خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۵ مطلب توسط «بهزاد معظمی» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۵ ق.ظ بهزاد معظمی
دانشجویی

دانشجویی

Studying at university

 

Studying at university may be a little different from what you think! Sometimes you find situations quite far from what you think of!

        

 

ورود به دانشگاه: همه ی ما قبل از ورود به دانشگاه به این فکر می کنیم که داریم وارد محیطی متفاوت تر از قبل می شیم که حتما از جایی که الآن درش هستیم بهتره. شاید از خاطرات خوب بزرگترها درباره دانشگاه شنیدیم، از محیط جذاب و پر جنب و جوش دانشگاه و حتما با چند نفری راجع بهش صحبت کردیم. به این فکر کردیم و کلی مشاوره گرفتیم که کدوم رشته رو انتخاب کنیم که بعدا در کاری که دوست داریم یا کاری که درآمد خوبی داره استخدام بشیم. شنیدیم که توی دانشگاه قراره یاد بگیریم که چطور در گروه های مختلف فعالیت کنیم و در جامعه فعال باشیم، چطور با افراد مختلف با طرز فکرهای مختلف برخورد کنیم و ...

بعد از کلی درس خوندن برای کنکور دادن آماده می شیم، کنکور می دیم، منتظر نتیجه می مونیم. نتیجه ها رو که می دن خیلی هامون می فهمیم اون چیزی که فکر می کردیم و دوست داشتیم نشده و باید در دانشگاهی که حتی اسمشو هم نشنیدم درس بخونیم!!

با خودمون فکر می کنیم: "حتما اینم یه دانشگاه مثل بقیه دانشگاه هایی که راجع بهش شنیدم، قراره دوران خوبی باشه".

شغل آینده: بعد از چند ترم درس خوندن، متوجه می شی که رشته ای که می خونی در عمل اون چیزی نیست که بتونی باهاش بری سر کار. چون درسهایی که پاس می کنی اصلا ربطی به اون شغل و کارش نداره. پس می فهمی که خواستن پنج سال سابقه کار برای استخدام در شرکتها خواسته ای کاملا منطقیه.

فعالیت گروهی: اصلا توی دانشگاه گروهی نمی بینی که بخوای توش فعالیت داشته باشی! گروه ها و انجمن های دانشگاه چند نفرین که برای اینکه اتاقی داشته باشن که توش دور هم جمع بشن انجمن تشکیل دادن. فعالیت ها هم اگر باشن اکثرا در مرحله اعلامیه می مونن و در همون مرحله هم game over می شن. به فکر می افتی که انجمنی تشکیل بدی ولی ......  به پاراگراف بعد رجوع کنید!

محیط جذاب و پر جنب و جوش: بلاخره صبح یه روزی میرسه که اگه بری دانشگاه احتمالا دنبال این می گردی که ببینی کدوم استاد امروز نیومده که کلاسش تشکیل نشه و در نتیجه کلاسهای استادای دیگه رو - که حتما از کاری که بیرون داری کم اهمیت تره - بپیچونی و از دانشگاه بزنی بیرون. کم کم دانشگاه برات مثل یه زندان می شه. خب کی حال داره تو همچین وضعی، انجمن یا گروه یا هر چیز دیگه ای تشکیل بده!

یادگیری برخورد با افراد مختلف: بعد از امتحانا بچه ها رو می بینی که دنبال استاد تو راهروهای دانشکده و توی حیاط راه افتادن و برای یک یا چند نمره ی بیشتر، چه التماسی که به استاد نمی کنن و چه دروغهایی که سر هم نمی کنن و چه تعریف هایی که از استاد نمی کنن - همونهایی که تا قبل از دیدن استاد بیرون کلاس داشتن پشت سرش حرف می زدن -  استاد هم که انگار لذت التماس شنیدن رو زیر قیافه ی جدی و گاهی نیشخندها، با ادامه دادن به حرکتش در راهرو قایم میکنه، به احتمال زیاد بالاخره راضی می شه که نمره رو بده. اگرم نمره نده که به چشم همون بچه ها یکی از بدترین و بی سواد ترین استادای دانشگاست!

