یادداشتی از سیدمهدی سیدی

منبع: شماره 6356 روزنامه همشهری


 

اول مهر پارسال به دانشجویان ورودی جدید برگه ای دادیم و خواستیم هدف و آرزوهای خود را برایمان بنویسند.

600 برگه جمع آوری شد.

برخی از پاسخ ها نشان می داد عده ای از دانشجوها سردرگم، نامطمئن و بی هدف هستند. به این جملات که دانشجوهای مختلفی آنها را نوشته اند، توجه کنید:

  1. فعلا به هدف فکر نمی کنم و فقط به دنبال گذر زمان هستم.
  2. تصویری از آینده ندارم و فعلا گیجم.
  3. مثل دیگران کنکور دادم و چاره ای جز این نداشتم. به دلیل اصرار خانواده مجبور بودم.
  4. فعلا یک حس سنگین شکست و بدشانسی دارم.
  5. به نوعی دچار استرس و نگرانی شدید درباره آینده تحصیلی خود هستم. در همین چند روز گاهی فکر ترک تحصیل به سرم زده.
  6. قبل از ورود به دانشگاه خیلی افکار بلندی در ذهنم بود اما همه اش فروریخت و سایه های مبهمی جای تصاویر قبلی را گرفت.

برخی از پاسخ ها تلویحا در بردارنده نوعی نگاه منفعت طلبانه، سودجویانه و فردگرایانه بود:

  1. من برای پول درس می خوانم. از اول دبستان هم برای همین درس می خواندم. بابای من ثروتمند است ولی نمی خواهم زیر بار منت بابایم باشم.
  2. زندگی ارزش وقف کردن را ندارد.
  3. به خودم فکر می کنم و اصلا به راضی کردن جامعه ام فکر نمی کنم.
  4. در کل می خواهم زندگی راحت و بی دردسری داشته باشم.
  5. می خواهم به درآمد بالا برسم تا در بهترین خانه شمال تهران زندگی کنم، بهترین غذاها را بخورم و بهترین ماشین را داشته باشم.

و اما برخی جملات بیانگر اراده قوی و نگاه تیزبین و هدف های روشن دانشجوها بود:

  1. در این چند روز دیدگاه من به دانشگاه تغییر کرده و انگیزه ام نسبت به درس خواندن بسیار بیشتر شده.
  2. روستایی زاده هستم. در مدرسه شبانه روزی تنها زندگی می کردم. تابستان ها می رفتم روستا کمک پدرم در کار کشاورزی. وقتی این دانشگاه معتبر قبول شدم، همروستایی هایم به خانواده من تبریک گفتند. انتظار روستا از من زیاد شده و همه الان از من توقع دارند.
  3. هدفی که دارم خیلی بزرگ و جذاب است. تصمیم گرفته ام حتما به آن برسم.
  4. می خواهم در دانشگاه در همه زمینه ها توانایی هایم را گسترش دهم. 

و از همه جالب تر این جمله بود که دانشجویی نوشته بود: من وزیر نفت دولت پانزدهم هستم.