تکمیل کنید.  

هزینه این سرویس ها در عمل بیشتر از هزینه تاکسی های رایج است و کمی هم معطلی خواهید شد اما سرویسی که دریافت می کنید بسیار متفاوت است. حس داشتن یک راننده شخصی  با یک خودرو مناسب یا حتی لوکس ارزشی است که مشتریان حاضرند برای آن این هزینه بیشتر را متحمل شوند. کنترل و دقت نظر شدیدی بر کیفیت کاری راننده و اعتماد مشتریان به حدی است که در پلتفرم لیفت (Lyft) اکثریت مشتریان را خانم های بین 18 تا 35 سال  تشکیل می دهند و رانندگانی که امتیازشان کمتر از 4.5 از 5 شود، از سیستم خارج می شوند. با هر راننده به صورت رو در رو مصاحبه می شود و  شرایط سخت گیرانه ای برای ورود رانندگان به سیستم وضع گردیده است. این سرویس ها نه تنها برای مسافرین و رانندگان بلکه برای سرمایه گزاران نیز بسیار جذاب بوده است به طوری که این شرکت ها در چند سال اخیر صدها میلیون دلار سرمایه به خود جذب کرده اند. ارزش تخمینی ابر (Uber) که از شرکتهای پیشرو در این این صنعت است و تمرکز بیشتری بر سرویس های لوکس دارد، در طی آخرین برآورد انجام شده 18 میلیارد دلار است. این شرکت در حال حاضر در بیش از 39 کشور مشغول فعالیت است.

البته شروع این سیستم ها بدون مشکل نبوده است. مشکلات و خلا های قانونی یکی از مشکلاتی بوده است که این شرکت ها با آنها روبرو هستند به طوری که عملا در بعضی کشورها و شهرها هنوز مجوز فعالیت ندارند. از طرف دیگر رقیب اصلی این سامانه که تاکسی ها هستند نیز بیکار ننشسته اند. به خصوص در کشورهای اروپایی اعتصابات چند روزه، شکایت های حقوقی و حتی در یک مورد در فرانسه حمله به یک راننده سامانه ابر از مشکلاتی است که این شرکت ها با آنها دست به گریبانند. مخصوصا این که در بعضی کشورها قوانین سخت گیرانه و محدود کننده ای برای تاکسیرانی وجود دارد. از طرف دیگر مثلا در ایالت کالیفرنیا، مجلس ایالتی طی قانونی به طور رسمی این نوع از فعالیت های حمل و نقل را به رسمیت شناخت. اتفاقی که به زودی شاهد آن در ایالت ها و کشورهای دیگر نیز خواهیم بود. مقاومت در برابر تغیر بی فایده است.

نتیجه نهایی چه خواهد شد؟

از نظر من این گونه رقابت و بلکه جنگ ها نهایتا به نفع مصرف کنندگان و در نهایت به نفع اقتصاد هر کشورها خواهد بود. نتیجه این کشمکش ها مطمئنا اگر به مسائلی نظیر انحصار قانونی و تسلیم شدن در اثر فشارهای سندیکاهای کارگری نرود و به جای آن یک فضای رقابتی جهت بهبود کیفیت خدمات و عادلانه تر شدن قیمت منجر شود، نتیجه آن افزایش بهره وری منابع اقتصادی خواهد بود. 

در یادداشت های بعدی باز به بررسی نمونه های دیگر از این دست کسب و کارها خواهیم پرداخت.

۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۷ ۰ نظر
سروش رحیمیان

یک فنجان ارزش؛ ساعت 22:20 دقیقه است ...

 سیدعلیرضا کاشی زاد
این یادداشت در مرجع دانش مهندسی ارزش ایران منتشر شده است

نشسته­ ایم داخل اتومبیل و در حال گفت ­وگو با دو تن از دوستان قدیمی. در هوای سرد پاییزی تهران 92، مردی جوان آن سوی خیابان دست­ هایش را ها می ­کند... انگاری پرسشی دارد. پیامکی دریافت می ­کنم که قرار و مدار صبح تیم پژوه قطعی شده است و فردا نشست اول کارگاه است در سازمان کارفرما. مرد جوان می ­آید نزدیک و به شیشه راننده می­ زند. دوستم پنجره را باز می ­کند و مرد جوان می ­گوید: ببخشید، نزدیک­ترین ایستگاه مترو کجاست؟ می­گویم: ساعت 22:20 دقیقه است. به نزدیک­ترین ایستگاه نمی ­رسید. در چهره ­اش نگرانی می ­بینم! می ­گویم: کجا می­خواهی بروی؟ می­ گوید: تجریش! مسیر را نشانش می­ دهم و می ­گویم تا 5 دقیقه­ ی دیگر می ­رسی به یک خط بی.آر.تی شبانه­ روزی که اتوبوس­ هایش می­ روند تجریش! لبخند می­ زند و تشکر می­ کند و می ­رود!
بحث داخل اتومبیل درباره ­ی یک کسب و کار تازه است که یکی از دوستان چند ماهی است به پا کرده و از چالش­ ها و دغدغه­ هایش برایمان می­ گوید. با رفتن مرد جوان، من شروع می­ کنم به بیان مثال­ هایی در اهمیت و تعریف کارکرد! دیگر مثال تکراری خودکار و مداد را نمی ­زنم که هر دو دارند ثبت اثر می ­کنند و در فلان ویژگی­ ها چنین­ اند و چنان ­اند!! می ­گویم: ببین امیرعلی! به این مرد جوان می­ توانستیم آدرس نزدیک­ترین ایستگاه مترو را بدهیم و او برود و به قطار نرسد! بعدش هم شاید مبلغی بدهد چندین برابر بلیط مترو به آن آقای راننده ­ی تاکسی که با نرخ شبانه می­خواهد او را به مقصدش برساند! سوال این مرد جوان را با سوالی دیگر پاسخ دادم؛ گفتم: کجا می ­­خواهی بروی؟ اما ای کاش می ­توانستم سوال دیگری هم بپرسم! به من ربطی نداشت، اما اگر می ­توانستم، در سوال دومم می­ پرسیدم: چرا می­ خواهی بروی تجریش؟!  
کسب و کار تو در ابتدای راه است و می ­توان با همین پرسش­ های کوچک، کارکردهای درگیر در کسب و کارت را تعریف کرد و در جست جوی راهکارهای مناسب با شرایط شما و شرکای قصه بود، راهکارهایی که هزینه ­ها را کاهش می­دهند! پولت را؛ عمرت را و فکرهای پریشانت را. ببخشید زیاد صحبت کردم. برویم سر خانه و زندگی­مان که اول صبح فردا فاز گردآوردی اطلاعات پروژه کلید می­ خورد.


یک فنجان ارزش؛

محل یادداشت­ هایی است به طعم مهندسی ارزش؛ گاهی در میان اتفاقات روزمره، گاهی از میان مقالات حرفه­ ای ­ها­. 

۲۹ آذر ۹۲ ، ۰۵:۵۲ ۰ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد