خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اینرسی تفکر» ثبت شده است

آقایان ج، چ، ح و خ!

Psychological Inertia Stories, аbout a Project Analysis & Decision Making

صبح تماس می گیرند و  می پرسند: شما با مجموعه الف همکاری می کنید؟

می گویم: نه!

می پرسند: با مجموعه ب؟

می گویم: نه! چطور؟

می گویند: می خواهیم درخواستی را مطرح کنیم، خطاب به کدام مجموعه بزنیم؟

می گویم: ببخشید درخواست تان را می شود تلفنی بگویید؟

می گویند: در خواست ما در زمینه خدمات پ است

می گویم: فرقی نمی کند به هر کدام از این دو مجموعه درخواست را بزنید، نتیجه ای حاصل نمی شود!

می گویند: چطور؟

می گویم: چون زمینه فعالیت این دو مجموعه در زمینه های دیگری است.

می گویند: خب چه کار کنیم؟ کجا را معرفی می کنید؟

می گویم: عطف به جلسه ای که ماه گذشته در دفتر مجموعه ت داشتیم، تحلیل بنده این بود که تعریف پروژه خدمات پ غلط است و بار هزینه ای بسیاری دارد. آقای ث فرمودند که دستور بررسی مجدد می دهند.

می گویند: دستور مجدد دادند

می گویم: خب؛ چه شد؟

می گویند: نوشته اند خدمات پ ضرورت دارد!

می گویم: چه کسی نوشته؟

می گویند: تیم بررسی!

می گویم: تیم بررسی نخست آقای ج و دوستانشان بودند. تیم بررسی دوم چه کسانی بودند؟

می گویند: آقای ج و دوستانشان!

می خندم و می گویم: نامه را برایم ایمیل کنید

می گویند: باشد، تا چند دقیقه.

نامه را دریافت می کنم و در متن ارسال مجدد می نویسم:

حضور محترم جناب آقای ث

سلام

در موضوع خدمات پ موارد زیر را به شما یادآوری می کنم:

  1. تیم بررسی اول آقای ج و دوستانشان بودند.
  2. تحلیل من این بود تعریف پروژه خدمات پ بار هزینه ای بسیاری دارد.
  3. دستور بررسی مجدد دادید.
  4. گویا تیم بررسی دوم هم آقای ج و دوستانشان بودند.
  5. نتیجه را این گونه نوشته اند:  خدمات پ ضرورت دارد!
  6. یک چیزی وجود دارد به نام اینرسی ذهنی! یعنی معمولا آدم ها تمایل دارند همان طور فکر کنند که فکر می کنند!
  7. به نظر شما بهتر نبود که تیم بررسی دوم آقای چ یا ح یا خ و دوستانشان می بودند؟ 
سپاس

نامه مستقیما ایمیل می شود به آقای ث.
بعد از ظهر تماس می گیرند و می گویند: آقای ث نتیجه بررسی دوم را لغو کردند و از آقای چ و دوستانشان خواستند که پروژه را مجددا بررسی کنند. 
لبخندی می زنم و می گویم: ممنونم از اطلاع.
...
دارم فکر می کنم که اگر در مورد شماره 7 نام آقای ح یا خ را اول می نوشتم، در انتخاب یا عدم انتخاب آقای چ اثری می گذاشت یا نه !!!


پ.ن یک:
یک نمونه دیگر را هم اینجا بخوانید:

پ.ن دو:
کلیدواژه ی روسی در ادبیات TRIZ
ترجمه شده در متون انگلیسی
Mental Inertia
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۰۵ ۲ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود!

