خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسأله

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفکر خلاقانه» ثبت شده است

يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۶ ق.ظ محمود کریمی
دانشجو، موتور محرک دانشگاه

دانشجو، موتور محرک دانشگاه

The Engine of University
What is the engine of a university? Budget, projects, faculy members, questions, students or industry? New semester has run in the university of Iran. In this post I have walked around several questions about students. Who is a university student and what should be done in this important stage of life.
 

کاش در دانشگاه یاد بگیریم و یادمان دهند که «خودمان» را بیابیمدانشجو یعنی که؟ دانشجویی یعنی چه؟

دانشجوی خوب، دانشجوی بد، استاد خوب، استاد بد، درس خوب، درس بد، دانشگاه خوب، دانشگاه بد؛ هر از کدام از این‌ها تداعی معانی مختلفی در ذهن‌ها می‌کند.

با «اگر» فکرهای زیادی می‌شود کرد. جمله‌هایی بسیاری با این واژه شروع شده‌ و می‌شوند. تعدادی از آن‌ها، جرقه بهبود و جهش‌های بزرگی را در سرنوشت انسان ایجاد کرده‌اند.

اگر دوباره وارد دانشگاه شوید، چه می‌کنید؟ اگر فرصت تجربه دوباره مدرسه را داشته باشید، چه خواهید کرد؟ اگر جای معلم‌تان بودید چه می‌کردید؟ اگر به جای استاد قدیم خود در دانشگاه قرار بگیرید چه می‌کنید؟

فکر کردن به این چند «اگر» شب‌ها و روزهای زیادی، ذهن را به خود مشغول می‌دارد.

در یادداشتی که برای دوهفته‌نامه «دانستنیها» نوشته‌ام و بهانه‌اش شروع سال تحصیلی است و همین روزها چاپ می‌شود، آورده‌ام که فکر کردن به این «اگر» مرا یاد خیمه‌شب‌بازی می‌اندازد! قصه چرایی این تداعی را نیز همان‌جا روایت کرده‌ام.

اینجا اما از دریچه کشف و حل مساله و آموخته‌های TRIZ به ماجرای دانشجویی می‌نگرم و پرسش‌هایی دارم:

آیا دانشجو یعنی هر کسی که کارت دانشجویی دارد؟

دانشجو یعنی او که تست‌های کنکور را خوب زده است؟

آن که آمده تا دنیای جدید محیط آموزشی را در فضای اجتماعی بازتر تجربه کند، دانشجو است؟

آیا دانشجو یعنی جوانی که به واسطه تلاش یادگیری‌اش مورد احترام جامعه فرض می‌شود؟

او که خوب درس می‌خواند و اینجا هم نمره و معدل بالا می‌آورد دانشجو است؟

دانشجو همان است که هر چه استاد می‌فرماید را دربست می‌پذیرد و مسیر یادگیری‌اش را به راه‌بری استاد و دانشگاه می‌سپارد؟

آیا دانشجو یعنی کسی که بعد از چند سال درس‌خواندن، تضمینی برای کار حرفه‌ای و درآمد و آینده زندگی‌اش در دست دارد؟

آن که دانشگاه به خاطرش ساخته شده و دست‌کم سه وزارت‌خانه بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، علوم، تحقیقات و فناوری و آموزش و پرورش، پیرامون حضور و وجود او زندگی می‌کنند. دانشجو است؟

دانشجو باید بعد از پایان مقطع تحصیلی‌اش، در میان آگهی‌های استخدام دنبال فرصت بروز و حضورش بگردد؟

دانشجو کسی است که از همان ابتدای ورود به دانشگاه، تلاش دارد خودش و پیرامونش را کشف کند؟

همانی است که ‌می‌گردد تا استعدادش را بیاد و می‌فهمد که در چه درسی سریع‌تر از دیگران پیش می‌رود؟

او که می‌یابد در چه زمینه و حوزه‌ای کمتر کار شده و حالا باید بتازاند و نقطه تمرکز زندگی خود را در آن مدار، مبدأگذاری کند؟

این دانشجو است که باید بفهمد دنیای بیرون از تست‌ها و خانه و دوستان دور همی، به زبانی حرف می‌زنند که باید آن را یاد بگیرد و بتواند بعدها هم به آن زبان بگوید و بشنود و نشان دهد و نشان بیند؟

