خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیران» ثبت شده است

آقایان ج، چ، ح و خ!

Psychological Inertia Stories, аbout a Project Analysis & Decision Making

صبح تماس می گیرند و  می پرسند: شما با مجموعه الف همکاری می کنید؟

می گویم: نه!

می پرسند: با مجموعه ب؟

می گویم: نه! چطور؟

می گویند: می خواهیم درخواستی را مطرح کنیم، خطاب به کدام مجموعه بزنیم؟

می گویم: ببخشید درخواست تان را می شود تلفنی بگویید؟

می گویند: در خواست ما در زمینه خدمات پ است

می گویم: فرقی نمی کند به هر کدام از این دو مجموعه درخواست را بزنید، نتیجه ای حاصل نمی شود!

می گویند: چطور؟

می گویم: چون زمینه فعالیت این دو مجموعه در زمینه های دیگری است.

می گویند: خب چه کار کنیم؟ کجا را معرفی می کنید؟

می گویم: عطف به جلسه ای که ماه گذشته در دفتر مجموعه ت داشتیم، تحلیل بنده این بود که تعریف پروژه خدمات پ غلط است و بار هزینه ای بسیاری دارد. آقای ث فرمودند که دستور بررسی مجدد می دهند.

می گویند: دستور مجدد دادند

می گویم: خب؛ چه شد؟

می گویند: نوشته اند خدمات پ ضرورت دارد!

می گویم: چه کسی نوشته؟

می گویند: تیم بررسی!

می گویم: تیم بررسی نخست آقای ج و دوستانشان بودند. تیم بررسی دوم چه کسانی بودند؟

می گویند: آقای ج و دوستانشان!

می خندم و می گویم: نامه را برایم ایمیل کنید

می گویند: باشد، تا چند دقیقه.

نامه را دریافت می کنم و در متن ارسال مجدد می نویسم:

حضور محترم جناب آقای ث

سلام

در موضوع خدمات پ موارد زیر را به شما یادآوری می کنم:

  1. تیم بررسی اول آقای ج و دوستانشان بودند.
  2. تحلیل من این بود تعریف پروژه خدمات پ بار هزینه ای بسیاری دارد.
  3. دستور بررسی مجدد دادید.
  4. گویا تیم بررسی دوم هم آقای ج و دوستانشان بودند.
  5. نتیجه را این گونه نوشته اند:  خدمات پ ضرورت دارد!
  6. یک چیزی وجود دارد به نام اینرسی ذهنی! یعنی معمولا آدم ها تمایل دارند همان طور فکر کنند که فکر می کنند!
  7. به نظر شما بهتر نبود که تیم بررسی دوم آقای چ یا ح یا خ و دوستانشان می بودند؟ 
سپاس

نامه مستقیما ایمیل می شود به آقای ث.
بعد از ظهر تماس می گیرند و می گویند: آقای ث نتیجه بررسی دوم را لغو کردند و از آقای چ و دوستانشان خواستند که پروژه را مجددا بررسی کنند. 
لبخندی می زنم و می گویم: ممنونم از اطلاع.
...
دارم فکر می کنم که اگر در مورد شماره 7 نام آقای ح یا خ را اول می نوشتم، در انتخاب یا عدم انتخاب آقای چ اثری می گذاشت یا نه !!!


پ.ن یک:
یک نمونه دیگر را هم اینجا بخوانید:

پ.ن دو:
کلیدواژه ی روسی در ادبیات TRIZ
ترجمه شده در متون انگلیسی
Mental Inertia
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۰۵ ۲ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد
دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۲۱ ب.ظ سروش رحیمیان
صنعت و دانشگاه ... دانشگاه و صنعت

صنعت و دانشگاه ... دانشگاه و صنعت


ارتباط دانشگاه با صنعت

«هم اندیشی راهکارهای دانش بنیان ارتباط دانشگاه و صنعت (با تاکید بر توانمندی های مهندسی صنایع)» من خودم خبر نداشتم که جلسه قرار است اینقدر پر و پیمان باشد، ولی عایدی من از این همایش خیلی بیشتر از چیزی بود که فکر می کردم. در این یادداشت دوست دارم فقط سوالاتم را با شما به اشتراک بگزارم. سوالاتی که در طی این هم اندیشی در فکرم می چرخیدند. 

حاضرین در همایش از دو گروه تشکیل شده بودند: دانش آموختگان دوره های مختلف و اعضای هیئت علمی دانشکده. 

اداره جلسه با ریاست دانشکده بود. ایشان پس از توضیحات مقدماتی در مورد موضوع جلسه، سه سوال مطرح کردند. نقل به مضمون، این سوالات سه زمینه داشت؛ دانشجو باید چه مهارت هایی داشته باشد، صنعت چه انتظاراتی از دانشگاه دارد و اینکه ارتباط بین دانشگاه و صنعت باید چگونه باشد. پس از این حاضرین یک به یک شروع به صحبت کردند. از مدیرعامل تا کارشناس، از دولتی تا خصوصی، کارآفرین، دانشگاهی، بورس، حمل ونقل، خودرو سازی، مدیر پروژه و زمینه های مختلف دیگر. مشتی نمونه خروار، از زمینه کاری مهندسان صنایع در کشور ما بود که با سابقه های کاری مختلف در جلسه حضور داشتند و پررنگ ترین نقطه اشتراکشان فارغ التحصیل شدن از دانشکده مهندسی صنایع بود. تجربیاتی که شنیدشان تجربه ارزشمندی برای من بود که جوانترین فرد حاضر در همایش بودم.  

در طی حدود 4 ساعتی که آنجا نشسته بودم بیشتر از اینکه به راه حل ها فکر کنم به پرسش ها فکر می کردم. سه محور اولیه به نظرم تا حد خوبی مسئله ها را پوشش می داد. صحبتهای حاضرین هم حکم بنزین برای این موتور پرسش سازی بود انگار! 

در زمینه مشکلات صنعت چیزهایی که به ذهنم رسید این بودند که آیا اصلا کسب و کارهای ما مشکلاتی از این جنس دارند؟؟ منظورم مشکلاتی است که به دست دانشگاه حل شود. اصلا کسب و کارهای ما فرصتی برای دغدغه های توسعه ای دارند؟؟ اگر دارند آیا آگاهند که به کدام سمت قدم بردارند؟؟ به شکل خلاصه آیا مسائل خود را می شناسند؟؟ دستمزد و بیمه، قیمت گذاری، تحریم ها، فضای کسب و کار نامناسب، قوانین مشکل دار و متغیر، نیروی کار متخصص، تسهیلات و اعتبارات، تورم و افزایش قیمت مواد اولیه، به فرض اینکه مشکلات اصلی بنگاه ها هستند (حداقل به زعم خودشان) ، در وسط این دعواها اصلا جایگاهی برای دانشگاه می توان تصور کرد؟؟ آیا واقعا مسئله بنگاه ها صرفا بیرونی است؟؟  

در طرف دانشگاه مشکلی که بیش از همه به نظرم پر رنگ رسید این بود که چگونه این طرح ها جذب دانشگاه شود؟؟ چه کسی با چه ساز و کاری قرار است این مشکلات را حل کند؟؟ به عنوان یک نکته کوچک اینکه اگر من در دانشکده خودمان بخواهم به کار تحقیقاتی بپردازم کجا (مکان فیزیکی) می توانم بشینم و کار کنم؟؟ چه سالنی و امکاناتی فراهم است؟؟ چگونه باید با اساتید ارتباط بگیرم؟؟ چه چیزی عاید اساتید و دانشجویان می شود؟؟ انگیزه دانشگاه چیست؟؟ یک موسسه غیرانتفاعی که بر اساس شهریه دانشجویان کار می کنند(!؟) و سی سال به همین شکل کار کرده است، چه انگیزه ای می توانند برای کسب درآمد داشته باشد؟؟ اگر هدف کسب درآمد نیست پس چه محرک های جایگزینی برای ایجاد حرکت در بدنه دانشگاه وجود دارد؟؟ 

در مورد دانشجویان مهندسی صنایع چیزی که در ذهنم جرقه زد و در صحبت یکی از اساتید دانشکده نمود ویژه ای پیدا کرد این بود که مگر کسانی که اینجا نشسته اند خود دانش آموخته صنایع نیستند؟ مگر در همین دانشکده درس نخوانده اند؟ آن استاد ارجمند از حاضرین پرسیدند «آیا اینجا کسی هست که بگه اگر صنایع نخونده بود میتونست به اینجایی که الان هست برسه؟» که کسی حداقل در آن فضا مخالفتی با این گزاره نکرد. اگر همه اینها به توانایی های فردی بستگی دارد، ریشه این توانایی فردی کجاست؟؟ پس تکلیف سیستم چه می شود؟ جایگاه آموزش و پرورش استعدادها کجاست؟  آیا مشکل در فرهنگ دانشجویی و دانشجو بودن است؟؟ آیا این مشکل پیش از این نبوده است و مختص به نسل جدید دانشجویان است؟؟

اینها و شاید سوالاتی دیگر حاصل من از این هم اندیشی که قرار است، پردامنه تر و تخصصی تر ادامه پیدا کند و امیدوارم نتیجه عملی نیز داشته باشد. ارتباطی که می تواند موتور محرک اقتصاد رکود زده ما در وضعیت پر فشار فعلی باشد. متنظر نظرات شما در مورد این موضوع هستم.

۰۶ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۲۱ ۱ نظر
سروش رحیمیان

آزمون اجباری، امضای تحت فشار

محمود کریمی

روز دوم کارگاه دو روزه‌ای هستیم. موضوع تفکر خلاقانه است. هماهنگ‌کننده محترم مدیریت آموزش می‌فرمایند فلانی، نمره‌ها را کی می‌دهید؟

عرض می‌کنم: نمره! شما که این دو روز همراه ما بوده‌اید، راهنمایی کنید که چطور می‌توانم نمره‌ای اعلام کنم؟ کدام ارزیابی منصفانه می‌تواند ما را به نمره برساند؟ آن هم برای موضوعی که هنوز تا دم کشیدن و لعاب دادنش باید صبوری کرد. تازه دیگ را گذاشته‌ایم روی چراغ و این دوستان مشتاق به‌کار بستن یادگرفته‌هایشان هستند. بعد هم که ورود و خروج و نظم و حضور شش دانگ هم که همه نداشته‌اند با شیوه‌ای که اطلاع‌رسانی درون‌سازمانی شد.

می‌فرمایند که راست می‌گوییدها! پس بگذارید بپرسم و با مدیرمان هماهنگ کنم.

به تهران برمی‌گردم. چند روز بعد تماسی گرفته می‌شود. فرمایش می‌کنند که هماهنگ شد. مدیرمان بر اساس شناخت‌ از افراد، نمره‌ای برایشان ثبت کردند. اگر می‌شود شما فکس را دریافت کنید و امضا شده به ما برگردانید.

در پاسخ اما و اگر من می‌فرمایند که اگر این نمره‌ها نباشد انگار دوره برگزار نشده و چیزی در سابقه فراگیران ثبت نمی‌شود و چند دلیل دیگر.

یاد ویدئوی کوتاهی می‌افتم که در همین کارگاه دیدیدم و کاستی‌های دستوری بودن نظام آموزشی تولید انبوه را روایت و پیامدهای آن را نقد می‌کرد و همه هم گفتند صحیح است. آزمون، یکی از ایرادهای جدی همان ویدئو بود.

یاد اعتراف‌های زیر شکنجه می‌افتم. حالا نمی‌دانم چه کسی باید چه چیزی را چرا امضا کند!

عنوان آن ویدئوی در دسترس برای تماشا چنین است: RSA Animate - Changing Education Paradigms نسخه فارسی‌ شده‌اش را هم در بخش دیدنی‌های پایگاه «اکسیر نوآوری» خواهیم گذاشت.

