خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تضاد» ثبت شده است

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ سیدعلیرضا کاشی‌زاد
به تو می گوید: نه!

به تو می گوید: نه!

Classical TRIZ & Contradictions

سوال این‌جاست: کارکرد TRIZ کلاسیک چیست؟

پاسخ هم همین‌جاست: کشف و حل تضادها!

سوال این‌جاست: تضاد را حل می‌کنیم که چه بشود؟!‌

پاسخ هم همین‌جاست: برای دستیابی به خواسته‌ی مطلوب!

سوال این‌جاست: تضاد میان چه چیزی با چه چیزی؟!

پاسخ هم‌همین جاست: تضاد میان خواسته‌ی مطلوب و وضعیت موجود!

 

اجازه دهید تضادها را در ادبیات TRIZ کلاسیک بهتر بشناسیم:

تضاد اجرایی: مسأله این است که می‌دانی چه می‌خواهی اما نمی‌دانی چگونه باید آن‌چه را که می‌خواهی، بیابی! انگاری یک چیزی به تو می‌گوید: نه!

تضاد تکنیکی: مسأله این است که می‌د‌انی چه‌ می‌خواهی و می‌دانی چگونه آن‌چه را می‌خواهی باید بیابی، بنابراین از یک نقطه شروع می‌کنی به حل کردن مسأله اما هم‌زمان از نقطه‌ای دیگر خبر می‌رسد که وضع خراب است! انگاری یک چیزی به تو می‌گوید: نه!

تضاد فیزیکی: مسأله این است که می‌د‌انی چه‌ می‌خواهی و می‌دانی چگونه آن‌چه را می‌خواهی باید بیابی، بنابراین از یک نقطه شروع می‌کنی به حل کردن مسأله اما درست در همان نقطه شرایط بحرانی می‌شود، شبیه انفجار! انگاری یک چیزی به تو می‌گوید: نه!

 

TRIZ کلاسیک، نظام‌یافتگی نوآوری را در گروی کشف و حل تضادها می‌داند.  آلتشولر  ARIZ  را ـ که به عنوان الگوریتم حل مسأله‌های اختراعی شناخته می‌شود ـ برای حل مسأله‌هایی توسعه داد که صفت پیچیده برازنده‌ی این مسأله‌ها بود! نیکلای خومنکو، شاگرد آلتشولر می‌نویسد:  « ساختار توسعه‌ی این الگوریتم به این شکل بود که وقتی دانشجویان و کاربران TRIZ در حل یک مسأله‌ی فنی پیچیده ناتوان بودند، مسأله‌ی مورد نظر را برای آلتشولر ارسال می‌کردند تا او شخصا به تحلیل و بررسی مسأله بپردازد. آلتشولر با جمع‌آوری این مسأله‌ها و تحلیل هر یک، مطالعات خود را برای توسعه‌ی نسخه‌ی جدیدتر این الگوریتم ادامه می‌داد.» هسته‌ی اصلی  فرآیند کشف و حل مسأله‌ در الگوریتم حل مسأله‌های اختراعی، کشف و حل تضاد‌های فیزیکی بود.  تشخیص تضاد فیزیکی در مسایل فنی یکی از مهارت‌های کاربران حرفه‌ای TRIZ کلاسیک است. آن‌چه که در دهه‌ی 1980 توجه آلتشولر و همکارانش را جلب می‌کند: بکارگیری  TRIZ  توسط دانش‌جویان و اهالی آشنا با TRIZ در کشف و حل مسأله‌های غیر فنی بود. بنابراین نسل تازه‌ای از مطالعات تخصصی آلتشولر و همکارانش آغاز می‌شود.

حال پرسش این جاست: در کشف و حل مسأله‌‌هایی که غیر فنی محسوب می‌شوند (دامنه‌ی بسیار گسترده‌ای از مسأله‌ها) جایگاه کلیدواژه‌ی تضاد TRIZ کلاسیک چگونه است؟!  آیا برای حل این مسأله‌ها باز هم باید در جست‌وجوی تضاد‌های فیزیکی بود یا اساسا چارچوب تازه‌ای نیازمند است؟! فرامونش نکنیم که ویژگی منحصر به فرد TRIZ کلاسیک در کشف و حل تضاد‌ها حرکت در مسیر نوآوری بود! آیا باز هم حرکت در مسیر نوآوری در نسل تازه‌ی TRIZ دنبال می‌شود؟! آیا کلیدواژه‌های TRIZ در متون جدید تغییر می‌کنند؟! پرسش‌های بسیاری پیش‌روی ماست اما شاید پرسش اصلی برای جغرافیایی مثل کشور ما این باشد که مدیران حوزه‌های گوناگون صنعت و خدمات چه زمانی اهمیت TRIZ کلاسیک را خواهند دانست؟! 


