خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ بهزاد معظمی
اگر من 22 ساله بودم

اگر من 22 ساله بودم

If I Were 22!
Translated by Behzad Mozzami

متن اصلی:  If I Were 22: Three Lessons for Young Grads  نویسنده: Tim Brown

سه درس برای فارغ التحصیلان جوان  

من خوش شانسم. برای بیش از 27 سال در شرکتی بوده ام که دوستش دارم. شرکت IDEO که تقریبا تمام طول مدت شغل حرفه ای من را شامل می شود. طولی نکشید که بعد از فارغ التحصیل شدن از کالج سلطنتی هنر در سال 1987، شروع به کار به عنوان یک طراح صنعتی ساده برای شرکت ID Two)  Bill Moggridge)  - یکی از سه شرکتی که به یکدیگر ملحق شده و IDEO را شکل دادند - کردم و هیچ وقت آنجا را رها نکردم. من خانواده (قبیله) خودم را زود پیدا کردم. ولی مسیر شغلی  همه افراد این چنین سر راست نیست. به گذشته که نگاه می کنم، چند چیز هست که به خودِ بیست و چند ساله ام می گفتم که آنها را طور دیگری انجام دهد.

  • با افراد بیرون از حرفه و رشته خود ارتباط برقرار کنید. من خیلی روی یک طراح صنعتی بودن متمرکز شده بودم، وقتی را با مهندسان، دانشجویان کسب و کار یا هنرمندان یا نویسندگان نمی گذراندم. من نمی دانستم که آن بیرون چه فرصتهای دیگری برای متفکران طراحی که در حال شکوفا شدن هستند وجود دارد. خوشبختانه اینترنت به این معنی است که فارغ التحصیلان امروز زمینه های بیشتر و شانسهای بزرگتری برای همکاری با افراد با سوابق گوناگون دارند. هر فرصتی را غنیمت بدانید.
  • بدانید فرهنگ جایی که در آن کار می کنید به اندازه کاری که انجام می دهید مهم است. در دوران مدرسه، من یک دوره کارآموزی عالی در یکی از نوگراترین استودیوهای طراحی در لندن که به خاطر محصولات سبک cutting-edge خود معروف بود، داشتم. رهبران استودیو جسور، کلّه شق و خطر طلب بودند که به نابغه خلاق تنها اعتقاد داشتند. من از کارهای آنها متحیر می شدم، ولی وقت گذراندن خودم را در آن جا مفید نمی دیدم. من مشتاق خلاقیت، همکاری و کار گروهی بودم. تنها زمانی که با Bill Moggridge کار کردم یاد گرفتم که فرهنگ یک محل کار چقدر برای خلاقیت یک فرد مهم است. این یکی از مهمترین دلایلی است که من هنوز در IDEO هستم.
  • برای سفر کردن وقت بگذارید. من مستقیما از دوره لیسانس به فوق لیسانس رفتم. دوست داشتم که این توانایی و اعتماد به نفس را داشتم که یک سال از درس کناره می گرفتم و جهان را کشف می کردم، تا تجربه هایی از زندگی را به دانش دانشگاهی اضافه کنم. بعد از فوق لیسانس بود که شروع به سفر کردن کردم. ممکن است این حرف کلیشه ای باشد ولی خارج شدن از محیط خودتان شما را هوشیارتر و آگاه تر می کند. شما راجع به هر چیزی که قبلا بدون دلیل قبول داشتید، سؤال می پرسید. هنگامی که فرزندان خودم تلاش می کنند تا بفهمند چه چیزی برای آنها معنی دار است، چه مسیری را انتخاب کنند که زندگی آنها را پیش ببرد، به آنها می گویم که پاسپورت تان را در بیاورید. زمان سفر کردن است.

شما چه توصیه ای به خودِ جوان ترتان می کنید؟

عکس: در دفتر IDEO ، سنفرانسیسکو، سال 1988، زمانی که 26 سال داشتم

 

 

 

 

 

​* این یادداشت قسمتی از یک مجموعه است که در آن افراد تاثیرگذار درسهایی از دوران جوانی خودشان منتشر می کنند. تمام داستان ها را این جا بخوانید.

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۰ ۰ نظر
بهزاد معظمی

زحمت فکر کردن ...