۱۱ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۲ ۱ نظر
محمود کریمی

نو یا کهنه اما کارآمد؛ مساله این است

محمود کریمی

این یادداشت در خبرآنلاین منتشر شده است

دیروز صبح در مراسمی، جایزه‌های کیفیت را به تعدادی از سازمان‌ها تقدیم کردند. واکنش تعجب‌برانگیز تعدادی از همکارانم پس از شنیدن نام برگزیدگان، بهانه این یادداشت شد. می‌گفتند: مثلا چطور ایران‌خودرو می‌تواند جایزه کیفیت ببرد وقتی که نمونه‌های مختلف ایراد کیفی در محصولات آن دیده شده است؟ سایپا چطور ممکن است کیفی باشد وقتی پراید، همین پرایدی است که می‌بینیم؟ و همین‌طور از شرکت‌های دیگر ایرانی و فرنگی مثال می‌آوردند.

طبیعی است که انتظار داشته باشیم روالی برای ارزیابی، معیارهایی برای انتخاب و شاهد و دلیل کافی برای اثبات برتر بودن دریافت‌کنندگان جایزه‌ها، تعریف و طراحی شده باشد. درست است که شاید آن همکاران از دانش کیفیت کم‌بهره‌اند و اطلاع زیادی از معنای این جایزه ندارند، اما حرفشان را نمی‌شود به این بهانه و به راحتی رد کرد!

به‌روز بودن و لبه مرزهای دانش حرکت کردن، بسیار دوست‌داشتنی و جذاب و از منظر علم و تحقیق، یک باید است. دانشگاه‌ها اصرار دارند منابع و مراجع پروپوزال‌ پایان‌نامه‌ها یا استنادها در مقاله‌های علمی، به روز باشند و از 2010 پایین‌تر نروند. از آن سو مثلا در کلاس درس بازاریابی، کتاب‌های بازاریابی نوشته فیلیپ کاتلر و دیگران با ترجمه دکتر فروزنده، دکتر ونوس، دکتر روستا یا دیگران، تدریس می‌شود و بر اساس آن از دانشجو آزمون می‌گیرند. برای ورود به دانشگاه هم، همین خانواده کتاب‌ها مبنا هستند. این کتاب‌ها گاهی 20 سال پیش تالیف شده‌اند یا ترجمه‌های کهنه ولی تکرار چاپ‌ دارند. می‌فهمم که درباره کتاب‌های پایه علمی و اصول فیزیک و شیمی و ریاضی یا مهندسی، تاریخ چاپ ماجرای دیگری دارد.

از سوی دیگر، اگر در نظر بگیریم که ما در ایران سال 1392 زندگی می‌کنیم، فضای بازار، کسب و کار و تولید ما به این مختصات زمانی و مکانی و شرایط تعلق دارد. فضای رقابتی آمریکا، حمایت دولتی چین یا سنگاپور، زیرساخت اروپا، تجربه سالیان ژاپن و تکاپوی کره جنوبی را نداریم. کوچه‌های ما با بزرگراه‌های خارج از کشورمان فرق دارد و تازیدن در اتوبان‌های آن‌ها با خم‌های کوچه‌های ما یکی نیست. آیا هنوز باید دنبال منابع به‌روز و نو باشیم و نسخه‌های تخیلی و مدل‌هایی که کار نمی‌کنند اما روی کاغذ و در پاورپوینت زیبا و قابل تحسین هستند را ارایه کنیم؟ یا به مساله‌های هم‌سان شرایط خودمان و منابع مرتبط اما قدیمی‌تر ولی کارآمد هم باید بپردازیم؟

