محمود کریمی


این یادداشت در خبرآنلاین منتشر شده است


ترم تحصیلی دانشگاه‌ها پایان یافته و دانشجوهای کنونی و آینده منتظر آغاز سال تحصیلی هستند. «نمره‌ها» رسمی‌ترین یادگاری دانشجو از زندگی در دانشگاه هستند. برای ادامه تحصیل، کسب یک فرصت استخدامی و داشتن بسیاری موقعیت‌ها که استعداد یا تجربه کاری شما در آن نمودی ندارد، معدل و نمره‌های شما مهم است. این یادداشت نگاهی کمتر از 360 درجه به موضوع «نمره» دارد: از کجا می‌آید؟ از کجا نمی‌آید؟ و چه‌ها نمره نمی‌گیرند؟

این روزها که تیرماه گرم 1392 هم رو به پایان است بعید می‌دانم امتحان پایان ترمی مانده باشد. اما غریب نیست که دانشجوهای بسیاری در این روزها با دیدن نمره‌های خود، عرق سرد بر پیشانی‌شان بنشیند. حس و حال استادها هم موقع اعلام نمره‌ها ترکیبی از سرما و گرما است. بسته به تلاشی که کرده‌اند، ذوقی که در معلمی خود دارند و شناختی که از دانشجویان این ترم خود داشته‌اند. آزمون، ارزیابی و اطمینان به نتیجه قضاوت درباره دانسته‌ها یا مهارت دیگران، کار دشواری است.

در نظام آموزشی ما نیز، مانند بسیاری از سرزمین‌های این کره خاکی، آن که معمولا محک می‌خورد دانشجو است و آن که مصون می‌ماند استاد است و دانشگاه.

استاد از ابتدای ترم سر کلاس می‌آید و گاه نمی‌آید و گاه کسی را جای خود می‌فرستد. قرار است بر اساس سرفصل‌های مصوب وزارت علوم، درسی را به دانشجو بدهد. یادگاری رسمی درس و استاد که در کارنامه‌ها ماندگار می‌شود، نمره است. کتابی و جزوه‌ای و حجمی از کار و تمرین و این سال‌ها، مقاله‌ای هم در سبد «باید انجام شود»های دانشجو به وی ابلاغ می‌شود.

برای خوب نمره گرفتن، باید از ابتدای ترم به حضور و مشارکت در کلاس، شناخت خلق و خوی استاد، روایت دانشجوهای پیشین از درس پاس کردن با ایشان، توجه کرد. باید خوب نمره گرفت، چون تا همیشه، تنها ملاک قضاوت دیگرانی که شما را نمی‌شناسند، رجوع به نمره‌های شما است! برای ادامه تحصیل، کسب یک فرصت استخدامی و داشتن بسیاری موقعیت‌ها که استعداد یا تجربه کاری شما در آن نمودی ندارد، معدل و نمره‌های شما مهم است.

نمره از کجا می‌آید؟

یافتن پاسخ این پرسش، می‌تواند سال‌ها یک «استاد» علاقه‌مند به یافتن استعداد دانشجویان و رسیدن به روشی منصفانه برای درست ارزیابی کردن جوان‌های آینده‌ساز جامعه را درگیر خود کند. سهم خلاقیت استاد و دوطرفه کردن مسیر ارزیابی، کمتر از دانش و تجربه او در طراحی آزمونی برای ارزیابی نیست. چه گفتم؟ چه گرفتند؟ چطور می‌گفتم بهتر بود؟ چه‌ها را به کار خواهند بست؟ چه‌ها فراموش می‌شود؟ کدام‌ها نیاز به تلنگر زدن دارد و چه‌ها نیاز به عمیق شدن و حسابی جا افتادن؟ کاربرد به کدام محتواها برمی‌گردد و در حد حرف ماندن، سهم کدام سرفصل‌ها است؟ چنین پرسش‌هایی می‌تواند ذهن یک معلم دانشگاهی را مدام به خود مشغول کند و او را پویا نگه‌دارد.

نمره می‌تواند از چند ترم طراحی سؤال امتحانی و چند در میان رو کردن هر یک برای این ترم و آن ترم، بیاید. نمره می‌تواند حاصل دو سه شب حفظ کردن جزوه‌ها باشد. نمره می‌تواند دست‌خوش راه‌انداختن کار استاد برای فلان تحقیق یا پروژه یا دغدغه فردی و حرفه‌ای شود. نمره می‌تواند نتیجه کنار هم گذاشتن تعدادی تست باشد. تصحیح آن، هم سریع است و هم راحت. می‌شود مجموعه‌ای سؤال در اختیار دانشجوها گذاشت تا بخوانند و از میان همان‌ها هم سؤال‌های آزمون را به طور تصادفی انتخاب کرد. نمره می‌تواند محصول همفکری و امدادهای فیزیکی و الکترونیکی سر جلسه امتحان باشد. نمره می‌تواند با توصیه دوست و آشنا و شاید التماس، بالا و پایین شود یا در حد صدم نمره، بکر و توصیه ناپذیر بماند.