فارغ التحصیلی: تصور کنید رفتید دنبال کارهای فارغ التحصیلیتون. تمام کارها رو انجام دادید و حالا مونده رفتن به آخرین اتاق و گرفتن آخرین نامه. به سمت اتاق مربوطه که میری، به در بسته می خوری. می گی حتما رفته برای ناهار، بعد از ناهار حتما میاد. بعد از یک ساعت که تمام کارمندای دیگه از ناهار برگشتن و دیگه وقت اداری داره تموم می شه، مطمئن می شی که قرار نیست امروز ناهار این کارمند عزیز تموم بشه و یک بار دیگه باید بیای دانشگاه تا بتونی کارتو تموم کنی...  توی راه برگشت، دم در دانشگاه همون شخصی رو که کلی منتظرش بودی می بینی.

 

  • آقای فلانی سلام. شما اینجایید، من 2 ساعته دم دفترتون منتظر شمام. یک برگه دارم که شما باید امضا کنید.
  • من که الآن نمی تونم مهر و امضا کنم.
  • پس کی می تونید
  • توی دفترم!
  • شما الآن 2 ساعته توی دفترتون نیستید که
  • ماشینم خراب شده، دارم درستش می کنم. مرخصی رد کردم. برو فردا بیا!

میگی: ایول! "عجب جواب منطقی ای!" مخصوصا وقتی که دانشگاهتون بیرون از شهره (نه جایی مثل میدون ونک یا انقلاب یا هر جایی توی شهری مثل تهران) و حدود یک ساعت و نیم طول می کشه از خونه برسی دانشگاه، و با احتساب زمان برگشت، حدود سه ساعت باید توی راه باشی تا فقط یک امضا و مهر از یک نفر بگیری. تازه اگه ماشینش سالم باشه!

احساس آمادگی: حالا بعد از چهار، پنج سال درس خوندن برای گرفتن مدرک کارشناسی، برای حضور در جامعه، محل کار، گروه های فرهنگی و سیاسی و هنری و ... کاملا احساس آمادگی می کنی. ولی احتمالا تمام این ارگانها هم باید برای پذیرفتن شما احساس آمادگی کنند که نمی دونم چرا اکثرا این احساس رو ندارن!

انصاف: البته باید اشاره کنم که تمام دانشگاه ها هم مثل هم نیستند. خیلی هاشونم قطعا نمی تونن به این خوبی وظایف تربیت فرد مفید برای جامعه رو انجام بدن! پس دیدن همه به یک چشم هم بی انصافیه واقعا.

منبع عکس: اسینا

 

 

 

۲۷ مهر ۹۳ ، ۰۱:۱۵ ۱ نظر
بهزاد معظمی

چهار عامل مشترک در کسب و کارهای نوپا

4 Things Remarkable Startups Have In Common
Translated by Behzad Mozzami
ترجمه: بهزاد معظمی

متن اصلی:  Four Things Remarkable Startups Have In Common  نویسنده: THOMAS OPPONG

چرا بعضی از کسب وکارها موفق می شوند و بقیه نه؟ یک نکته وجود دارد: این حقیقت به این موضوع که یک ایده خوب است یا بد ربطی ندارد. دراصل، کارآفرینان موفق با مفاهیم فوق العاده پیش می روند و بقیه مفاهیم را وقتی که به آنها نیاز دارند به کار می گیرند. چند اصل امتحان شده و درست دیگر نیز وجود دارد که می تواند منجر به موفقیت شرکت جدید شما شود.

در بین سایر اصول، چهار اصل هستند که کسب وکارهای نوپای برجسته در آنها مشترک هستند:

  1. بنیان گذاران مشتاق ایده شان هستند. 
  2. آن ها سعی نمی کنند یکدفعه کار زیادی انجام دهند. 
  3. آن ها برای مشتریان خود ارزش قائلند و از آنها مراقبت ویژه ای به عمل می آورند.
  4. کارآفرینان، اهمیت فرهنگ را از یاد نمی برند.

4 Things Remarkable Startups Have In Common

بنیان گذاران مشتاق ایده شان هستند.
کسب وکاری را بدون شور و اشتیاق شروع نکنید. اگر شما واقعا به ایده تان علاقه ندارید، نمی توانید آن را ادامه دهید و به پایان برسانید. بنیان گذاران موفق ترین کسب وکارها از همان ابتدا شروع به یافتن راه حل هایی برای مساله ای که به آن اهمیت می دهند کرده و روی آن تمرکز کرده اند.
به گفته استیو جابز: «شما باید با یک ایده یا مشکل بسوزید، در غیر این صورت غیرمنصفانه است که بخواهید به نتیجه برسید. اگر شما از ابتدا به قدر کافی مشتاق نباشید، نمی توانید آن را ادامه دهید.»
بنیان گذارانی که اشتیاق زیادی دارند، تمایل دارند که به دیگران برای رسیدن به موفقیت بزرگ تر الهام بدهند و به دنبال آن خصلت ها در استخدام های جدید می گردند. به گفته کوین و جک فریبرگ، از معروف ترین نویسندگان و استراتژیست ها، اشتیاق، خلاقیت و نوآوری را برمی انگیزد و باعث می شود کارمندان بخواهند در شغلشان باقی بمانند و تاثیرگذار باشند، حتی زمانی که در بهترین شرایط خود نیستند.
    