اوست که باید باور کند فرصت استخدام و درهای باز شرکت و کارخانه و دولت، جای خود را به رقابت و برندگی خوش‌فکران و مخترعان شغل‌ها و کسب و کارهای نو داده است؟

همان که که باید موتور محرک به‌روز شدن استاد خود باشد و بپرسد و بپرسد، حتا اگر پاسخ را خودش بیابد و به استاد یاد دهد؟

آیا دانشجو، همان کسی است که باید پشت صحنه‌های تولد و پیدایش درس‌ها را بیابد و تشخیص دهد با آن‌ها چه می‌شود کرد و چه تغییراتی برای کارآمدی‌شان در دنیای امروز نیاز است؟

آیا دانشجو همان کسی است که انتظار می‌رود «طراح» و «خلاق» و «کارآمد» باشد؟

دانشجو در دهه‌های پیشین و پسین کشور ما و در کشورهای مختلف چطور معنا و توصیف شده و می‌شود؟

پی‌نوشت: برای یادداشت‌هایی دیگری قصد دارم جستجو کنم آن دانش آموزانی که در دوره راهنمایی و دبیرستان TRIZ آموختند و آن دانشجویانی که در دانشگاه از TRIZ شنیدند کیفیت یادگیری و مسیر زندگی‌شان چطور و چقدر تغییر کرده است.

فرض این است که اگر در مدرسه یا دانشگاه دست‌کم مدل تفکر در TRIZ را بیاموزیم، عیار و کیفیت پرسش‌گری‌مان بالا می‌رود. این بهبود، سرعت، عمق و جهت یادگیری و به‌کار بستن آموخته‌ها را تغییر می‌دهد.

۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۱:۵۶ ۲ نظر
محمود کریمی

سلام آقای سِشوار!

Hi Mr. Hairdryer

تا به حال پیش اومده که با لپ تاپ یا رایانه خودتون صحبت کنید؟ یا از گوشی تلفن همراهتون توقع داشته باشید که اپلیکیشن دوربین رو هر چه سریع تر باز کنه تا سوژه جذاب شما از دست نره؟ تا حالا موقع آشپزی از مواد غذایی و لوازم آشپزخانه خواستید که یه قدری بیشتر تلاش کنند برای بهتر شدن طعم غذای شما؟! پیش آمده که از دست مسواکتون به خاطر پرزهای زبرش ناراحت بشید؟ از لامپ کم مصرفتون به خاطر نور زیادی سفیدش دلخور بشید؟ یا به حلقه دسته کلیدتون به دلیل سفتی بیش از حدش تذکر بدید؟

یکی از پیچیده ترین رفتار های احساسی و واکنشی انسان ها به ارتباط متقابل با محصولات و دنیای اطرافشان رفتاری است که به آن انسان انگاری می گویند. انسان انگاری یعنی نسبت دادن ویژگی های انسانی مرتبط با انگیزه ها، عقاید و احساسات به اشیاء غیر زنده. همان چیزی که سبب می شود وقتی محصولی کاری که از آن خواسته اید را درست انجام داده تشویقش کنید یا حتی در مواقع ناکارآمدی سرزنشش کنید.

ایجاد ارتباط متقابل با محصول یکی از خواسته هایی است که طراحان به دنبال آن هستند. آنها همیشه دوست داشتند و تلاش می کنند تا محصولی طراحی کنند که کاربران و استفاده کنندگان، محصولشان را دوست داشته باشند و با آن ارتباط برقرار کنند.

  • دور و اطراف خودتان را نگاه کنید ببینید محصولی هست که شما انسان انگارانه با آن رفتار کنید؟ چه نکته ای در طراحی آن وجود داشته است که سبب بروز این ویژگی در آن محصول شده باشد؟
۰۲ مهر ۹۳ ، ۱۶:۰۰ ۷ نظر
حسین سپهری

بازپخش مستند پنج قسمتی آشنایی با نوآوری نظام‌یافته / از 17 شهریور 1393 ساعت 22 / شبکه چهار

دوشنبه شب - 17 شهریور 1393 - پیامکی دریافت شد که می گفت: مستند آشنایی با نوآوری نظام یافته TRIZ در برنامه بازپخش شبکه چهار قرار گرفت و به مدت پنج شب به روی آنتن می رود.