پ.ن:

این یادداشت، پیش از این در شماره نخست فصلنامه نوآوری نظام یافته منتشر شده است. اطلاعات بیشتر درباره ی این فصلنامه را از موسسه مطالعات نوآوری  و فناوری ایران بخواهید. 

درباره تضادها می توانید به این یادداشت هم نگاهی بیندازید.

۱۶ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۴۵ ۰ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد
پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ق.ظ حمیدرضا مرآتی
چه ایده خلاقانه ای !!!

چه ایده خلاقانه ای !!!

What a Creative Idea !!!

?Why are some ideas look very creative and we have to admire them and their owners

If we find the answer, we can see that  what shall we do to generate creative ideas?,

or better, what shall we say is: how to think ?

 

هوالخلاق "

 

سلام ...

چه ایده خلاقانه ای !!!

چی میشه که بعضی از ایده ها خیلی خلاقانه و جذاب به نظر میرسن و وادارمون می کنند به تحسین کردن اونها و صاحبانشون؟!

تازگی ها این پرسش رو زیاد از خودم می پرسم. به نظرم اگه پاسخش رو پیدا کنیم می تونیم بفهمیم که برای خلق ایده های خلاقانه، چکار باید کنیم یا بهتر هست بگم: چطور بیاندیشیم؟! راستش رو بخواهید با بررسی چند نمونه از ایده هایی که به نظرم خلاقانه می اومدند ( و البته بازخوردهای جالبی رو از افرادی که این ایده ها رو بهشون نشون دادم گرفتم )، فکر می کنم جواب این سوال رو تا حدودی پیدا کردم! البته برای افرادی که با تریز آشنا هستند، چیز خیلی خارق العاده ای ( در عین خارق العاده بودنش! ) نیست، ولی وقتی که خودت یه چیزی رو که به صورت تئوری یاد میگیری، تجربه می کنی، با قاطعیت و حس دیگه ای اون رو با دیگران به اشتراک میگذاری، پس من هم به اشتراک میگذارم ... 

خب! اگه اجازه میدید میخوام ببینم این ایده سطل زباله چی داره که به نظر خلاقانه می رسه؟! من اینجا 5 تا عینک دارم... یا نه! می تونست شاید 5 تا قرص باشه یا شاید 5 تا کلاه، یا 5 تا نوشیدنی! یا شاید 5 تا ذره بین، یا حتی 5 تا انیکسین! یا ... مهم نیست این 5 تا چی هستند! مهم کارکردشونه که وقتی ازشون استفاده می کنم به من کمک می کنند از زاویه دیگه ای به ایده ها نگاه کنم ... 

 

 

عینک کارکردگرایی رو از روی میز بر میدارم و به چشمم میزنم و این دفعه از زاویه دید کارکرد به این ایده نگاه می کنم. از این نوع عینک زیاد داریم، بفرمایید شما هم بزنید به چشمتون تا با هم ببینیم... شما رو نمیدونم ولی من که چیزای جالبی دارم می بینم! 

می بینم که این سطل زباله در واقع اصلا سطل نیست! بلکه یه تیکه سیم مفتول هست که با توجه به شکلی که طراحی شده، در بالا و پایین، سه قسمت جدا از هم داره که برای کاری که باید انجام بدند، کافی به نظر می رسند. بیایید ببینیم که برخی از اجزای اصلی یک سطل زباله چه کاری رو انجام میدن؟!

 

فکر می کنم اصلی ترین کار رو قسمت پایین سطل زباله انجام میده که کارکردش تحمل وزن کیسه زباله و انتقال اون به سطح زمین هست. به عبارت دیگه یه واسطه هست بین زمین و کیسه زباله. قسمت بالا هم که معمولا همینطور که در تصویر مشاهده می کنید، کار خاصی رو انجام نمیده!

 

حالا دوباره به ایده سطل زباله خودمون ( که سطل نیست! ) نگاه کنیم که این کارکرد انتقال وزن کیسه زباله به زمین چه جوری تامین میشه؟ بله... توسط سه قسمت سیمی بالایی، نیروی وزن کیسه زباله به سه قسمت سیمی پایینی و سپس به زمین منتقل میشه... به همین سادگی! خب...کاری که من از یه سطل زباله برای نگهداری زباله های خشک، مثلا در جایی مثل محیط کار دارم، در عین سادگی و با یه طرح متفاوت که اصلا سطل هم نیست! داره تامین میشه. به نظرم چیزی که تا الان داره این ایده رو برام جذاب می کنه، برآورده شدن کارکرد مورد نظرم با با بیشترین سادگی ای که تا این لحظه از یه وسیله به نام سطل زباله دیدم، هست.

 

میتونیم عینک کارکردگرایی رو از روی چشممون برداریم. البته هنوز کارمون تموم نشده، بیاید قرص ایده آلی رو بخوریم... الان دیگه به هر وسیله ای نگاه کنیم، کنارش کسر ایده آلی ش رو میبینیم! بیاید به ایده مورد نظرمون یه نگاهی بندازیم...

 

به نظرم از نظر ایده آلی هم این ایده نمره بهتری از ایده سطل زباله های متداول میتونه بگیره! پس خلاقانه تر به نظر میرسه... .

 

بفرمایید نوشیدنی منبع گرایی!

میدونیم که منابع در دیدگاه تریز هر چیزی در درون و بیرون سیستم هستند که ازشون هنوز به اندازه تمام و کمال استفاده نشده. در سطل زباله های مشابه میبینیم که از قسمت بالایی سطل زباله معمولا در جهت کارکرد اصلی سطل زباله استفاده نمی شود و معمولا قسمتی برای اتصال در سطل زباله هست. ولی در این ایده جدید از قسمت بالایی و خاصیت فنری مانند سیم مفتول ( به عنوان یک منبع )، برای نگهداری کیسه زباله و تحمل وزن اون و انتقال به قسمت پایینی و سپس به سطح زمین، بسیار هوشمندانه و جالب استفاده شده.

بیایید با استفاده از ذره بین تضادیاب ببینیم چه تضادی در این ایده حل شده که خلاقانه به نظر می رسه! به نظرم در این ایده پارامتر بهبود داده شده "Device complexity" می تونسته باشه که در مقابل، با توجه به ساده شدن وسیله، معمولا پارامتر "Strength" وسیله مورد نظرمون کاهش می یابد. البته این چیزی هست که بنده توی ذره بین تضادیاب خودم می بینم و هرگز با اطمینان نمیتونم از صحت صد در صدی اون صحبت کنم! شاید شما پارامترهای دیگری رو ببینید... با نگاهی به ماتریس تضادهای تکنیکی، ماتریس به ما اصول 2 – 13 – 28 رو پیشنهاد میده. اصل 2 که در مورد استخراج قسمت های اضافی سیستم مورد نظرمون صحبت می کنه و پیشنهاد میده که فقط اون قسمتی که مورد نیازمون هست رو نگه داریم، که البته در این ایده مشاهده می کنیم که بر خلاف سطل زباله های متداول، دارای سطح دایره ای در بالا و پایین نیست و تنها سه قسمت در بالا و پایین نگه داشته شده است. اصل 13 معکوس کردن رو به ما پیشنهاد میکنه که همینطور که در منبع گرایی در موردش صحبت کردیم به جای استفاده از قسمت پایین سطل زباله، از قسمت بالایی برای تحمل وزن کیسه زباله استفاده شده است. اما اصل 28 که تعویض سیستم مکانیکی با یک میدان رو به ما پیشنهاد میده رو در این ایده نمی بینیم... البته همینطور که می دونیم لزوما تمامی اصل ها نباید استفاده شوند، ولی به نظر پیشنهاد خوبی میاد! مثلا تصور کنید زباله ها توسط یک میدان، در حالی که کنار هم جمع شده هستند در هوا معلق باشند! به نظر ایده خلاقانه ای میاد ...

فکر میکنم الان دیگه میدونم چرا وقتی این ایده رو برای اولین بار دیدم، مثل خیلی از آدمای دیگه، بی درنگ گفتم:

"چه ایده خلاقانه ای !!!"

منبع تصاویر

۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۹:۳۰ ۲ نظر
حمیدرضا مرآتی

دوازده: هم سطح سازی (Equipotentiality)

40 Principles for Innovative Problem Solving, Principle 12


 Equipotentiality / Bring Things to the same level

Change the condition of the work in such a way that it will not require lifting or lowering an object

 

اهرام ثلاثه ی مصر را کارگرانی ساخته اند که مجبور بودند دو میلیون تخته سنگ 2 تا 4 تنی را به ارتفاع بسیار زیاد حمل کنند. نقل شده که یکی از ابتکارات طراحان برای حمل تخته سنگ ها، استفاده از الوار های شبیه تراورس های راه آهن برای بالا بردن تخته سنگ ها بود. ایده ای که نیاز به بالا و پایین بردن تخته سنگ ها را حذف می کرد.

یادمه اول دبیرستان، یهو معاون ها و مدیر مدرسه، همه ی بچه ها رو ریختن وسط حیاط مدرسه و گفتند: می خوایم سطح کلاس ها رو بر اساس معدل راهنمایی تون هم سطح کنیم. ما هم گفتیم که چی بشه؟ جواب آمد: تا جو رقابتی متعادل تر بشه.

یکی از مجتمع های تجاری بزرگ مشهد، جوری طراحی شده که بدون اینکه از پله ها بالا بروی می توانی با راهپیمایی حدودا 4 کیلومتری از ابتدا تا انتهای پاساژ را گشت بزنی و خرید کنی. البته اگر عطر فروش هایش بگذارند!

خشاب اسلحه به کمک فنر همیشه گلوله را هم سطح گلنگدن نگه می دارد.

با نگاهی به ماتریس تضاد تکنیکی، می توان فهمید که از 39 پارامتر، اکثر پارامتر هایی که واژه ی «متحرک» دارند، این اصل برایشان پیشنهاد شده است. وقتی حداقل یکی از اجزای سیستم متحرک است، بهتر است نگاهی به این اصل هم بندازید.

مثال دیگری که آلتشولر نقل می کند و روایت آن را می توانید در یکی از یادداشت های اکسیر نوآوری بخوانید نیز به نوعی با این اصل مرتبط است.  

به هر صورت:

  •  شرایط کاری را به نحوی تغییر دهید که به بالا و پایین بردن جسم نیاز نباشد.

چاله های مکانیکی طوری طراحی می شوند که نیاز به بالا بردن ماشین نباشد. در عوض آن ، این مکانیکی است که به درون چاله می رود.  این مثال در کتاب شاه کلید های TRIZ برای نوآوری نیز آمده است.

منبع عکس 

۲۶ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر
هادی آقازاده

تضاد های زندگی من

My life's contradictions

I’m going to talk with you about our life’s contradictions that don’t let us achieve our dreams and goals. Contradictions are necessary part of our life but we don’t like them. I have helped you with engineering vision and examples especially with TRIZ

قسمتی از اقیانوس معروف  مهندسی صنایع، خواندن دروسی است که در نگاه اول به درد خواندن در حوزه ی بهبود و مدیریت و مهندسی صنایع نمی خورند. یکی از این درس ها مبانی مهندسی برق هست.

در اولین جلسه این درس خسته کننده، جالب ترین نکته ای را که باید می فهمیدم را دریافتم. مدار الکتریکی و ربطش به زندگی!!

الکترون ها در داخل رسانا حضور دارند ولی تا وقتی جریانی و به طبع میدانی نباشد که تمامشان را در یک جهت سوق دهد چراغی روشن نخواهد شد. هم چنان که به مدار فکر می کردم به زندگی نیز می اندیشیدم که چطور تضاد هایش به مانند الکترونی هستند که ما را به این سو و آن سو کشانده و از هدفی که داریم باز می دارند تضادهایی که ما را در راه رفتن به ماندن می خوانند. الکترون هایی از جنس راه درست و راه آسان، ادامه تحصیل یا کار، ازدواج آری یا خیر؟، اینجا بودن یا آنجا بودن، با این بودن یا نبودن، رفتن یا ماندن، حرف زدن یا نزدن، به این اندیشیدن یا نیاندیشیدن و هر مخمصه ای که آینده زیبا را به چالش می کشاند. در سطح بالاتر تضادها در آرا و اندیشه هایمان شکل می گیرد. تضادهایی که خواستنمان را به نتوانستن می کشانند. همان دودلی های انتخاب و تصمیم که سرعت گیر حرکت رو به جلویمان هستند. همان نفس اماره و نفس لوامه ای که تو را مخیر به انتخاب می کنند و زیباترین صفت انسانی ات را به تو می بخشند اما اگر نتوانی درست انتخاب کنی چه؟ 

اینها الکترون های زندگی هستند. نمی توانی بعضی را حذف و بعضی دیگر را نگه داری. اما می توانی به آنها جهت دهی. زمانی که هدفی باشد و انگیزه ای، همه اندیشه ها و باورها فقط یک چیز می بینند و تا نمی رسند، آرام نمی گیرند. انسان در این شرایط می داند که تضاد چیست و کدام عامل باید رفع شود تا تضاد رفع شود؟

افکار ما میدان الکتریکی زندگی ما هستند و تضادها، الکترون های هر چند منفی زندگی هستند که نبودشان شیرینی هدف زندگی و شوق رسیدن به آن را از بین می برد. 

انسان وقتی بزرگ می شود که باور های بتنی قبلی اش به چالش کشیده شده باشد، با تضاد در انتخاب ها روبه رو شود، دشواری انتخاب، او را به مرز های سقوط یا ماندن بکشاند و در نهایت لذت رفع تضادها را در میدان عمل بچشد و بداند زندگی همواره تضادهای تازه ای برای او دارد و از تضادها نمی توان گریخت اما می شود آن ها را در یک جهت سوق داد. بداند به جای اینکه تسلیم تضادها شود، آنها را چنان بشناسد و رفع کند که چراغ زندگی اش روشن شود.

تسلیم تضادها نشویم، آنها را حل کنیم.

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۴۰ ۰ نظر
هادی آقازاده

تضادها ...

  • وقتی صحبت های حاشیه ای بزرگ ترها تمام می شود، سپیدموی جمع می گوید: با اجازه ی پدر مادرها؛ دختر و پسر کمی آن سوتر خلوت کنند و سخنی بگویند از وضع آب و هوا بلکه یخشان آب شود تا ببینند به درد هم می خورند یا نه!
  • در آپارتمان قبلی که بودیم صاحب خانه یخچالی خریده بود! به دلیل استاندارد نبودن درب آپارتمان یخچال خریداری شده هیچ وقت وارد آپارتمان نشد و در پاگرد خانه ماند.
  • صبح دیروز هنگامی که بلیت اعتباری خود را برای شارژ اعتبارش به متصدی مربوطه سپردم، گفت: ضعیف شده، کنار کارت بانک میذاری؟
  • این تعطیلات آخر هفته ای را بچه های فامیل رفته بودند باغ یکی از دوستان برای کمک کردن در برداشت محصول - سیب بود اتفاقا! - می گفتند صاحب باغ به باغبان حسابی پریده بود که چرا بار امسال درشت نیست؟!
  • تا ساعت 4 امروز باید سه تا کار تحویل بدیم، تازه یه کار عقب افتاده هم داریم که حتما باید تموم بشه .
  • تا قبل از این که این سنسور دنده عقب رو نصب نکرده بودم، تو اکثر پارک دوبل ها دسته گل به آب می دادم!

...

یکی از مهمترین ویژگی های نوآوری نظام یافته بر پایه TRIZ ادعای حل تضادها در فرآیند کشف و حل مساله هاست. آلتشولر و همکارانش در بررسی های خود سه گونه تضاد را معرفی کرده اند:

 

  • تضاد اجرایی: زمانی که می خواهیم کاری را انجام دهیم اما روش انجام آن را نمی دانیم.
  • تضاد تکنیکی: ایده ای برای بهبود بخشی از سیستم ارایه شده است اما منجر به تضعیف بخش دیگری از سیستم می شود.
  • تضاد فیزیکی: دو خاصیت از یک عنصر سیستم ، روبه روی هم می ایستند.

دو برابرکردن وسعت باله ی پایداری عمودی در یک هواپیما لرزش هواپیما را تا پنجاه درصد افزایش می دهد. ولی مقاومت هواپیما در مقابل تندبادها را با افزایش مقاومت هوا و وزن هواپیما، افزایش می دهد.

علم الکترونیک معاصر با یک مسأله ی جدی روبه رو استاز یک سو، نیازهای ویژگی های کار سیستم های الکترونیک، با پیچیده تر شدن پی درپی، بالا می رود و از سوی دیگر، محدودیت های ابعاد، وزن و مصرف انرژی روز به روز بیشتر می شوند.

نمونه هایی از موقعیت های کشف تضادها را در صنایع هوایی و الکترونیک به نقل از کتاب الگوریتم نوآوری خواندید. TRIZ کلاسیک برای فرموله کردن تضادها و حل آن ها، 40 اصل ابداعی را برای تضادهای تکنیکی و اصول تفکیک را برای تضادهای فیزیکی پیشنهاد می دهد. برای پرورش TRIZی فکر کردن خودتان، پیشنهاد می کنم در جست وجوی تضادها باشید ...

۱۶ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۷ ۰ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

خواب کلاس پرید!

The Sleepy Class Waked Up

بین جمعی از کارکنان باتجربه ولی تازه استخدام یک سازمان دولتی، بعدازظهر داغ تابستانی در ماه رمضان، درباره حل مسأله کلاسی برقرار بود. برای پیش‌گیری از خوابیدن حاضرین در کلاس به دلیل سرفصل­‌های کسل­‌کننده و بی­‌فایده جزوه حل مسأله (مصوب سازمان مدیریت دولتی)، با رویکرد فرار به جلو تصمیم گرفتم کمی اطلاعات آنها را پیرامون خلاقیت و TRIZ تحریک کنم.

بعد از نیم ساعت بحث درباره تعریف مسأله از تک تک حاضرین در کلاس خواستم یک مسأله موجود در اطراف خود را مثال بزنند. هدفم این بود که به عنوان تمرین کلاسی و با توجه به مطالب بیان شده پیرامون تعریف مسأله، یک مسأله واقعی را از محیط کار یا زندگی خود شناسایی و با ادبیات تعریف مسأله در تریز بیان کنند.

نوبت رسید به مدیر روابط عمومی که اتفاقا باتجربه هم بود. جوانی پرمایه هم در ظاهر و هم در باطن. خوشبختانه طرح مسأله طنزگونه ایشان علاوه بر شکستن فضای خواب­‌آلود کلاس، توجه همه را بیشتر به تعریف مسأله جلب کرد.

فضای کنفرانسی کلاس، ایشان رو در یک رأس و بنده رو در رأس دیگر چیدمان بیضی­‌گونه صندلی‌­ها قرار می‌داد.

مسأله را این گونه تعریف کردند:

«ما در واحد روابط عمومی هستیم. متشکل از 20 نفر که 5 خبرنگاریم. مشکل ما کمبود جا و نامناسب بودن فضای اداری است. به دلیل الزام شغلی، فضای اداری ما باید در همسایگی اتاق ریاست باشد. پیامد آن، تردد بیش از حد، سر و صدای تعاملات برون‌سازمانی، ترددهای طبیعی واحد ریاست و در کنار این‌ها مسأله کمبود جا، همه پرسنل و به ویژه خبرنگاران را به ستوه آورده است.

یادآوری مدام موضوع به رؤسا هم با شنیدن یک چشم و لبخندی پرمعنا همراه است. معنایش این است که دلتان را خوش نکنید چون این ساختمان جای خالی برای جابه‌جایی شما ندارد! و البته واقعا خود ما هم جایی را در ساختمان سراغ نداریم که به درد ما بخورد!»

این قسمت را با چنان آه و ناله‌ای تعریف کرد که اگر امکاناتی در اختیار داشتم بدون شک برای ایشان یک طرح توسعه مصوب می‌کردم.

صحبت وی تمام شد و نوبت به من رسید. باید بنا بر ادعای خودم سعی می­‌کردم با اصلاح بیان مسأله، کمی در تعریف مسأله بهبود ایجاد کنم. ذهنیتی نداشتم! ولی از او پرسیدم: شما وضع موجود را خوب تشریح کردید ولی از وضع مطلوبتان چیزی نگفتید!

ادامه دادند: «من اگر 2 متر جا داشته باشم که برای مواقع لازم بچه­‌ها بتوانند حداقل برای نوشتن محتوای خبری در یک جای ساکت و راحت تمرکز کنند کفایت می­‌کند! ما که چیز زیادی نمی‌خواهیم»

نوبت من شد!

پرسیدم: «پس به این ترتیب ما با چند خواسته متضاد روبه‌رو هستیم!»

  • هم شما باید نزدیک اتاق ریاست باشید، هم نباشید!
  • محل کار شما هم باید تحمل سر و صدا داشته باشد، هم نداشته باشد!

ایشان به همراه چند نفر دیگر از همکارانشان که در کلاس حضور داشتند به اتفاق پاسخ دادند: «دقیقا! همینطور است و خندیدند.»

من که هدفم از این تمرین فقط صحبت راجع به چیستی تریز بود، انگار از جیب ساعتی ذهنم یکی از اصول ابداعی تریز بیرون پرید.

به آقای مدیر گفتم: «یکی از اصول ابداعی تریز به نام اصل کیفیت موضعی می‌گوید سعی کنید مسأله را فقط برای بخشی از موضوع حل کنید! یعنی اگر نمی­‌توان برای همه 20 نفر شما فضای اداری جدید پیدا کرد، آیا نمی‌شود برای 2 نفر از شما یک اتاق کوچک ساکت و دنج (حتی یک زیرپله) اختصاص داد تا مواقعی که نیاز به نوشتن و تمرکز دارید نفرات مربوطه به راحتی به آن اتاق مراجعه کنند؟»

مدیر با لبخند پاسخ داد: «چرا نمی‌شود. اتفاقا چنین فضایی همین حالا در دسترس است!»

گفتم: «خب! به همین می‌گویند تغییر در تعریف مسأله که منجر به پیدا شدن راه حل می‌شود. تریز از اینجا شروع می‌شود.»

تا وقتی که ما برای مدیران بالادستی مسائلی مطرح می‌کنیم که پر از تضاد هستند، نباید توقع داشته باشیم که آن‌ها بین همه مشغله‌هایشان بنشینند و یک راه حل مطلوب تقدیم ما کنند!

ولی اگر مسأله را بشکافیم و پیشنهاد وضع مطلوبمان را هم کنارش بگذاریم، فقط به اندازه یک امضا برای آن مدیر زحمت ایجاد کرده‌ایم. که معمولا دست‌یافتنی است.

۰۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۳ ۰ نظر
مسعود نظری­‌منش

شیپورزنی 40 اصل TRIZ از سر تنگ


با این موضوع بارها برخورد کرده‌ام. می‌فرمایند بیاییم 40 اصل TRIZ را بگیریم و آن را برای نساجی، پزشکی، حمل و نقل یا صنایع غذایی بومی‌سازی کنیم! خیلی هم از این ایده و پیشنهادشان ذوق‌زده‌اند. شرح هم می‌دهند که کسی تاکنون این کار را نکرده است و می‌توانیم مقاله خوبی هم از آن در آوریم. گاهی این قصه را درباره نشر یک کتاب می‌شنوم و گاه برای وب‌سایت یا مقاله، ایمیلی می‌گیرم. تازگی‌ها برای app هم طرف مشورت تلفنی بوده‌ام. سفارش برگزاری کارگاه و سمینار آموزشی از این جنس، هم داشته‌ام.

عرض کرده‌ام که چند ده سال پیش، کسانی به سرپرستی گنریش آلتشولر آمده‌اند و قاعده‌های خاص هر حوزه از دانش که در تولد اختراع‌‌ها به کار آمده بود را عمومی کرده‌اند. یعنی هنرشان این بوده که بگویند مهم نیست الان مساله‌ شما در زمینه مکانیک است، شیمی، بازاریابی، فیزیک یا نساجی، همه آن‌ها که خوش‌فکر بوده‌اند و خرده هوشی داشته‌اند و خلاقانه دنبال کشف و حل مساله می‌گشته‌اند، از «این مسیر» به «جواب خوب» خود رسیده‌اند.

این مسیر یعنی جستجوی تضادها. جواب خوب، یعنی ایده‌هایی که شما با فکر کردن به توصیه‌های این اصل‌های 40 گانه و ترفندهای قبلا جواب پس‌داده، می‌یابید.

حالا می‌شود وقتی یک قاعده عمومی وجود دارد که با زحمت هم کشف شده است، بیاییم و بی‌زحمت آن را مدام به هر کدام حوزه‌های از علم و دانش و فناوری نسبت دهیم و برایش مثال بازی کنیم. به درد یاددهی و تعمیق محتوا در ذهن یادگیرنده و علاقه‌مند کردن دیگران به TRIZ می‌خورد. به کار یک دوره آموزشی و سمینار و کارگاه می‌آید. می‌تواند از آن جزوه‌ای با نسخه‌های محدود چاپ کرد. اما به یادماندنی شدن و کارآمدی‌اش در بازاری که مخاطبان نآگاه دارد، بیشتر رونق می‌یابد تا در قضاوت آن‌ها که با خواندنش می‌گویند: «خب! که چی؟ این کار را که هر کسی می‌تواند انجام دهد.»

انگار یکی درهای کوچک پرشمار را با گشت و گذار فراوان کنار هم آورده باشد و دروازه بزرگی برای عبور همه بسازد و ما بیاییم این دروازه را به درهای کوچک مختلف تقسیم کنیم دوباره.

می‌شود به جای یک کتاب 40 اصل TRIZ در 160 صفحه، «دانشنامه جامع کاربردی معجزه‌های روشنگرانه برای اختراع در همه زمینه‌های علمی»،‌ با قید «برای اولین بار در دنیا» را چاپ کنیم در 16000 صفحه‌. هر بخش 160 صفحه‌ای را به یک حوزه از کاربرد اختصاص دهیم با مثال‌های مرتبط!

بیمه هم بکنیم که با استفاده از این کتاب، به طور تضمینی می‌توانید اختراع خود را به ثبت برسانید. اگر هم بخواهیم زنجیره خدمات را کامل کنیم عضویت در بنیاد ملی نخبگان و معافیت از سربازی و برگزاری مراسم شایسته خواستگاری و پذیرش در جشنواره اختراعات فلان جای دنیا را به منوی پیشنهادی‌مان اضافه کنیم.

در برابر این که «پس چه کنیم؟» پیشنهاد کرده‌ام که بیایید مساله واقعی حل کنید. مسیر شروع از کشف مساله تا پایان رسیدن به راه‌حل‌های خود را مستند کنید. این که شما خودتان، واقعا چه کرده‌اید برای همه جذاب است. شما خودیادگیری و تسلط به ابزار را تجربه می‌کنید و ما هم اعتماد به نفس می‌یابیم و باور و اعتماد به ابزار و شوق برای دست به کار حل مساله شدن. هیچ‌کس به جای دیگری، مساله حل نمی‌کند. اگر در صنعت یا حوزه خاصی، چندین مساله حل کنید، این یافته شما برای دیگران هم جذاب است که ببینند شما از سفرتان چه آورده‌اید. ابزار را چطور دست گرفتید؟ با چه پیش‌بینی نشده‌هایی رو در رو شدید؟ چه چیز تازه‌ای کشف کردید؟ یافته‌های تازه و دانش ضمنی شما برای دیگران هم طراوت دارد.

 

یادآوری 1: می‌دانم که عزیزان دلسوزی، ممکن است تجربه‌هایی مشابه موضوع این یادداشت داشته باشند. شاید خروجی کارشان همین حالا هم منتشر شده باشد؛ با استقبال یا کم‌رونق. گاه پس از همفکری می‌فرمودند که کاش از ابتدا به این نکته توجه می‌کردند و وقتی که صرف تولد آن کتاب یا محتوا شده را به محصولی ویژه‌تر اختصاص می‌دادند. غرض این یادداشت اصلا نقد و تحلیل تلاش صادقانه ایشان یا ارزش‌گذاری و نقد فرد یا افرادی خاص و دیدگاه آن‌ها نیست.
یادآوری 2: یادمان هست که 40 اصل ابداعی، جزو ساده‌ترین و معروف‌ترین ابزارهای TRIZ است که خود آلتشولر به دلیل ماهیت پیروی از سعی و خطا، ترجیح داشت نامش را 40 «اصل» نگذارد و بدان 40 ترفند یا چیزی شبیه میان‌بر بگوید. در سال‌های آخر عمرش نیز تاکید داشته آن را جزو ابزارهای TRIZ نشناسند و  در خانواده یافته‌های TRIZ و ابزارهای جانبی فرضش کنند. چرا که TRIZ با هدف به حداقل رساندن سعی و خطا در یافتن پاسخ مساله ابداعی متولد شد. در حالی که در 40 اصل، همچنان سهمی از سعی و خطا وجود دارد.

یادآوری 3: اینجا در TRIZ Journal فهرست مفصلی از مثال‌های 40 اصل در حوزه‌های مختلف کاربرد آمده است. از نمونه‌های کسب و کار (در شماره سپتامبر 1999) تا صنایع غذایی،‌ مالی، تبلیغات و نقل قول‌هایی از ادبیات لاتین (در شماره ژانویه 2008).
اطلاعات مرتبط هم از همان صفحه، چنین بازنشر می‌شوند:

 

Contradiction Matrix and the 40 Principles for Innovative Problem Solving

The Contradiction Matrix is in the July 1997 issue. The matrix tells you which of the 40 principles have been used most frequently to solve a problem that involves a particular contradiction. For a tutorial article and a list of the 40 principles with technical examples, see managing editor Ellen Domb's article from July 97. (For an automated contradiction matrix, go to the TRIZ 40 site.)

See Ellen Domb‘s article from Nov. 98 for an explanation of the 39 parameters. If you would like to get lots of additional examples to help you solve your problem, try any of the following:

  • Business Examples: The TRIZ Journal, September 1999
  • Social Examples: The TRIZ Journal, June 2001
  • Architecture Examples: The TRIZ Journal, July 2001
  • Food Technology Examples: The TRIZ Journal, October 2001
  • Software Development Examples: The TRIZ Journal, September, November 2001 and (PDF) August 2004
  • Microelectronics Examples: The TRIZ Journal, August 2002
  • Quality Management Examples: The TRIZ Journal, March 2003
  • Public Health (fighting SARS): The TRIZ Journal, June 2003
  • Chemistry Examples: The TRIZ Journal, July 2003
  • Ecological Design Examples: The TRIZ Journal, August 2003
  • 40 Inventive Principles with Applications in Service Operations Management By: Jun Zhang, Kah-Hin Chai, Kay-Chuan Tan: The TRIZ Journal, December 2003
  • 40 Inventive Principles with Applications in Education By: Dana G. Marsh, Faith H. Waters, Tabor D. Marsh, The TRIZ Journal, April 2004
  • The 40 Inventive Principles of TRIZ Applied to Finance By: Stephen Dourson, The TRIZ Journal, October 2004
  • 40 Inventive Principles in Marketing, Sales and Advertising By: Gennady Retseptor, The TRIZ Journal, April 2005
  • 40 Inventive Principles with Examples for Chemical Engineering By: Jack Hipple, The TRIZ Journal, June 2005
  • Application of 40 Inventive Principles in Construction By: Abram Teplitskiy, The TRIZ Journal, March 2005
  • 40 Inventive Principles in Customer Satisfaction Enhancement By Gennady Retseptor, The TRIZ Journal, January 2007
  • 40 Inventive Principles in Latin Phrases By Gennady Retseptor, The TRIZ Journal, January 2008

۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۷:۳۵ ۰ نظر
محمود کریمی