Everything changes over time, but the method of trial and error remains the same

By Meysam Maleki

چند روز گذشته، روزهای بسیار گرمی را گذراندیم. سر ظهر تقریبا پیاده روها خالی بود. گرچه ماشین را در سایه پارک کرده بودم اما بعد از یک ساعت که درش را باز کردم تبدیل به یک سونای خشک تمام عیار شده بود. به یاد داستانی افتادم که آلتشولر در ابتدای کتاب And suddenly the inventor appeared نقل می کند. آلتشولر می گوید:

"قبل از جنگ جهانی دوم بود. ما در باکو زندگی می کردیم و من کلاس چهارم ابتدایی بودم. در یکی از روزهای اواخر بهار در راه برگشت از مدرسه تعدادی تکنسین و کارگر را دیدم که دور یک ترانسفورماتور بزرگ سیاه برق که روی سکوی آجری بزرگی قرار داشت حلقه زده بودند، با ناراحتی به آن زل زده بودند و سیگار می کشیدند. ارتفاع سکوی آجری بیش از یک متر بود و ترانسفورماتور بالای آن شبیه یک مجسمه ی زمخت و بدقواره نشسته بود. ترانسفورماتور خراب شده بود و کارگرها و مردمی که حالا به آنها اضافه شده بودند منتظر جرثقیل بودند تا آن را پایین بیاورد.
به خانه رفتم و با چراغ نفتی مشق هایم را نوشتم، آن روز و روز بعد و روز بعدترش برق نداشتیم. جرثقیل آن روزها ماشین کمیابی بود و پیدا کردن و آوردنش کار آسانی نبود. تکنسین ها غر می زدند و نمی دانستند چگونه ترانسفورماتور با آن عظمت را پایین بیاورند.
داستان را همین جا نگهدارید. در محله ما مردم معمولا همدیگر را با عنوانی مثل عمو یا دایی صدا می کردند اما کسی در آپارتمان شماره 11 زندگی می کرد که فقط به او Bookkeeper می گفتند. هر کسی عنوانی داشت اما Bookkeeper  همان Bookkeeper بود.
شایعه شده بود که Bookkeeper قرار است ترانسفورماتور را از روی سکوی آجری پایین بیاورد. آن روز زنگ آخر مدرسه را نرفتم و زودتر برگشتم تا ببینم چه می خواهد بکند و از قضا کاملا به موقع رسیدم. دم در ورودی حیاط پشتی یک گاری پر از یخ پارک شده بود و کارگرها داشتند خالی اش می کردند و یخ ها را کنار سکو می چیدند. باید توضیح بدهم آن زمان یخچال نبود و از بهار تا پاییز گاری های یخ در شهر می گردیدند و مردم از آنها برای استفاده یک روزشان یخ می خریدند. بعد از تهیه انباشتی از یخ کنار سکوی ترانسفورماتور، Bookkeeper با دقت، سکویی از یخ مشابه سکوی آجری چسبیده به آن ساخت تا دقیقا هر دو سکو هم سطح شدند. بعد به کمک چند کارگر ترانسفورماتور را هل دادند تا از روی سکوی آجری خارج شد و روی سکوی یخی قرار گرفت. از اینجا به بعد کار آسان بود. خورشید کارش را خوب بلد بود فقط باید صبر می کردیم تا یخ ها آب شوند و ترانسفورماتور پایین بیاید. البته Bookkeeper اطراف سکوی یخی را با پارچه پوشاند تا نرخ آب شدن یخ ها یکسان باشد و ارتفاع سکوی یخی هم سطح کم شود. از آن روز به بعد Bookkeeper تبدیل شده بود به عمو مایکل که مردم محله ی ما و محله های اطراف او را خوب می شناختند.
آلتشولر می گوید قبل از این تجربه، یخ برای من که سن و سالی نداشتم فقط برای سرد کردن استفاده می شد اما این تجربه نشان داد که یخ می تواند جایگزین جرثقیل شود. ناگهان به ذهنم رسید که هر چیزی می تواند برای مقصودی غیر از آنچه برای آن ساخته شده بکار برده شود اما این ذهن ماست که عادت دارد در قالب های تکراری که با سعی و خطا یاد گرفته عمل کند. روش سعی و خطا ریشه در سال های سال پیش دارد. حتی شاید از زمانی که بشر بوده سعی و خطا هم بوده است. همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود."