آن ها سعی نمی کنند یک دفعه کار زیادی انجام دهند.
تمرکز لیزری برای موفقیت در هر کسب وکار جدیدی بسیار اساسی است. اما آن چیزی که کسب وکار شما به خاطر آن شناخته می شود، چیست؟ کسب وکار شما باید روی چیزی که شما را متمایز می کند متمرکز باشد. تمام استارت آپ های موفق و معروفی که شما امروز می شناسید آن کاری را انجام می دهند که آنها را متمایز می کند.
به عنوان مثال، Snapchat (نرم افزاری برای ارسال و به اشتراک گذاری عکس) می داند که یک عکس به اندازه هزاران کلمه می ارزد و به کاربران اجازه داده عکس ها و ویدئوهایی که طی چند لحظه ارسال می شوند، بفرستند.
Dropbox (سرویسی برای ذخیره سازی فایل ها در رایانه و وب) می خواهد برای آپلود و اشتراک فایل ها در جهان مناسب ترین راه حل باشد. بیشتر کسب وکارهای بزرگ نوآور حرکت خود را با ارائه خدمات یا محصولات ساده شروع می کنند، اما به محض اینکه رشد می کنند مصرف کننده ها و مشتریان درخواست های بیشتری دارند، بنابراین شرکت نیاز دارد تا پیشرفت کند و حتی راه حل ها را بهتر کند.
به گفته پاول گراهام، از موسسان Y Combinator (شرکتی که برای فعالیت های سایر شرکت ها منابع، سرمایه، ایده و... ارائه می کند): «مهم ترین چیز برای کسب وکارها تمرکز کردن است، چون خیلی کارها است که شما می توانید انجام دهید، اما یکی از آنها مهم ترین است و شما باید آن را انجام دهید و نه هیچ یک از بقیه را.»
    
آن ها برای مشتریان خود ارزش قائلند و از آنها مراقبت ویژه ای به عمل می آورند.
آیا کسب وکار شما می داند چطور خدمات مشتری ویژه ای را طراحی کند و ارائه دهد؟ کسب وکارهای موفق همیشه به دنبال راضی کردن مشتریانشان هستند. کارمندانتان باید به اهمیت تقویت کردن خدمات مشتری فوق العاده واقف باشند. محصولاتتان را با در نظر داشتن مشتری در ذهنتان طراحی کنید. کسب وکارهای برجسته به نیازها و انتظارات در حال تغییر مشتریان گوش می کنند و به آنها پاسخ می دهند.
تلاش کنید باعث شوید مشتریان شما احساس کنند که عضویت نزد شما یکی از بهترین تصمیماتی بوده که آنها تاکنون گرفته اند و شما احتمالاکسب وکار آنها را برای مدت زمان طولانی خواهید داشت. هنگامی که محصول شما تغییر می کند، در کنار ارائه سرویس مناسب، بهترین فرصت برای ارتباط نزدیک با مشتری فراهم می شود که از این طریق نظر و بازخورد آنها را نسبت به محصول خود به دست آورید.
مشتریان شما افرادی هستند که از شما حمایت می کنند، به شما اعتماد می کنند و مهم تر از همه برای سرویس یا محصولی که شما ارائه می دهید روی شما حساب باز می کنند. آنها می توانستند رقبای شما را انتخاب کنند، ولی شما را انتخاب کردند. آنها را قسمتی از فرآیند توسعه تکاملی خود کنید. کسب وکارهایی که با مشتریانشان رشد می کنند نهایتا برنده می شوند.
    
