هادی آقازاده


یک وبگردی ساده باز نا امیدت می کند! سریالی که این روزها مهمان سفره های افطار ماست گویا کپی ناقصی از یک سریال پر طرفدار آمریکایی است. جدا از بجث های توهین به شعور مخاطب و دیگر قضایا، به این فکر می کنم آیا قحطی سوژه بود که باید از یک فرهنگی که کاملا در تضاد با داشته های فرهنگی ماست ایده بگیریم؟ البته نباید تر و خشک را با هم بسوزانیم؛ اما قضیه ی کپی کردن کما بیش تبدیل به یک عادت شده. اشتباه نکنید! من مخالف ایده گرفتن به طرز صحیحش نیستم (کاری که شاید TRIZ خوب بلده) ولی ایده گرفتن فرق دارد با کپی کردن کامل تمامی جوانب کار.

رد پای این طرز تفکر در صنعت و تجارت ما هم خیلی پیش تر از اینها وجود داشته و دارد. یاد جمله ای می افتم که در کتاب کلید در وضعیت روشن خوانده ام. نویسنده اقرار می کند که محصولی را تولید می کردند که خودشان نمی دانستند چگونه ساخته می شود! این روزها که دوباره زمزمه های حضور پژو در ایران شنیده می شود باید دوباره شاهد کشتی های بزرگ قطعات خودرو باشیم که در بندرگاه های ما منتظر بارگیری هستند . صنعت مونتاژی ما تقاضایی برای نوآوری ایجاد نکرده است و نمی دانم چه کسی قرار است این دور باطل را بشکند و طرحی نو در اندازد. اقتصادی که کپی ناقصی از سیستم اقتصادی "الف" با آمیزه هایی از فلسفه  "ب" است و ادعا دارد نظام اقتصادی "ج" را اجرا می کند! چگونه می تواند تعریف سیستم را که انگاری همه مان بلدیم، در عمل نشان دهد. نظام اقتصادی که در آن فقط اسم اوراق بهره به اوراق بهادار تبدیل می شود و چه سمینارها و همایشهایی که برای توجیه و حتی جا انداختن این سیستم ناقص برگزار نمی شود ...

تا کی باید زحمت فکر کردن برای حل مسئله های خودمون را به دیگران واگذار کنیم؟ چه تعداد از رساله ها و مقاله ها دردی از درد های این مملکت رو درمان کرده؟ مسئله های ما آن قدر ها هم پیچیده نیست که نیازمند عنوان هایی باشد که خود نیازمند تفسیر هستند چه برسد به معادله ها و فرمول های چند صفحه ای ریاضی که در آخر انسان را از ادامه خواندنش منصرف می کند. هر گونه حساب کنیم در نهایت این خود ما هستیم که باید راه حلی برای مسئله هایمان پیدا کنیم . پس بهتر است شروع کنیم.