ساخت این مستند با حضور افراد نام آشنای حوزه ی نوآوری نظام یافته در ایران به سال 1385 باز می گردد.
یکی از ویژگی های این مستند حضور چند تن از متخصصان بین المللی است؛ همچنین تجربه ی دقایقی از کلاس های آموزشی زنده یاد دکتر محمدحسین سلیمی نمین.
طبق پیام دریافتی از شبکه چهار سیما این مجموعه از دوشنبه شب 17 شهریور به مدت 5 شب متوالی و حوالی ساعت 22 بازپخش خواهد شد.
پیش تر در اکسیر نوآوری یادداشت هایی به قلم محمود کریمی در این باره نوشته شده است:
 
۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۱۰ ۱ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

تأخیر؛ تأخیر؛ تأخیر ...

Delay, Delay, Delay ...
سیدعلیرضا کاشی‌زاد
 

175 نفر از نمایندگان مجلس از رئیس جمهور خواستند که کابینه قوی تر و مقتدر تری انتخاب کند/ 24 تیر 72

 

این ۱۳ نفر از سال ۱۳۵۷ تاکنون بر مسند وزارتخانه ای نشسته اند که نام امروز آن با علوم، تحقیقات و فناوری پیوند خورده است و در یکی از همین دوره های تاریخی نامش با فرهنگ عجین بوده؛ وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
داستان توسعه در ایران قصه های شنیدنی و خواندنی دارد. به ویژه اگر در حوزه آموزش و مشاوره مدیریت نیز فعالیت داشته باشید، مرور این داستان یک پیشنیاز محسوب می شود. نگارنده در حوزه تخصصی فعالیت اش در زمینه ترویج نوآوری - از سال ۸۷ با راه اندازی یک گروه آموزشی تا به امروز و همراهی با اکسیر نوآوری - داستانهای کوتاه و ناکوتاهی دارد که می تواند تبدیل به آثاری دراماتیک شود. در این قصه ها، یک واژه ی پر تکرار می بینیم: تأخیر؛ تأخیر؛ تأخیر ...
در شرایطی که کمتر از یک ماه دیگر بهار دانشگاه ها آغاز می شود. در لحظه تحویل سال جدید، یکی از کلیدی ترین وزارتخانه های کشورمان با سرپرست ادامه حیات خواهد داد. در نظام اداری پر از کاغذ ما تغییر یک وزیر یعنی تحمیل یک تأخیر!
تأخیر در سیستمهای پیچیده اقصادی و اجتماعی از آن دست مفاهیمی است که اگر در تحلیل ما فراموش شود، امیدی به درستی سیاستهای مان نخواهد بود. جان استرمن، استاد مسلّم تحلیل سیستمها می نویسد: 
« تأخیرها فراگیر هستند. اندازه گیری و گزارش دهی اطلاعات زمان بر است. تصمیم گیری زمان بر است و مدتی طول می کشد تا تصمیمات وضعیت سیستم را تحت تأثیر قرار دهند. برخی تأخیرها با ایجاد ناپایداری و نوسان حامل خطرند. برخی دیگر با جدا کردن تغییرات ناخواسته و قادر ساختن مدیران به جداسازی سیگنال ها (پیامها) از نویزها (اختلالات)، چراغ روشن تری را در اختیار افراد قرار می دهند. »
در نوآوری نظام یافته نیز پیوند گذشته، حال و آینده یک مسیر پیوسته و برقرار است. اهمیت این پیوند، زمانی درک می شود که از دریچه ی کشف و حل مسأله های ناآشنا به تصویر بزرگ مسأله ی خود فکر می کنیم.
استیضاح وزیری که روز گذشته سخنان خود را در مجلس با یک بیت شعر به پایان رساند، بهانه ای شد برای نوشتن این یادداشت و اشتراک گذاری یک ایده.

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم /  که در طریقت ما کافریست رنجیدن

بیایید خلاقانه تصور کنیم:
به احترام خواجه شمس‌الدین محمد (حافظ شیرازی) رنجیده نمی شویم تنها به قدر یک نشست! در این نشست تمامی این سیزده نفر - البته با احتساب روح مرحوم حسن حبیبی - نشسته اند و یک صورت مسأله ابداعی روی میز است:
 
چگونه وزیر علوم، تحقیقات و فناوری آینده در طول کمتر از سه سال می تواند این وزارتخانه را به اندازه ی سی سال پیش ببرد. و در پایان دوره وزارت، از این وزیر تقدیر شود.
 
