این یادداشت در مرجع دانش مهندسی ارزش ایران منتشر شده است
بحث داخل اتومبیل درباره ی یک کسب و کار تازه است که یکی از دوستان چند ماهی است به پا کرده و از چالش ها و دغدغه هایش برایمان می گوید. با رفتن مرد جوان، من شروع می کنم به بیان مثال هایی در اهمیت و تعریف کارکرد! دیگر مثال تکراری خودکار و مداد را نمی زنم که هر دو دارند ثبت اثر می کنند و در فلان ویژگی ها چنین اند و چنان اند!! می گویم: ببین امیرعلی! به این مرد جوان می توانستیم آدرس نزدیکترین ایستگاه مترو را بدهیم و او برود و به قطار نرسد! بعدش هم شاید مبلغی بدهد چندین برابر بلیط مترو به آن آقای راننده ی تاکسی که با نرخ شبانه میخواهد او را به مقصدش برساند! سوال این مرد جوان را با سوالی دیگر پاسخ دادم؛ گفتم: کجا می خواهی بروی؟ اما ای کاش می توانستم سوال دیگری هم بپرسم! به من ربطی نداشت، اما اگر می توانستم، در سوال دومم می پرسیدم: چرا می خواهی بروی تجریش؟!
کسب و کار تو در ابتدای راه است و می توان با همین پرسش های کوچک، کارکردهای درگیر در کسب و کارت را تعریف کرد و در جست جوی راهکارهای مناسب با شرایط شما و شرکای قصه بود، راهکارهایی که هزینه ها را کاهش میدهند! پولت را؛ عمرت را و فکرهای پریشانت را. ببخشید زیاد صحبت کردم. برویم سر خانه و زندگیمان که اول صبح فردا فاز گردآوردی اطلاعات پروژه کلید می خورد.
یک فنجان ارزش؛
محل یادداشت هایی است به طعم مهندسی ارزش؛ گاهی در میان اتفاقات روزمره، گاهی از میان مقالات حرفه ای ها.