نمره می‌تواند محصول طراحی دقیق استاد خلاق باشد: از کجا به کجا می‌خواهیم این جوان‌ها را برسانیم؟ بهترین روش چیست؟ این دانشجوها کیستند و با ترم قبلی‌ها چه فرقی می‌کنند. چطور می‌توان مسیر ارزیابی را با خرد کردن نمره 20 به همه فعالیت‌های طول ترم تسهیم کرد. نمره می‌تواند همان قضاوت صادقانه دانشجو از خودش و دانسته‌ها و تجربه‌های جدید حین ترم و درس و «زندگی» با استاد باشد.

نمره از کجا نمی‌آید؟

نمره از سؤال‌های دانشجو نمی‌آید! این که چه را خوب یاد گرفته و چه‌ها برایش مبهم مانده است. نمره از مشارکت دانشجو در فرایند یادگیری حین ترم یا کارهای تیمی با دیگر دانشجویان نمی‌آید. نمره از چیزهایی که دانشجو به استاد یاد می‌دهد، تعلق نمی‌گیرد. نمره از فرصت‌های بهبودی که دانشجو می‌تواند برای نظام آموزشی ایجاد کند سهمی ندارد. نمره از قضاوت دانشجو درباره استاد و دانشکده‌اش نمی‌آید. هر چند که نظام ارزیابی استاد توسط دانشجو در بسیاری از دانشگاه‌ها با نظردهی خوب و ضعیف و متوسط برقرار است. نمره از شیفته شدن دانشجو و کشف‌های دانشی جدید او و جهت‌گیری مسیر زندگی‌اش به واسطه درسی که می‌خواند، بهره نمی‌برد.

چه‌ها نمره نمی‌گیرند؟

کاستی‌های نظام آموزش آکادمیک ما: از سرچشمه طراحی محتوا و کندی بازنگری‌ها و به‌روز شدن‌ها، تا اجرای آن‌ها در کلاس‌های درس، ناتوانی استاد در انتقال مفاهیم، استفاده از روش‌های نو و مؤثر یاددهی و یادگیری، میزان کارآمدی آموزه‌ها در محیط واقعی کسب و کار، بازخوردهای دانش‌آموختگان پس از ورود به شرایط حرفه‌ای کار، خبرگی استاد و تجربه واقعی او در محیط کاربرد نه تعداد مقاله‌های آی اس آی و ... او، شوق‌انگیزی یا بی‌علاقگی دانشجو نسبت به درس و یادگیری و رشته‌ تحصیلی‌اش، اتلاف‌ وقت‌های از جنس عمر دانشجو، استاد و دانشگاه و سیستم آموزشی و تاوانی که جامعه می‌دهد اما آن را سال‌ها بعد می‌تواند درک کند، فاصله‌ای که داریم با دنیای کشورهای رقیب‌مان ایجاد می‌کنیم اما عددها و آمار دیگری می‌تواند ما را ذوق‌زده کند و «گزارش‌»مان را زیبا کند، این‌ها کمتر سهمی از نمره‌ها دارند.

من و شما برای همه موارد ذکر شده در این یادداشت، نمونه‌های نقض و اثبات داریم. استادهای «استاد» می‌شناسیم و استادهایی که با عنوان عضو هیات علمی، کارمند وزارت علوم هستند. استادهایی داریم که هر ترم، بهبود دانش و تجربه و شوق یاددهی و یادگیری و بها دادن به دانشجو را در ایشان می‌بینیم و استادهایی که تا روزگار بازنشستگی، تغییر چندانی در محتوا و روش و مرام‌ علمی‌شان نمی‌بینیم. استادی که سرعت دادن به مسیر ارتقا بر اساس آیین‌نامه وزارت علوم برایشان مهم است و استادهایی که تربیت دانشجو تا تحویل یک دانش‌آموخته عالی، برایشان اولویت بالاتری دارد.

همه با هم در یک کشتی سواریم. دانشجو، اکنون بیشتر بدهکار نظام آموزشی فرض می‌شود نه پیشران اصلی این سیستم. او بیشتر یک بهانه است برای بودن همه، نه مرکز توجه واقعی و خدمت‌دهی ایشان به او. دانشگاه هم، هنوز رویکردی شبیه یک مدرسه دارد تا محیطی اجتماعی که دانش‌آموز را به جوان تازه‌نفس و مشتاق سازندگی ایران تبدیل کند. دانشجو از ابتدای ترم دنبال چطور نمره گرفتن است و همان مسیر چطور تست بزنم که از پس کنکور برآیم را، در دانشگاه هم دنبال می‌کند. این‌جا هم چند ترم مهمان است و بعد وارد جامعه می‌شود. آن‌جا هم دنبال چطور سهم بیشتری بگیرم می‌دود؛ با همان شیوه یافتن راه‌های تستی کسب موفقیت. نه ساختن فرصت‌های تازه و به‌کارگیری استعداد و دانش و خلاقیت. این‌ها وقت و نمره و بهای چندانی در نظام رسمی آموزش آکادمیک ما ندارند.

نتیجه ساده ادامه این‌طور راندن در این مسیر پرمسافر، لاغر و لاغرتر شدن مهارت‌های فکری، بروز خلاقیت‌ها و داشتن برنامه بلندمدت است. اگر برای درس و شیوه تدریس و نحوه برگزاری آزمون‌های‌مان طراحی داشته باشیم، می‌توان امیدی بیشتر از «تستی» زندگی کردن و رسیدن به آینده ترسیم شده برای افق سال 1404 این مرز و بوم داشت.