تردید ندارم که با تسهیلگری این نشست توسط حرفه ای های تفکر خلاق و تحلیل مسأله ها، می توان به نتایج شگفت انگیزی رسید. نتایجی که هیچ وقت رسانه ای نمی شود و می رود روی میز کار وزیر جدید.
 

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۰ ۲ نظر
سیدعلیرضا کاشی‌زاد

همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود!

Everything changes over time, but the method of trial and error remains the same

By Meysam Maleki

چند روز گذشته، روزهای بسیار گرمی را گذراندیم. سر ظهر تقریبا پیاده روها خالی بود. گرچه ماشین را در سایه پارک کرده بودم اما بعد از یک ساعت که درش را باز کردم تبدیل به یک سونای خشک تمام عیار شده بود. به یاد داستانی افتادم که آلتشولر در ابتدای کتاب And suddenly the inventor appeared نقل می کند. آلتشولر می گوید:

"قبل از جنگ جهانی دوم بود. ما در باکو زندگی می کردیم و من کلاس چهارم ابتدایی بودم. در یکی از روزهای اواخر بهار در راه برگشت از مدرسه تعدادی تکنسین و کارگر را دیدم که دور یک ترانسفورماتور بزرگ سیاه برق که روی سکوی آجری بزرگی قرار داشت حلقه زده بودند، با ناراحتی به آن زل زده بودند و سیگار می کشیدند. ارتفاع سکوی آجری بیش از یک متر بود و ترانسفورماتور بالای آن شبیه یک مجسمه ی زمخت و بدقواره نشسته بود. ترانسفورماتور خراب شده بود و کارگرها و مردمی که حالا به آنها اضافه شده بودند منتظر جرثقیل بودند تا آن را پایین بیاورد.
به خانه رفتم و با چراغ نفتی مشق هایم را نوشتم، آن روز و روز بعد و روز بعدترش برق نداشتیم. جرثقیل آن روزها ماشین کمیابی بود و پیدا کردن و آوردنش کار آسانی نبود. تکنسین ها غر می زدند و نمی دانستند چگونه ترانسفورماتور با آن عظمت را پایین بیاورند.
داستان را همین جا نگهدارید. در محله ما مردم معمولا همدیگر را با عنوانی مثل عمو یا دایی صدا می کردند اما کسی در آپارتمان شماره 11 زندگی می کرد که فقط به او Bookkeeper می گفتند. هر کسی عنوانی داشت اما Bookkeeper  همان Bookkeeper بود.
شایعه شده بود که Bookkeeper قرار است ترانسفورماتور را از روی سکوی آجری پایین بیاورد. آن روز زنگ آخر مدرسه را نرفتم و زودتر برگشتم تا ببینم چه می خواهد بکند و از قضا کاملا به موقع رسیدم. دم در ورودی حیاط پشتی یک گاری پر از یخ پارک شده بود و کارگرها داشتند خالی اش می کردند و یخ ها را کنار سکو می چیدند. باید توضیح بدهم آن زمان یخچال نبود و از بهار تا پاییز گاری های یخ در شهر می گردیدند و مردم از آنها برای استفاده یک روزشان یخ می خریدند. بعد از تهیه انباشتی از یخ کنار سکوی ترانسفورماتور، Bookkeeper با دقت، سکویی از یخ مشابه سکوی آجری چسبیده به آن ساخت تا دقیقا هر دو سکو هم سطح شدند. بعد به کمک چند کارگر ترانسفورماتور را هل دادند تا از روی سکوی آجری خارج شد و روی سکوی یخی قرار گرفت. از اینجا به بعد کار آسان بود. خورشید کارش را خوب بلد بود فقط باید صبر می کردیم تا یخ ها آب شوند و ترانسفورماتور پایین بیاید. البته Bookkeeper اطراف سکوی یخی را با پارچه پوشاند تا نرخ آب شدن یخ ها یکسان باشد و ارتفاع سکوی یخی هم سطح کم شود. از آن روز به بعد Bookkeeper تبدیل شده بود به عمو مایکل که مردم محله ی ما و محله های اطراف او را خوب می شناختند.
آلتشولر می گوید قبل از این تجربه، یخ برای من که سن و سالی نداشتم فقط برای سرد کردن استفاده می شد اما این تجربه نشان داد که یخ می تواند جایگزین جرثقیل شود. ناگهان به ذهنم رسید که هر چیزی می تواند برای مقصودی غیر از آنچه برای آن ساخته شده بکار برده شود اما این ذهن ماست که عادت دارد در قالب های تکراری که با سعی و خطا یاد گرفته عمل کند. روش سعی و خطا ریشه در سال های سال پیش دارد. حتی شاید از زمانی که بشر بوده سعی و خطا هم بوده است. همه چیز در گذر زمان تغییر می کند اما روش سعی و خطا همان است که بود."