کارآفرینان، اهمیت فرهنگ را از یاد نمی برند.
کسب وکارهای موفق بهترین فرهنگ های سازمانی را که کارمندان را تشویق می کند و به آنها انگیزه می دهد، ایجاد و آنها را حفظ می کنند. ساختار تیم تولید و اجرای یک محصول یا خدمت یکی از مهم ترین عوامل برای یک کسب وکار موفق است. اولین افرادی که شما برای کسب وکار خود استخدام می کنید، برای موفقیت کسب وکارتان اساسی هستند. در استخدام بهترین افرادتان توجه به تناسب فرهنگی به اندازه توجه به مهارت مهم است. افراد با مهارت ها و شخصیت های مناسب، احتمال بیشتری دارد که در رسیدن تیم کوچک شما به قله های بلندتر موثر باشند تا استخدام های شایسته. فرهنگ برای ساخته شدن نیازمند زمان و تلاش است، اما مادام که شما آن را از نظر دور نکنید، در مسیر حرکت برای ساخت یک شرکت بزرگ هستید.

این مطلب در شماره 3268 روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شده است

۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۲۰ ۱ نظر
بهزاد معظمی
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ بهزاد معظمی
اگر من 22 ساله بودم

اگر من 22 ساله بودم

If I Were 22!
Translated by Behzad Mozzami

متن اصلی:  If I Were 22: Three Lessons for Young Grads  نویسنده: Tim Brown

سه درس برای فارغ التحصیلان جوان  

من خوش شانسم. برای بیش از 27 سال در شرکتی بوده ام که دوستش دارم. شرکت IDEO که تقریبا تمام طول مدت شغل حرفه ای من را شامل می شود. طولی نکشید که بعد از فارغ التحصیل شدن از کالج سلطنتی هنر در سال 1987، شروع به کار به عنوان یک طراح صنعتی ساده برای شرکت ID Two)  Bill Moggridge)  - یکی از سه شرکتی که به یکدیگر ملحق شده و IDEO را شکل دادند - کردم و هیچ وقت آنجا را رها نکردم. من خانواده (قبیله) خودم را زود پیدا کردم. ولی مسیر شغلی  همه افراد این چنین سر راست نیست. به گذشته که نگاه می کنم، چند چیز هست که به خودِ بیست و چند ساله ام می گفتم که آنها را طور دیگری انجام دهد.

  • با افراد بیرون از حرفه و رشته خود ارتباط برقرار کنید. من خیلی روی یک طراح صنعتی بودن متمرکز شده بودم، وقتی را با مهندسان، دانشجویان کسب و کار یا هنرمندان یا نویسندگان نمی گذراندم. من نمی دانستم که آن بیرون چه فرصتهای دیگری برای متفکران طراحی که در حال شکوفا شدن هستند وجود دارد. خوشبختانه اینترنت به این معنی است که فارغ التحصیلان امروز زمینه های بیشتر و شانسهای بزرگتری برای همکاری با افراد با سوابق گوناگون دارند. هر فرصتی را غنیمت بدانید.
  • بدانید فرهنگ جایی که در آن کار می کنید به اندازه کاری که انجام می دهید مهم است. در دوران مدرسه، من یک دوره کارآموزی عالی در یکی از نوگراترین استودیوهای طراحی در لندن که به خاطر محصولات سبک cutting-edge خود معروف بود، داشتم. رهبران استودیو جسور، کلّه شق و خطر طلب بودند که به نابغه خلاق تنها اعتقاد داشتند. من از کارهای آنها متحیر می شدم، ولی وقت گذراندن خودم را در آن جا مفید نمی دیدم. من مشتاق خلاقیت، همکاری و کار گروهی بودم. تنها زمانی که با Bill Moggridge کار کردم یاد گرفتم که فرهنگ یک محل کار چقدر برای خلاقیت یک فرد مهم است. این یکی از مهمترین دلایلی است که من هنوز در IDEO هستم.
  • برای سفر کردن وقت بگذارید. من مستقیما از دوره لیسانس به فوق لیسانس رفتم. دوست داشتم که این توانایی و اعتماد به نفس را داشتم که یک سال از درس کناره می گرفتم و جهان را کشف می کردم، تا تجربه هایی از زندگی را به دانش دانشگاهی اضافه کنم. بعد از فوق لیسانس بود که شروع به سفر کردن کردم. ممکن است این حرف کلیشه ای باشد ولی خارج شدن از محیط خودتان شما را هوشیارتر و آگاه تر می کند. شما راجع به هر چیزی که قبلا بدون دلیل قبول داشتید، سؤال می پرسید. هنگامی که فرزندان خودم تلاش می کنند تا بفهمند چه چیزی برای آنها معنی دار است، چه مسیری را انتخاب کنند که زندگی آنها را پیش ببرد، به آنها می گویم که پاسپورت تان را در بیاورید. زمان سفر کردن است.