 
۰۷ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۵ ۳ نظر
میثم ملکی

تکنیک‌های ایده‌پردازی و تصور خلاق برای بازی با ایده‌ها


این پیش‌فرض را پذیرفته‌ام که مغز من به طور طبیعی خلاقانه رفتار نمی‌کند. حالا من که در رویارویی با مساله‌ها و شرایط مختلف می‌خواهم متفاوت و خلاقانه فکر کنم، چاره‌ام چیست؟
با به‌کارگیری تکنیک‌های ایده‌پردازی (که با نام تکنیک‌های خلاقیت هم شناخته شده‌اند) به عنوان ابزار غلبه بر اینرسی تفکر می‌توان در چارچوب‌های پیش‌فرض نماند. تمرین و مهارت‌ورزی در استفاده از این ابزارها، کمک می‌کند تا به تدریج مدل تفکر ما از تکراری به ابداعی و خلاقانه فکر کردن عادت کند. در TRIZ گروهی از ابزارها معروف به CID (برگرفته از Creative Imagination Development) متولد شده‌اند تا به توسعه تفکر خلاق کمک کنند.
اینجا در TRIZ Journal با استناد به مراجعی از آلتشولر، جیمز کوالیک، سیمون لیتوین،‌ سلوتسکی و گرگوری فرنکلاخ، نام برخی‌ از آن‌ها چنین آمده است:
The Fantasy Scale, The Four floor's Scheme of Fantastic Ideas' Generation, Principles of the Fantastic Ideas Generation anf Fantogramm, The Silver Clouded Planet Game, The Snow Ball Method, The Value's Changing Method, Good-Bad Game, The Trend Extrapolation Method, Yes-No Game of Conversation with Computer, The Golden Fish Method
در همین خانواده، ابزارهای جذابی مانند STC (یا DTC) و SLP و تکنیک Focal Object با دامنه کاربرد وسیع، ویژه TRIZ هستند و گره‌گشای مساله‌های گاه پیچیده.
یادگیری
هر یک از این تکنیک‌ها و تمرین مدام کردن آن‌ها، مانوردهی در برخورد با مساله‌های مختلف را ساده و هیجان‌انگیز می‌کند. مثل دریبل زدن‌های معروف برخی فوتبالیست‌ها که همه می‌گویند چطور و او می‌گوید با تمرین! جالب این‌جا است که بیشتر این تکنیک‌ها ماهیت بازی‌گونه دارند. مثل تمرین‌های فیزیکی که اندام انسان را سر حال می‌آورند. این بازی‌ها، فکر را ورز می‌دهند و لبخند بر لبان ما می‌نشانند. چون به کمک آن‌ها ایده‌هایی می‌دهیم و جوری فکر می‌کنیم که قبلا توانش را نداشتیم. امتحانشان کنید!
۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۰۰ ۱ نظر
محمود کریمی

باور های ذهنی خوب یا بد؟


این همون آدم دو روز پیشه؟ خیلی عوض شده! اصلا انتظارشو نداشتم این حرف رو به من بزنه. اِ اِ اِ راست راست جلوی من وایساد و یه عذر خواهی هم نکرد...

اینها بخشی از گفت و گوی های درونی اکثریت ما را تشکیل می دهند زمانی که انتظار نداریم رفتاری را شاهد باشیم و دقیقا همان رفتار را شاهد می شویم.

دنیای عجیبی است این دنیا. همه با هم فرق دارند و این فرق داشتن، تضاد ایجاد می کند، اصطکاک فکری ایجاد می کند. رفتار ما انسان ها از چارچوب های خاصی نشات می گیرد چارچوب هایی که فقط خودمان قبولشان داریم و جالب اینجاست که دوست داریم دیگران هم قبولشان داشته باشند. و این دوست داشتن همیشه خوب نیست! حداقل برای خودمان خوب نیست. کسی مجبور نیست چارچوب ذهنی ما را بشناسد و به آن احترام بگذارد. پس یاد بگیریم که باور ذهنی مان دامن گیر زندگی شاد و راحت مان نشود. اگر دنبال ابزار برای از بین بردنش هستید پیشنهاد می کنم، ابزارهای غلبه بر « اینرسی ذهنی (Psychological inertia) » را بیاموزید. درباره این ابزارها می نویسیم.

۳۱ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر
هادی آقازاده

گفتگوی من و مغزم؛ تکراری و ابداعی


این روش فکر کردن یک انسان سالم و طبیعی در رویارویی با مساله‌ها است.

حالت اول:
مغز: تا به حال با این مساله برخورد کرده‌ای؟
من: بله!
مغز: پس همان کاری را بکن که دفعه پیش کردی.

حالت دوم:
مغز: تا به حال با این مساله برخورد کرده‌ای؟
من: نه!
مغز: کس دیگری را سراغ داری که قبلا با این مساله رودررو شده باشد؟
من: بله!
مغز: همان کاری را بکن که او کرده.

حالت سوم:
مغز: تا به حال با این مساله برخورد کرده‌ای؟
من: نه!
مغز: کس دیگری را سراغ داری که قبلا با این مساله رودررو شده باشد؟
من: نه!
مغز: پس ترجیحا بیا از کنار این مساله بگذریم. شاید بعدا کسی حلش کند.
من: الان چه کنم؟
مغز:  سخت نگیر! به خاطر حل نکردنش کسی تو را بازخواست نمی‌کند. وقتی تا به حال نشده، شاید اصلا حل‌نشدنی باشد.

مدل آموزش نظام‌های رسمی آموزشی ما نیز این‌چنین است. درس‌هایی که خوانده‌ایم، آزمون‌هایی که داده‌ایم، نمره‌هایی که گرفته‌ایم و تحسین‌هایی که شده‌ایم را مرور کنید. چند نمونه خارج از این روال سراغ دارید؟
پدیده اینرسی تفکر، کلیشه‌های فکری، قالب‌های ذهنی، عادت‌های تفکر و همه آن‌چه بازدارنده اصلی متفاوت و خلاقانه فکر کردن ما هستند، در مفهومی به نام اینرسی تفکر توصیف می‌شوند. همان تعریف «تمایل به حفظ وضع موجود» که در فیزیک می‌آموزیم، در خصوص الگوی تفکر هم تعمیم یافته است:‌ تکراری فکر کردن و گریز از تغییر در ایده‌ها و راه‌حل‌ها. مقاومت در برابر ایده‌ها و روش‌های نو.
آن چه برای حل کردن خلاقانه مساله‌ها نیاز داریم، دادن پاسخ‌هایی متفاوت به سؤال‌های بین «من و مغزم» است. پرسش‌هایی که هر روز، بارها و بارها بین ما رد و بدل می‌شود. از چشم باز کردن و بیدار شدن از خواب تا رفتن و گرم کار شدن و بازگشتن به منزل و رفتن به رختخواب.
گاه در کلاس‌ها از فراگیران می‌خواهم چشمانشان را چند ثانیه‌ای ببندند و تصور کنند که درست در لحظه‌های بیدار شدن از خواب هستند. از ایشان می‌خواهم که به جز روشی که امروز از خواب بیدار شدند، به شیوه‌های دیگر از جا بلند شدن فکر کنند. بعد، هر چه به ذهن‌شان آمد را کنار بگذارند و روش دیگری را هم تصور کنند. وقتی دیگر روش تازه‌ای نیافتند چشم باز کنند و به من با دست نشان دهند چند راه تازه واقعی و خیالی برای از جا بلند شدن یافته‌اند. جواب‌ها همیشه جالب است!
بین حل مساله‌های تکراری به روش‌های تکراری و حل ابداعی مساله و حل مساله‌های ابداعی چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟
به نظر شما یک مغز آماده ایده‌پردازی و بروز خلاقیت، به پرسش‌های من و مغزم، چه پاسخ‌هایی می‌دهد؟

۲۹ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۹ ۱ نظر
محمود کریمی