هادی آقازاده


یک وبگردی ساده باز نا امیدت می کند! سریالی که این روزها مهمان سفره های افطار ماست گویا کپی ناقصی از یک سریال پر طرفدار آمریکایی است. جدا از بجث های توهین به شعور مخاطب و دیگر قضایا، به این فکر می کنم آیا قحطی سوژه بود که باید از یک فرهنگی که کاملا در تضاد با داشته های فرهنگی ماست ایده بگیریم؟ البته نباید تر و خشک را با هم بسوزانیم؛ اما قضیه ی کپی کردن کما بیش تبدیل به یک عادت شده. اشتباه نکنید! من مخالف ایده گرفتن به طرز صحیحش نیستم (کاری که شاید TRIZ خوب بلده) ولی ایده گرفتن فرق دارد با کپی کردن کامل تمامی جوانب کار.

رد پای این طرز تفکر در صنعت و تجارت ما هم خیلی پیش تر از اینها وجود داشته و دارد. یاد جمله ای می افتم که در کتاب کلید در وضعیت روشن خوانده ام. نویسنده اقرار می کند که محصولی را تولید می کردند که خودشان نمی دانستند چگونه ساخته می شود! این روزها که دوباره زمزمه های حضور پژو در ایران شنیده می شود باید دوباره شاهد کشتی های بزرگ قطعات خودرو باشیم که در بندرگاه های ما منتظر بارگیری هستند . صنعت مونتاژی ما تقاضایی برای نوآوری ایجاد نکرده است و نمی دانم چه کسی قرار است این دور باطل را بشکند و طرحی نو در اندازد. اقتصادی که کپی ناقصی از سیستم اقتصادی "الف" با آمیزه هایی از فلسفه  "ب" است و ادعا دارد نظام اقتصادی "ج" را اجرا می کند! چگونه می تواند تعریف سیستم را که انگاری همه مان بلدیم، در عمل نشان دهد. نظام اقتصادی که در آن فقط اسم اوراق بهره به اوراق بهادار تبدیل می شود و چه سمینارها و همایشهایی که برای توجیه و حتی جا انداختن این سیستم ناقص برگزار نمی شود ...

تا کی باید زحمت فکر کردن برای حل مسئله های خودمون را به دیگران واگذار کنیم؟ چه تعداد از رساله ها و مقاله ها دردی از درد های این مملکت رو درمان کرده؟ مسئله های ما آن قدر ها هم پیچیده نیست که نیازمند عنوان هایی باشد که خود نیازمند تفسیر هستند چه برسد به معادله ها و فرمول های چند صفحه ای ریاضی که در آخر انسان را از ادامه خواندنش منصرف می کند. هر گونه حساب کنیم در نهایت این خود ما هستیم که باید راه حلی برای مسئله هایمان پیدا کنیم . پس بهتر است شروع کنیم.

۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۹:۰۵ ۱ نظر
هادی آقازاده

آیا وزیر یا مدیر ارشد یک دستگاه بزرگ، سوپرمن است؟

محمود کریمی


این یادداشت در خبرآنلاین منتشر شده است

در تجربه تاریخی عمرمان و حتا بدون استناد به منابع تاریخی قبل از دوره حضور عاقلانه و عالمانه‌مان در جامعه، بارها دیده‌ایم که کسی بر صندلی بالاترین مقام اجرایی و تصمیم‌گیر یک سازمان نشسته و گفته‌اند که با آمدن او، چنین و چنان می‌شود و فلان و بهمان نمی‌شود.

اما چند سالی که گذشته دیده‌ایم که نه چنین و چنان شد و نه خیلی هم، دوران فلان و بهمان به سر رسید. چرا چنین می‌شود؟ درباره این پرسش، کارشناسان می‌توانند از منظرهای مختلفی مثل روان‌شناسی سازمانی، جامعه‌شناسی، نظریه‌های مدیریتی، اصول حکمرانی، اقتصاد، محیط کسب و کار و ... بنویسند.

در جامعه ما که همیشه پتانسیل خوبی برای هیجان‌زدگی دارد و از پیش‌بینی‌ نشده‌ها بیشتر ذوق می‌کند تا به ثمرنشستن  برنامه‌ریزی‌ها، اجازه دهید که عامیانه بپرسم: «وزیر کیست؟» و ادامه‌اش دهم که «آیا او یک سوپرمن است؟»

وقتی مصوبه‌های مختلف اجرا نشده و سطحی بودن پای‌بندی به قرار و چارچوب‌ها و «پس نفع من چه می‌شود؟» و نگاه‌های فردی این‌چنین در لایه‌های مختلف جامعه دیده می‌شود، آیا باور و انرژی و عزم یک وزیر، می‌تواند تغییراتی منجر به هیجان‌زدگی ما را در پی بیاورد؟

پاسخ پیش‌فرض: خیر

توضیح: مگر همه چیز دست اوست. لایه‌های مختلف مدیریتی در مجموعه تحت امر او هستند که تا بخواهد تصمیمش را به اجرا برساند، هزار تغییر در محتوا و شکل رخ می‌دهد. تا حد امکان او را سر کار می‌گذارند و پیج و تاب می‌دهند تا او هم خسته شود و با روزمرگی مجموعه‌اش را تا دم تغییر مدیریت پیش ببرد.

