سیدعلیرضا کاشی زاد
این یادداشت در مرجع دانش مهندسی ارزش ایران منتشر شده است

نشسته­ ایم داخل اتومبیل و در حال گفت ­وگو با دو تن از دوستان قدیمی. در هوای سرد پاییزی تهران 92، مردی جوان آن سوی خیابان دست­ هایش را ها می ­کند... انگاری پرسشی دارد. پیامکی دریافت می ­کنم که قرار و مدار صبح تیم پژوه قطعی شده است و فردا نشست اول کارگاه است در سازمان کارفرما. مرد جوان می ­آید نزدیک و به شیشه راننده می­ زند. دوستم پنجره را باز می ­کند و مرد جوان می ­گوید: ببخشید، نزدیک­ترین ایستگاه مترو کجاست؟ می­گویم: ساعت 22:20 دقیقه است. به نزدیک­ترین ایستگاه نمی ­رسید. در چهره ­اش نگرانی می ­بینم! می ­گویم: کجا می­خواهی بروی؟ می­ گوید: تجریش! مسیر را نشانش می­ دهم و می ­گویم تا 5 دقیقه­ ی دیگر می ­رسی به یک خط بی.آر.تی شبانه­ روزی که اتوبوس­ هایش می­ روند تجریش! لبخند می­ زند و تشکر می­ کند و می ­رود!
بحث داخل اتومبیل درباره ­ی یک کسب و کار تازه است که یکی از دوستان چند ماهی است به پا کرده و از چالش­ ها و دغدغه­ هایش برایمان می­ گوید. با رفتن مرد جوان، من شروع می­ کنم به بیان مثال­ هایی در اهمیت و تعریف کارکرد! دیگر مثال تکراری خودکار و مداد را نمی ­زنم که هر دو دارند ثبت اثر می ­کنند و در فلان ویژگی­ ها چنین­ اند و چنان ­اند!! می ­گویم: ببین امیرعلی! به این مرد جوان می­ توانستیم آدرس نزدیک­ترین ایستگاه مترو را بدهیم و او برود و به قطار نرسد! بعدش هم شاید مبلغی بدهد چندین برابر بلیط مترو به آن آقای راننده ­ی تاکسی که با نرخ شبانه می­خواهد او را به مقصدش برساند! سوال این مرد جوان را با سوالی دیگر پاسخ دادم؛ گفتم: کجا می ­­خواهی بروی؟ اما ای کاش می ­توانستم سوال دیگری هم بپرسم! به من ربطی نداشت، اما اگر می ­توانستم، در سوال دومم می­ پرسیدم: چرا می­ خواهی بروی تجریش؟!  
کسب و کار تو در ابتدای راه است و می ­توان با همین پرسش­ های کوچک، کارکردهای درگیر در کسب و کارت را تعریف کرد و در جست جوی راهکارهای مناسب با شرایط شما و شرکای قصه بود، راهکارهایی که هزینه ­ها را کاهش می­دهند! پولت را؛ عمرت را و فکرهای پریشانت را. ببخشید زیاد صحبت کردم. برویم سر خانه و زندگی­مان که اول صبح فردا فاز گردآوردی اطلاعات پروژه کلید می­ خورد.


یک فنجان ارزش؛

محل یادداشت­ هایی است به طعم مهندسی ارزش؛ گاهی در میان اتفاقات روزمره، گاهی از میان مقالات حرفه­ ای ­ها­.