فاصله بین دانسته‌ها و به‌کاربسته‌های ما، چطور کم می‌شود؟ چند پایان‌نامه و مقاله کاربردی داریم که جوان دانشجو یا استاد ما با ادعا و استناد به آن بگوید که مساله‌ای از سر راه بخش تولید و صنعت یا خدمات این کشور را در این زمان حل کرده‌ است؟ آیا همچنان مدل بدهیم و مقایسه کنیم فلان متدولوژی را بهمان متدولوژی و تاثیر این بر آن را به طور کلی و در محیط غریب، بسنجیم؟

۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۵:۰۴ ۰ نظر
محمود کریمی

آیا وزیر یا مدیر ارشد یک دستگاه بزرگ، سوپرمن است؟

محمود کریمی


این یادداشت در خبرآنلاین منتشر شده است

در تجربه تاریخی عمرمان و حتا بدون استناد به منابع تاریخی قبل از دوره حضور عاقلانه و عالمانه‌مان در جامعه، بارها دیده‌ایم که کسی بر صندلی بالاترین مقام اجرایی و تصمیم‌گیر یک سازمان نشسته و گفته‌اند که با آمدن او، چنین و چنان می‌شود و فلان و بهمان نمی‌شود.

اما چند سالی که گذشته دیده‌ایم که نه چنین و چنان شد و نه خیلی هم، دوران فلان و بهمان به سر رسید. چرا چنین می‌شود؟ درباره این پرسش، کارشناسان می‌توانند از منظرهای مختلفی مثل روان‌شناسی سازمانی، جامعه‌شناسی، نظریه‌های مدیریتی، اصول حکمرانی، اقتصاد، محیط کسب و کار و ... بنویسند.

در جامعه ما که همیشه پتانسیل خوبی برای هیجان‌زدگی دارد و از پیش‌بینی‌ نشده‌ها بیشتر ذوق می‌کند تا به ثمرنشستن  برنامه‌ریزی‌ها، اجازه دهید که عامیانه بپرسم: «وزیر کیست؟» و ادامه‌اش دهم که «آیا او یک سوپرمن است؟»

وقتی مصوبه‌های مختلف اجرا نشده و سطحی بودن پای‌بندی به قرار و چارچوب‌ها و «پس نفع من چه می‌شود؟» و نگاه‌های فردی این‌چنین در لایه‌های مختلف جامعه دیده می‌شود، آیا باور و انرژی و عزم یک وزیر، می‌تواند تغییراتی منجر به هیجان‌زدگی ما را در پی بیاورد؟

پاسخ پیش‌فرض: خیر

توضیح: مگر همه چیز دست اوست. لایه‌های مختلف مدیریتی در مجموعه تحت امر او هستند که تا بخواهد تصمیمش را به اجرا برساند، هزار تغییر در محتوا و شکل رخ می‌دهد. تا حد امکان او را سر کار می‌گذارند و پیج و تاب می‌دهند تا او هم خسته شود و با روزمرگی مجموعه‌اش را تا دم تغییر مدیریت پیش ببرد.

پاسخ هیجان‌زده: بله

توضیح: الگو بودن مدیر ارشد و تصریح در باورها و ارزش‌های مهم و کلیدی برای سازمان می‌تواند جریان تغییر فرهنگ را در پی داشته باشد. تصمیم‌های کلیدی او، انتخاب‌های با درایت و سپردن کلیدهای مهم به افراد لایق در دست داشتن آن، گره زدن ساز و کارهای سازمانی با ذی‌نفعان و خواسته‌های شفاف و قانونی و مشروع ایشان، تعریف برنامه‌های منجر به خروجی‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت، می‌تواند امیدوارانه مجموعه تحت امر او را به پیش ببرد.

در نشست‌های مختلفی که تجربه کرده‌ام، هم مدیرانی در قامت وزیر و هم در کسوت مدیرعامل بنگاه‌های خصوصی را دیده‌ام که شاهدی بر هر دو نوع پاسخ پیش‌فرض بوده‌اند؛ هم سوپرمن و هم طبل توخالی!