پاسخ هیجان‌زده: بله

توضیح: الگو بودن مدیر ارشد و تصریح در باورها و ارزش‌های مهم و کلیدی برای سازمان می‌تواند جریان تغییر فرهنگ را در پی داشته باشد. تصمیم‌های کلیدی او، انتخاب‌های با درایت و سپردن کلیدهای مهم به افراد لایق در دست داشتن آن، گره زدن ساز و کارهای سازمانی با ذی‌نفعان و خواسته‌های شفاف و قانونی و مشروع ایشان، تعریف برنامه‌های منجر به خروجی‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت، می‌تواند امیدوارانه مجموعه تحت امر او را به پیش ببرد.

در نشست‌های مختلفی که تجربه کرده‌ام، هم مدیرانی در قامت وزیر و هم در کسوت مدیرعامل بنگاه‌های خصوصی را دیده‌ام که شاهدی بر هر دو نوع پاسخ پیش‌فرض بوده‌اند؛ هم سوپرمن و هم طبل توخالی!

دغدغه مهمی که از روی کار آمدن دولت محترم کنونی ذهنم را مشغول کرده، این است که آیا در کنار همه مشغله‌های اجرایی و راه‌انداختن امور متوقف یا نیمه‌کاره و تدوام کارهای خوب گذشته، مجال و برنامه جدی هم برای تربیت نسل دارند؟ آیا مدیران آینده ایران ما، همچنان از میان کهنه‌کاران و قدیمی‌ها خواهند بود؟ آیا جوان‌هایی به میان گود مدیریت اجرایی و کلان کشور می‌آیند که با دیدن کارنامه و بروز استعدادهایشان، تحسین‌شان نماییم و اول نپرسیم که فرزند کدام آقازاده‌ یا داماد کدام حضرت اجل است که چنین مسؤولیتی به او داده‌اند؟

پاسخ پیش‌فرض: بله

پاسخ هیجان‌زده: خیر

۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۵۶ ۰ نظر
محمود کریمی

مثل آدم مساله رو حل کردن ...

 سیدعلیرضا کاشی زاد

  • راننده بنز قمه داشته ولی فرهنگ نداشته، راننده بی ام و هم کلا اعصاب نداشته،
  • من میگم بنز و بی ام و رو از رده خارج کنید مقصر این 2 تا هستن
  • واقعاً جای تاسف داره که چه کسانی بنز و بی ام و سوار میشن که حتی فرهنگ مثل آدم مساله رو حل کردن هم ندارند!
  • ملت روانین ...
  • انسانیت بنز و بی ام و و پیکان و نیسان نمیشناسه
  • واقعا به سر ما ایرانیا چی اومده؟
  • (ماموران بلافاصله در محل حاضر شدند) در این قسمت منظور 1 ساعت بعد بوده
  • همه قمه بدست شدن!!! خوبه هنوز کارمون به اسلحه نکشیده فعلا با قمه داریم میریم جلو ببینیم می تونیم آمریکا رو بگیریم یا نه
  • نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!!
  • تازه به دوران رسیدگی...!!!
  • وضع امنیت جامعه از این هم بدتر خواهد شد.
  • تو فقر فرهنگی داریم دست وپا میزنیم
  •  اون ساعت های شب تو سعادت آباد دور دور راه می اندازند
  • مگر آقازاده ها هفت تیر ندارند
  • این است عاقبت پول داشتن و شعور نداشتن
  • این حادثه واقعییه؟ یا یک سکانس از فیلم بود؟!!!!
  • مگه جنگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • خدایا تا وقتی که به ما فرهنگ و اعصاب و جنبه ندادی ، پراید هم نده



متن یک خبر تأسف برانگیز را در خبرآنلاین بخوانید. پیشنهاد من هم مطالعه­ ی تحلیل­ های مردم بود. تا زمان انتشار این یادداشت تعداد برخی از واژه­ ها در میان نظرات عبارت است از:

  • واژه قمه: 22 مرتبه
  • واژه فرهنگ: 13 مرتبه
  • واژه آدم: 6 مرتبه
  • واژه مسأله: 1 مرتبه

پ.ن : ساعتی پیش با یک مدیر فرهنگی دیداری داشتیم درباره چیستی کشف و حل مسأله ­ها!

۰۹ دی ۹۱ ، ۱۸:۰۹ ۱ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد