طبیعی است که انتظار داشته باشیم روالی برای ارزیابی، معیارهایی برای انتخاب و شاهد و دلیل کافی برای اثبات برتر بودن دریافتکنندگان جایزهها، تعریف و طراحی شده باشد. درست است که شاید آن همکاران از دانش کیفیت کمبهرهاند و اطلاع زیادی از معنای این جایزه ندارند، اما حرفشان را نمیشود به این بهانه و به راحتی رد کرد!
بهروز بودن و لبه مرزهای دانش حرکت کردن، بسیار دوستداشتنی و جذاب و از منظر علم و تحقیق، یک باید است. دانشگاهها اصرار دارند منابع و مراجع پروپوزال پایاننامهها یا استنادها در مقالههای علمی، به روز باشند و از 2010 پایینتر نروند. از آن سو مثلا در کلاس درس بازاریابی، کتابهای بازاریابی نوشته فیلیپ کاتلر و دیگران با ترجمه دکتر فروزنده، دکتر ونوس، دکتر روستا یا دیگران، تدریس میشود و بر اساس آن از دانشجو آزمون میگیرند. برای ورود به دانشگاه هم، همین خانواده کتابها مبنا هستند. این کتابها گاهی 20 سال پیش تالیف شدهاند یا ترجمههای کهنه ولی تکرار چاپ دارند. میفهمم که درباره کتابهای پایه علمی و اصول فیزیک و شیمی و ریاضی یا مهندسی، تاریخ چاپ ماجرای دیگری دارد.
از سوی دیگر، اگر در نظر بگیریم که ما در ایران سال 1392 زندگی میکنیم، فضای بازار، کسب و کار و تولید ما به این مختصات زمانی و مکانی و شرایط تعلق دارد. فضای رقابتی آمریکا، حمایت دولتی چین یا سنگاپور، زیرساخت اروپا، تجربه سالیان ژاپن و تکاپوی کره جنوبی را نداریم. کوچههای ما با بزرگراههای خارج از کشورمان فرق دارد و تازیدن در اتوبانهای آنها با خمهای کوچههای ما یکی نیست. آیا هنوز باید دنبال منابع بهروز و نو باشیم و نسخههای تخیلی و مدلهایی که کار نمیکنند اما روی کاغذ و در پاورپوینت زیبا و قابل تحسین هستند را ارایه کنیم؟ یا به مسالههای همسان شرایط خودمان و منابع مرتبط اما قدیمیتر ولی کارآمد هم باید بپردازیم؟
فاصله بین دانستهها و بهکاربستههای ما، چطور کم میشود؟ چند پایاننامه و مقاله کاربردی داریم که جوان دانشجو یا استاد ما با ادعا و استناد به آن بگوید که مسالهای از سر راه بخش تولید و صنعت یا خدمات این کشور را در این زمان حل کرده است؟ آیا همچنان مدل بدهیم و مقایسه کنیم فلان متدولوژی را بهمان متدولوژی و تاثیر این بر آن را به طور کلی و در محیط غریب، بسنجیم؟