شما چه توصیه ای به خودِ جوان ترتان می کنید؟

عکس: در دفتر IDEO ، سنفرانسیسکو، سال 1988، زمانی که 26 سال داشتم

 

 

 

 

 

​* این یادداشت قسمتی از یک مجموعه است که در آن افراد تاثیرگذار درسهایی از دوران جوانی خودشان منتشر می کنند. تمام داستان ها را این جا بخوانید.

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۰ ۰ نظر
بهزاد معظمی

فرآیند طراحی چیزی است که ...


Design Thinking یک طرز فکر است. یک فرآیند است... فرآیندی برای اقدام در برابر یک چالش! کلاسها و مدارس در سراسر جهان، هر روز با چالشهای طراحی رو به رو هستند، از سیستمهای بازخورد معلم گرفته تا برنامه ریزی های روزانه. چالشهایی که مربیان با آن مواجه می شوند، واقعی، پیچیده و متنوع هستند. آنها به زاویه دید جدید، ابزار جدید و رویه های جدیدی نیاز دارند. تفکر طراحی یکی از آنهاست.

فرآیند طراحی چیزی است که تفکر طراحی را به کار می بندد.

  1. اکتشاف: من یک چالش دارم. چطور با آن برخورد کنم؟
  2. تفسیر: من چالش را فهمیدم. چطور آن را تفسیر کنم؟
  3. ایده پردازی: من یک فرصت می بینم. چه چیزی خلق کنم؟
  4. آزمایش: من یک ایده دارم. چطور آن را بسازم؟
  5. تکامل: من چیزی را امتحان کردم. چطور آن را کامل کنم؟

* درباره تفکر طراحی و این پنج مرحله ی فرآیند طراحی در اکسیر نوآوری بیشتر خواهیم نوشت.

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۱۲ ۰ نظر
بهزاد معظمی

نگران طراحی بدمان نباشیم!


چند ماه قبل در همایشی در دانشگاه تهران راجع به طراحی خودرو و Art Center (یکی از بزرگترین دانشگاههای طراحی دنیا) شرکت کردم. شاید تنها چیزی که از آن همایش به خاطرم مانده - به غیر از این موضوع که مهمترین بخش گرفتن پذیرش از یک دانشگاه معتبر طراحی، تهیه پورتفولیویی پر از اسکچهای دستی است - جمله ای باشد که یکی از سخنرانهای محترم گفت: "من اگه بخوام شکل چیزی رو خوب حفظ کنم اون رو می کشم".  این حرفی بود که شاید قبلا هم شنیده بودم ولی هیچ وقت توجه نکرده بودم.

مدتی بعد در همایش دیگری در همان دانشگاه تهران، سخنران دیگری نکته ای گفت با این مضمون که بهترین راه یاد گرفتن هر چیز - چه شکل و فرم اشیاء چه هر موضوع دیگر - این است که فرم آن را بکشی. و من باز هم به این جمله توجه نکرده بودم!

تا حالا شده از چیزی که توجه شما را جلب کرده عکس گرفته باشید تا تصویر آن را برای خودتان نگه دارید؟ تا حالا چند بار به عکس هایی که گرفته اید سر زده اید؟ تا حالا شده عکسی را به طور اتفاقی ببینید و متوجه شوید که اصلا یادتان نبوده که یک وقتی چنین عکسی گرفته اید؟! اگر بخواهید چیزی را به خاطر بسپارید چه کار می کنید؟

الآن که دارم این مطلب را می نویسم می دانم که هنوز هم به آن جمله توجه نکرده ام! ولی این فراموشی من اصلا چیزی از ارزشهای این نکته کم نمی کند! ولی چیزی که راجع به آن مطمئنم این است که برای کشیدن اشیای مختلف حتما لازم نیست طراحی خوبی داشته باشیم. فقط خود ما قرار است از چیزی که کشیدیم سر در بیاوریم. پس حتی لازم نیست آن را کامل بکشیم! کشیدن به ما کمک می کند تا به تمامی جوانب شکل و فرم و یا صورت مسئله های مختلف توجه کنیم و آنها را در نظر بگیریم، کاری که قطعا با فشار یک دکمه برای ضبط عکس رخ نمی دهد. انگاری این که از دستمان کمک می گیریم، حتما آن موضوع را بهتر یاد می گیریم و بهتر به یاد می آوریم.

پس نگران طراحی بدتان نباشید، کسی به غیر از خود شما قرار نیست حافظه تان را ببیند! 

۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۵:۱۹ ۱ نظر
بهزاد معظمی