دغدغه مهمی که از روی کار آمدن دولت محترم کنونی ذهنم را مشغول کرده، این است که آیا در کنار همه مشغله‌های اجرایی و راه‌انداختن امور متوقف یا نیمه‌کاره و تدوام کارهای خوب گذشته، مجال و برنامه جدی هم برای تربیت نسل دارند؟ آیا مدیران آینده ایران ما، همچنان از میان کهنه‌کاران و قدیمی‌ها خواهند بود؟ آیا جوان‌هایی به میان گود مدیریت اجرایی و کلان کشور می‌آیند که با دیدن کارنامه و بروز استعدادهایشان، تحسین‌شان نماییم و اول نپرسیم که فرزند کدام آقازاده‌ یا داماد کدام حضرت اجل است که چنین مسؤولیتی به او داده‌اند؟

پاسخ پیش‌فرض: بله

پاسخ هیجان‌زده: خیر

۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۵۶ ۰ نظر
محمود کریمی

آنتن نقد و مستند نسیه

محمود کریمی


این یادداشت در خبرآنلاین منتشر شده است


چند سالی است که مدیران و مسؤولان دولتی و نیمه‌دولتی و غیردولتی، بیشتر مهمان برنامه‌های تلویزیونی می‌شوند. سهم قابل توجهی از این بیشتر شدن را حضور خودخواسته ایشان دارد. برنامه‌های مشارکتی، فرصتی است برای تصمیم‌گیرندگان سازمان‌های مختلف که ایشان هم زمانی از رسانه را در اختیار گیرند و در ازای آن بپردازند. دغدغه این یادداشت هدر رفتن منابع مالی سازمان مشارکت‌کننده است که در نهایت از سهم و یا جیب مشتری آن‌ها پرداخت می‌شود. و از نظر ساختاری، کم‌تدبیری حرفه‌ای مدیران روابط‌عمومی یا مشاوران رسانه‌ای ایشان.

چند سالی است که مدیران و مسؤولان دولتی و نیمه‌دولتی و غیردولتی، بیشتر مهمان برنامه‌های تلویزیونی می‌شوند. سهم قابل توجهی از این بیشتر شدن را حضور خودخواسته ایشان دارد. برنامه‌های مشارکتی، راه‌حلی است برای شبکه‌های سیما که افزون بر چارچوب همیشگی بودجه تخصیصی سازمان صدا و سیما، منابع مالی برای ستاد و تولیدات خود تامین کنند. این برنامه‌ها فرصتی است برای تصمیم‌گیرندگان سازمان‌های مختلف که ایشان هم زمانی از رسانه را در اختیار گیرند و در ازای آن بپردازند. هیچ خطای قانونی نیز در این فرصت و بهره‌گیری رخ نمی‌دهد.

آن چه دغدغه این یادداشت شد هدر رفتن منابع مالی سازمان مشارکت‌کننده است که در نهایت از سهم و یا جیب مشتری آن‌ها پرداخت می‌شود. و از نظر ساختاری، کم‌تدبیری حرفه‌ای مدیران روابط‌عمومی یا مشاوران رسانه‌ای ایشان.

مدیری اتوکشیده جلوی پالایشگاه، کنار یک زمین، پشت میز کار، در سالن جلسه، روی یک پل، با کلاه ایمنی یا بدون آن، با لباس سازمانی یا بدون آن، داخل خودرو، یا کنار خیابان جلوی سر در سازمان خود یا هر لوکیشن عجیب دیگری که دیده‌اید، ایستاده یا نشسته و در مورد سازمانش با زبان پرتکلف و رسمی اداری، درباره اهمیت جایگاه مجموعه‌اش، آمار و عملکرد درخشان آن، دستاوردهای خوب و اطلاعاتی از این دست صحبت می‌کند. گفته‌ها و روایتی که شاید برای همکاران سازمانی ایشان نیز، کسل‌کننده و خمیازه‌آور باشد. برای بالا بردن ریتم و هیجان برنامه، تصویرهایی از سازمان و جلسه‌های آن یا پروژه‌های اجرا شده و در دست اجرا همراه با موسیقی معروفی از ونجلیز، یانی یا دیگران می‌شود. آن سو، بیینده در ساعت پیک آنتن (که قیمت بالاتری دارد) باید شاهد مونولوگ ایشان یا مدیران دیگر سازمان‌شان باشد در حالی که ربط موضوع به خود یا جایگاه مساله را در چارچوب برنامه تلویزیونی و قاب آن نمی‌فهمد.