 
۰۷ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۵ ۳ نظر
میثم ملکی

گفتگوی من و مغزم؛ تکراری و ابداعی


این روش فکر کردن یک انسان سالم و طبیعی در رویارویی با مساله‌ها است.

حالت اول:
مغز: تا به حال با این مساله برخورد کرده‌ای؟
من: بله!
مغز: پس همان کاری را بکن که دفعه پیش کردی.

حالت دوم:
مغز: تا به حال با این مساله برخورد کرده‌ای؟
من: نه!
مغز: کس دیگری را سراغ داری که قبلا با این مساله رودررو شده باشد؟
من: بله!
مغز: همان کاری را بکن که او کرده.

حالت سوم:
مغز: تا به حال با این مساله برخورد کرده‌ای؟
من: نه!
مغز: کس دیگری را سراغ داری که قبلا با این مساله رودررو شده باشد؟
من: نه!
مغز: پس ترجیحا بیا از کنار این مساله بگذریم. شاید بعدا کسی حلش کند.
من: الان چه کنم؟
مغز:  سخت نگیر! به خاطر حل نکردنش کسی تو را بازخواست نمی‌کند. وقتی تا به حال نشده، شاید اصلا حل‌نشدنی باشد.

مدل آموزش نظام‌های رسمی آموزشی ما نیز این‌چنین است. درس‌هایی که خوانده‌ایم، آزمون‌هایی که داده‌ایم، نمره‌هایی که گرفته‌ایم و تحسین‌هایی که شده‌ایم را مرور کنید. چند نمونه خارج از این روال سراغ دارید؟
پدیده اینرسی تفکر، کلیشه‌های فکری، قالب‌های ذهنی، عادت‌های تفکر و همه آن‌چه بازدارنده اصلی متفاوت و خلاقانه فکر کردن ما هستند، در مفهومی به نام اینرسی تفکر توصیف می‌شوند. همان تعریف «تمایل به حفظ وضع موجود» که در فیزیک می‌آموزیم، در خصوص الگوی تفکر هم تعمیم یافته است:‌ تکراری فکر کردن و گریز از تغییر در ایده‌ها و راه‌حل‌ها. مقاومت در برابر ایده‌ها و روش‌های نو.
آن چه برای حل کردن خلاقانه مساله‌ها نیاز داریم، دادن پاسخ‌هایی متفاوت به سؤال‌های بین «من و مغزم» است. پرسش‌هایی که هر روز، بارها و بارها بین ما رد و بدل می‌شود. از چشم باز کردن و بیدار شدن از خواب تا رفتن و گرم کار شدن و بازگشتن به منزل و رفتن به رختخواب.
گاه در کلاس‌ها از فراگیران می‌خواهم چشمانشان را چند ثانیه‌ای ببندند و تصور کنند که درست در لحظه‌های بیدار شدن از خواب هستند. از ایشان می‌خواهم که به جز روشی که امروز از خواب بیدار شدند، به شیوه‌های دیگر از جا بلند شدن فکر کنند. بعد، هر چه به ذهن‌شان آمد را کنار بگذارند و روش دیگری را هم تصور کنند. وقتی دیگر روش تازه‌ای نیافتند چشم باز کنند و به من با دست نشان دهند چند راه تازه واقعی و خیالی برای از جا بلند شدن یافته‌اند. جواب‌ها همیشه جالب است!
بین حل مساله‌های تکراری به روش‌های تکراری و حل ابداعی مساله و حل مساله‌های ابداعی چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟
به نظر شما یک مغز آماده ایده‌پردازی و بروز خلاقیت، به پرسش‌های من و مغزم، چه پاسخ‌هایی می‌دهد؟

۲۹ تیر ۹۳ ، ۱۵:۲۹ ۱ نظر
محمود کریمی