چند سالی است که مدیران و مسؤولان دولتی و نیمهدولتی و غیردولتی، بیشتر مهمان برنامههای تلویزیونی میشوند. سهم قابل توجهی از این بیشتر شدن را حضور خودخواسته ایشان دارد. برنامههای مشارکتی، راهحلی است برای شبکههای سیما که افزون بر چارچوب همیشگی بودجه تخصیصی سازمان صدا و سیما، منابع مالی برای ستاد و تولیدات خود تامین کنند. این برنامهها فرصتی است برای تصمیمگیرندگان سازمانهای مختلف که ایشان هم زمانی از رسانه را در اختیار گیرند و در ازای آن بپردازند. هیچ خطای قانونی نیز در این فرصت و بهرهگیری رخ نمیدهد.
آن چه دغدغه این یادداشت شد هدر رفتن منابع مالی سازمان مشارکتکننده است که در نهایت از سهم و یا جیب مشتری آنها پرداخت میشود. و از نظر ساختاری، کمتدبیری حرفهای مدیران روابطعمومی یا مشاوران رسانهای ایشان.
مدیری اتوکشیده جلوی پالایشگاه، کنار یک زمین، پشت میز کار، در سالن جلسه، روی یک پل، با کلاه ایمنی یا بدون آن، با لباس سازمانی یا بدون آن، داخل خودرو، یا کنار خیابان جلوی سر در سازمان خود یا هر لوکیشن عجیب دیگری که دیدهاید، ایستاده یا نشسته و در مورد سازمانش با زبان پرتکلف و رسمی اداری، درباره اهمیت جایگاه مجموعهاش، آمار و عملکرد درخشان آن، دستاوردهای خوب و اطلاعاتی از این دست صحبت میکند. گفتهها و روایتی که شاید برای همکاران سازمانی ایشان نیز، کسلکننده و خمیازهآور باشد. برای بالا بردن ریتم و هیجان برنامه، تصویرهایی از سازمان و جلسههای آن یا پروژههای اجرا شده و در دست اجرا همراه با موسیقی معروفی از ونجلیز، یانی یا دیگران میشود. آن سو، بیینده در ساعت پیک آنتن (که قیمت بالاتری دارد) باید شاهد مونولوگ ایشان یا مدیران دیگر سازمانشان باشد در حالی که ربط موضوع به خود یا جایگاه مساله را در چارچوب برنامه تلویزیونی و قاب آن نمیفهمد.
این رقابت مدیران برای دیده شدن، در آستانه نمایشگاهها و افتتاحها و روزهای تقویمی، بیشتر هم میشود. اگر از خانواده یک سازمان و وزارتخانه، کسی از این شرایط استفاده میکند، دیگر مدیران روابطعمومی به تکاپو و رقابت میافتند که آنها هم در همان شبکه تلویزیونی یا کانالی دیگر، برنامهای را فراهم کنند تا شبیه این گزارش عملکردها داده شود و مدیرشان را مردم و دیگرا مدیران هم ببینند.
بخشی از این ماجرا به برنامهریزیهای نداشته و سرعت عملها برمیگردد. بودجهای که برای اطلاعرسانی و ترویج تعریف شده، میتواند با یکی دو برنامه اینچنینی، خوب و زود و ساده، هزینه شود. احتمالا مدیر ارشد هم از دیده شدن و آسایش سخن گفتن بدون حضور یک میزبان و مجری پرسشگر، راضیتر است.
بخشی از این ماجرا به خطای این سالها برمیگردد که مدیران روابط عمومی خود را مدیر فرد میدانند (یعنی بالاترین مقامهای سازمان) نه مدیر سازمان و نقش آن. البته به یک نفر سرویس دادن و در اختیار او بودن، راحتتر از سامان دادن ساز و کارهای روابطعمومی یک سازمان است.
و صد البته، همه روابطعمومیها چنین نیستند ولی نمونههای اینگونه پرشمارند.
وقتی تجربههای خوب و موفق و اثرگذار را دیدهایم که میتوان نمونههای مختلفی از آنها را هم مرور کرد و در قاب آثار مستند یا نمایشی یا تجربههای برنامهسازی که غیرمستقیم و بدون حضور مدیران یک سازمان به موضوع کاری ایشان میپردازد را هم تماشا کردهایم، چرا بودجههامان را به ماندگار شدن آثار تبدیل نمیکنیم و به آنتن زنده و خودگویی مدیران بسنده میکنیم. بسیاری از برنامههای فرمایشی خانواده آثار مشارکتی، نه تنها مورد توجه بیننده قرار نمیگیرند بلکه واکنش منفی آنها را نیز در پی دارند. یادگاری آنها احتمالا، نسخهای در آرشیو مشارکتکننده، به به و احسنت گفتن اعضای شورای مدیران و خوشآمد آن مدیر محترم و خانواده و بستگان ایشان است.
میشود با کمی تدبیر، از این فرصتهای مشارکتی، خارج از چارچوبهای کلیشهای و در مسیر تاثیرگذاری بر مردمی که مخاطب تلویزیون هستند و نیاز به پیامرسانی مستقیم سازمانها و پیچیدهگویی ندارند، بهره گرفت. همیشه دمدستیترین راهحل، بهترین نیست. انتظار میرود بهره روابطعمومیها از خلاقیت و متفاوت بودنشان، در خروجیهای رسانهای سازمان و بنگاهشان نمود پیدا کند. ایشان رابط و واسط سازمان خود و اهل رسانه هستند تا پیامشان را مخاطب آن رسانه بگیرد و بخواهد و درک کند و از آن اثر پذیرد.