این رقابت مدیران برای دیده شدن، در آستانه نمایشگاه‌ها و افتتاح‌ها و روزهای تقویمی، بیشتر هم می‌شود. اگر از خانواده یک سازمان و وزارت‌خانه، کسی از این شرایط استفاده می‌کند، دیگر مدیران روابط‌عمومی به تکاپو و رقابت می‌افتند که آن‌ها هم در همان شبکه تلویزیونی یا کانالی دیگر، برنامه‌ای را فراهم کنند تا شبیه این گزارش عملکردها داده شود و مدیرشان را مردم و دیگرا مدیران هم ببینند.

بخشی از این‌ ماجرا به برنامه‌ریزی‌های نداشته و سرعت عمل‌ها برمی‌گردد. بودجه‌ای که برای اطلاع‌رسانی و ترویج تعریف شده، می‌تواند با یکی دو برنامه این‌چنینی، خوب و زود و ساده، هزینه شود. احتمالا مدیر ارشد هم از دیده شدن و آسایش سخن گفتن بدون حضور یک میزبان و مجری پرسش‌گر، راضی‌تر است.

بخشی از این ماجرا به خطای این سال‌ها برمی‌گردد که مدیران روابط عمومی خود را مدیر فرد می‌دانند (یعنی بالاترین مقام‌های سازمان) نه مدیر سازمان و نقش آن. البته به یک نفر سرویس دادن و در اختیار او بودن، راحت‌تر از سامان دادن ساز و کارهای روابط‌عمومی یک سازمان است.

و صد البته، همه روابط‌عمومی‌ها چنین نیستند ولی نمونه‌های این‌گونه پرشمارند.

وقتی تجربه‌های خوب و موفق و اثرگذار را دیده‌ایم که می‌توان نمونه‌های مختلفی از آن‌ها را هم مرور کرد و در قاب آثار مستند یا نمایشی یا تجربه‌های برنامه‌سازی که غیرمستقیم و بدون حضور مدیران یک سازمان به موضوع کاری ایشان می‌پردازد را هم تماشا کرده‌ایم،‌ چرا بودجه‌هامان را به ماندگار شدن آثار تبدیل نمی‌کنیم و به آنتن زنده و خودگویی مدیران بسنده می‌کنیم. بسیاری از برنامه‌های فرمایشی خانواده آثار مشارکتی، نه تنها مورد توجه بیننده قرار نمی‌گیرند بلکه واکنش منفی آن‌ها را نیز در پی دارند. یادگاری آن‌ها احتمالا، نسخه‌ای در آرشیو مشارکت‌کننده، به به و احسنت گفتن اعضای شورای مدیران و خوش‌آمد آن مدیر محترم و خانواده و بستگان ایشان است.

می‌شود با کمی تدبیر، از این فرصت‌های مشارکتی، خارج از چارچوب‌های کلیشه‌ای و در مسیر تاثیرگذاری بر مردمی که مخاطب تلویزیون هستند و نیاز به پیام‌رسانی مستقیم سازمان‌ها و پیچیده‌گویی ندارند، بهره گرفت. همیشه دم‌دستی‌ترین راه‌حل، بهترین نیست. انتظار می‌رود بهره روابط‌عمومی‌ها از خلاقیت و متفاوت بودنشان، در خروجی‌های رسانه‌ای سازمان و بنگاه‌‌شان نمود پیدا کند. ایشان رابط و واسط سازمان خود و اهل رسانه هستند تا پیام‌شان را مخاطب آن رسانه بگیرد و بخواهد و درک کند و از آن اثر پذیرد.

۲۸ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر
محمود کریمی